حکایت/ ماجرای کمک پیرزن به فقیر
گوناگون
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / پسر پیرزنی به سفر رفته و مدت سفر او طولانی شده بود. روزی آن زن مشغول غذا خوردن بود. فقیری به در خانه او آمد و گفت: «اگر کسی مسافری در سفر دارد، برای تندرستی او لقمه ای طعام به من دهد.» آن زن طعام برای او برد. پس از مدتی پسر او از سفر آمد و احوالش را شرح داد و گفت: «آفریدگار مهربان به فضل و کرم خود مرا نگه داشت و به برکت صدقه تو از خطرها نجات یافتم.»
فقیری به حضور امام کاظم(ع) آمد و عرض کرد: «تهیدست هستم. مرا از فقر نجات بده. اگر صد درهم پول داشته باشم، با تجارت و خرید و فروش، خود را از فقر و ناداری نجات می دهم.» امام کاظم(ع) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: «من از تو یک سؤال می کنم. اگر پاسخ صحیح دادی، 10 برابر خواسته تو را به تو خواهم داد.» فقیر عرض کرد: «بپرسید.» امام فرمود: «اگر بنا باشد در دنیا برای خود آرزویی کنی، چه آرزو می کنی؟» فقیر گفت: «توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم و برای حفظ دین و برادران دینی تلاش کنم.» امام فرمود: «چرا دوستی با ما خاندان را آرزو نمی کنی؟» فقیر گفت: «این ویژگی در من هست. خدا را بر داشتن چنین نعمتی سپاس می گویم و از درگاهش می خواهم تا صفات نیکی که ندارم، به من بدهد.» امام فرمود: «پاسخ نیک دادی.» آن گاه دو هزار درهم به او داد و فرمود: «این پول را در خرید و فروش به کار ببر.»
انوار البهیه
-
چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۲:۰۳
-
۱۷ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/226829/