چهارشنبه ۳ دي ۱۴۰۴
خانواده

راز عجیب تجاوز به دختر نوجوان در منزل برادرش

راز عجیب تجاوز به دختر نوجوان در منزل برادرش
آریا بانو - خراسان / بیشتر از ۳۴ سال از آن حادثه تلخ و دردناک می گذرد و من سال های عمرم را مدام با دلهره های وحشتناک و کابوس های هولناک گذرانده ام چراکه آن زمان کودکی۱۱ ...
  بزرگنمايي:

آریا بانو - خراسان / بیشتر از ۳۴ سال از آن حادثه تلخ و دردناک می گذرد و من سال های عمرم را مدام با دلهره های وحشتناک و کابوس های هولناک گذرانده ام چراکه آن زمان کودکی۱۱ ساله بودم و قربانی یک سهل انگاری شدم که زندگی ام را به تباهی کشاند به گونه ای که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن ۴۵ ساله که هدف ضربات متعدد چاقو قرارگرفته بود در حالی که زخم راز وحشتناک خود را دلهره آمیزتر از زخم های چاقو می دانست،در ادامه سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:اگر چه در یکی از شهرهای خراسان جنوبی به دنیا آمدم اما به خاطر شغل پدرم از همان دوران کودکی مهاجرت کردیم و در یکی از مناطق غرب شهر به زندگی ادامه دادیم تا این که برادر بزرگ ترم ازدواج کرد و همسرش باردار شد. 
بازار
آن زمان من در کلاس اول راهنمایی درس می خواندم که با توصیه و اصرار مادرم شب ها و در ساعات غیرمدرسه به منزل برادرم می رفتم تا به زن برادرم کمک کنم. من هم که دوست داشتم زودتر برادرزاده ام را به آغوش بگیرم همه کارهای منزل«خاطره»را انجام می دادم و در این میان «فواد» که برادر کوچک «خاطره»بود نیز به خانه آن ها رفت وآمد داشت .ولی یک شب که برادرم شب کار بود و در خانه حضور نداشت ،«فواد»هم نزد خواهرش ماند. آن شب شوم ناگهان«فواد»را درکنارم دیدم که مرا تهدید کرد ساکت باشم و سروصدا نکنم! او آن شب در حالی مرا مورد تعرض قرارداد که از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. او سپس مرا تهدید کرد که از این ماجرا به کسی چیزی نگویم! من هم که از کتک های پدرم می ترسیدم فقط گریه می کردم و دیگر به خانه برادرم نرفتم! این راز دردناک روح و روانم را به هم ریخته بود و هر شب با کابوس های وحشتناک از خواب می پریدم اما جرئت نداشتم این ماجرا را برای خانواده ام بازگو کنم.
خلاصه درس و مدرسه را نیز رها کردم و روزهای سختی را می گذراندم تا این که ۸سال بعد«فرمان»به خواستگاری ام آمد چراکه پدر او با پدر من همکار بودند و با یکدیگر معاشرت داشتیم. تردید همه وجودم را فراگرفته بود اما بازهم نمی توانستم این راز دلهره آمیز را فاش کنم. بالاخره در اولین شبی که مراسم عقدکنان برگزار شد دل به دریا زدم و همه توانم را جمع کردم و این راز را اشک ریزان برای نامزدم بازگو کردم.
او هم مرا درآغوش گرفت و قول داد راز مرا تا پایان عمر در سینه اش نگه دارد و برای خانواده ام افشا نکند اما فقط چندروز از این موضوع گذشته بود که رفتارهای «فرمان»تغییرکرد به طوری که سوءظن هایش شروع شد و زندگی را به کامم تلخ کرد. او مدام مرا به بهانه های مختلف کتک می زد که نکند با کسی ارتباط داشته باشم! دراین شرایط بازهم جز سکوت و تحمل چاره ای نداشتم . سهل انگاری مادرم و یا هر قصور دیگر این چنین آینده ام را تباه کرده بود.با آن که ۳ فرزندم بزرگ شده اند ولی شوهرم همچنان مرا کتک می زند تا جایی که روز گذشته با ۱۱ضربه چاقو مرا راهی درمانگاه کرد اما خوشبختانه ضربات او سطحی بود و من از مرگ نجات یافتم ولی دیگر نمی توانم این وضعیت خطرناک را تحمل کنم ای کاش ... 
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستورهای ویژه سرهنگ آرش ایرانمنش(رئیس کلانتری)پرونده شکایت این زن درمانده به دستگاه قضایی ارسال شد و بررسی های روان شناختی نیز توسط مشاوران زبده در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت. 


نظرات شما