آریا بانو

آخرين مطالب

جنگ از زبان چهار بانوی دلاور اجتماعي

جنگ از زبان چهار بانوی دلاور
  بزرگنمايي:

آریا بانو - روزنامه شهروند / همراه با چهار زن دلاور جنگ که از امدادگری و پشت جبهه گرفته تا خط مقدم و گرفتن اسلحه به دست را پشت سر گذرانده اند
مریم کاتبی
از امدادرسانی به مجروحان انقلاب تا جنگ کرمانشاه و عملیات مرصاد
نخستین‌بار که شنید باید برود کردستان با دست به سر کوبید. شهید فیاض‌بخش گفته بود هیکل درشتش به درد کردستان می‌خورد. مادرش هم با رفتنش موافق بود، اما خودش می‌ترسید؛ شنیده بود پوست می‌کَنند و سر می‌بُرند. هنوز خبری از جنگ ایران و عراق نبود و جنگ کومله‌ها و دموکرات‌ها در کردستان بیداد می‌کرد. مریم مثل بسیاری از زنان و دختران در بحبوحه انقلاب دوره‌های کمک‌های اولیه را دیده بود. یک هفته قرار برای رفتن به بیمارستان کردستان هشت‌ماه طول کشید. از ترمینال غرب همراه صدیقه صادقیان و سه تا از برادران راهی کردستان شد. صدیقه را که می‌بیند از تعجب خشکش می‌زند؛ دختری با 147 متر قد. «دکتر فیاض ‌بخش تو را دیده؟» جواب صدیقه مثبت است. «صدیقه می‌گوید دکتر به او گفته دختران ریزه‌ به درد کردستان می‌خورند.» جواب صدیقه، مریم را کلافه می‌کند: «با خودم می‌گفتم بالاخره دختران درشت به درد کردستان می‌خورند یا ریزه.» وارد پادگان کرمانشاه که می‌شوند، فرمانده پادگان حسابی آنها را دعوا می‌کند: «داد می‌زد و می‌گفت برای چه اینها را آوردید؟ چه کسی گفته زن بیاورید منطقه؟» یکی از مردها در جواب می‌گوید: «برادر محمد و احمد.» مریم از ترسی که وجودش را گرفته، زیرلب می‌گوید: «تو روح برادر احمد و محمد…» روزهای اولی که در پادگان بوده، با خدا همیشه دعوا داشته: «بیشتر وقت‌ها با خدا کل‌کل داشتم. ببین چه کار می‌کنی؟ از من بدبخت‌تر آدم آفریدی؟»

آریا بانو


داستان زندگی تنها زن حاضر در آزادسازی خرمشهر
مریم تا عملیات مرصاد از این شهر به شهر دیگر می‌رفته، اما دیگر خبری از گلایه‌هایش به خدا نبوده. «تمام خاطراتم را نوشته‌ام. هر روزش را. مثلا امروز شهردار بودم یا امروز بعد از ساعت‌ها در مخابرات نشستن ارتباط قطع شد و …. یادم هست شهید بروجردی از ما پرسیدند، می‌روید پاوه یا مریوان؟ سریع پاسخ دادم مریوان! چون هنوز فکر می‌کردم پاوه خطرناک است، دریغ از این‌که 10 روز قبل عملیاتی بوده و ضدانقلاب‌ها رفته‌اند مریوان. پسرها از این موضوع باخبر بودند و حاضر نبودند بروند مریوان. فرمانده آنها را مجبور کرد به ما احترام نظامی بگذارند، اما آنها با اشاره به ما می‌فهماندند سرتان را می‌برند، اما ما متوجه نبودیم.» به پادگان مریوان که می‌رسند، هیچ‌کسی نبود جز تعدادی برادر. زنان‌ها و بچه‌ها رفته بودند شهر صحه تا درامان باشند. «پایگاه‌ها یکی پس از دیگری سقوط می‌کردند، چون کومله‌ها زنان‌شان را همراه خودشان می‌آوردند. زنان لباس‌های کردی گشاد می‌پوشیدند و زیرش اسلحه مخفی می‌کردند. برادران هم که نمی‌توانستند آنها را تفتیش بدنی کنند، مردان‌شان را مسلح می‌کردند و خیلی‌ها به شهادت می‌رسیدند، برای همین شایعه کرده بودند چند زن چریکی از شاگردان خانم دباغ درحال آمدن به مریوان‌اند، اما در واقعیت ما بودیم که می‌رفتیم برای تفتیش زنان کومله‌ها البته خودمان هم از این مسأله بی‌خبر بودیم و فکر می‌کردیم قرار است در بیمارستان باشیم.»

آریا بانو


روایتگری بانوی رزمنده از روزهای سخت جبهه غرب

رقیه تدین
ادبیات برخورد با زنان متفاوت با امروز بود
اصالتا بهبهانی است. پدرش کارمند گمرک بوده و به‌خاطر کار پدر خرمشهر زندگی می‌کردند. ‌سال دوم پزشکی بود. رقیه تدین، مطابق مد لباس می‌‌پوشید و مجله‌های مد را دنبال می‌کرد، البته اهل مطالعه بود و شریعتی زیاد می‌خواند. «خانه‌مان 45متری خرمشهر بود. جزو نخستین کسانی بودیم که صدای خمپاره‌ها را شنیدیم؛ 31 شهریور 59. جنگ ناخواسته شروع شد؛ موشک‌ زمان آمدنش را با کس نگفته است، اما وظیفه ما دفاع بود و بس.» مهر 59 که می‌شود مادر رقیه دلشوره اسارت دخترها به جانش می‌افتد و تصمیم می‌گیرد از شهر بیرون بزند، اما رقیه تصمیم به ماندن گرفته بود: «طبیعی بود که مادرها دلشوره فرزندان‌شان را داشته باشند. مادرم دست خواهرهایم را گرفت تا ببردشان، اما من نرفتم و ماندم. خدا رحمت کند مادرم را تا آخر عمرش یک‌بار هم نگفت چرا آن روز ماندی با این‌که بارها منتظر بودم این را بگوید، اما من را در حسرت این جمله گذاشت. این برایم خیلی ارزش داشت.» رقیه بعد از انقلاب مثل خیلی از هم‌کلاسی‌ها و دوستانش آموزش دیده و با اسلحه و کلت و سنگر آشنا بود، اما باور نمی‌کرد به این زودی‌ها مجبور باشد آنها را عملی کند.

آریا بانو


فصلی گمشده از حضور زنان در جنگ تحمیلی

«در خانه یکی از دوستانم می‌ماندیم و وسایل جنگ شهری را آماده می‌کردیم، تا اگر دشمن وارد خرمشهر شد، به جانش بیفتیم. در آن زمان تفکر غالب این بود که در دفاع از سرزمین تفاوتی میان زنان و مردان نیست و جالب این‌که مردها هم نمی‌گفتند چرا شما مانده‌اید؟! ادبیات برخورد با زنان واقعا با امروز بسیار متفاوت بود. ما آدم‌های خیلی معمولی‌ای بودیم، ولی دفاع از سرزمین چیز دیگری بود.» رقیه بر اثر خمپاره‌ای مجروح می‌شود و حالا جزو زنان جانباز است. زنی که بعدها در کنار پزشکی ورزش را دنبال و زنان بسیاری را وارد ورزش کرد. «متاسفانه بستر اجتماعی جامعه آماده پذیرش زن جانباز نبود. تعارف که نداریم زن جانباز یعنی دختری معلول. وقتی مردها جانباز می‌شدند، افتخاری بود. یادم هست تا مدت‌ها که به بنیاد جانبازان می‌رفتم در فرمی که پر می‌کردم، کنار نام تنها گزینه آقا بود و وقتی گزینه خانم را به آن اضافه کردند، بسیار خوشحال شدم.»

آریا بانو

سنگر ما پشت جبهه بود
چایخانه سنتی اهواز بعد از جنگ رنگ‌ولعاب دیگری به خود گرفت و شد پاتوق رفت‌وآمد زنانی که لباس‌های پاره را می‌دوختند، رخت و پتو می‌شستند و پوتین‌ها را واکس می‌زدند و… حاج خانم کربلایی یکی از این زنان بود. سالن خیاطی پر بود از زنانی با چرخ‌خیاطی‌های دستی که به ردیف نشسته بودند و لباس‌های ترکش‌خورده و پاره را مرمت می‌کردند. عده‌ای دیگر در حیاط لباس می‌شستند. استخری‌ برای شستن پتوها درست کرده بودند. «بسیاری از زنان تمام جنگ را آن‌جا بودند و بعضی‌هایشان شیمیایی شدند و عده‌ای هم ریه‌هایشان را از دست دادند. اوایل زنان لب چاه لباس‌ها را می‌شستند، مثلا یک‌بار 40 تا تشت آوردند تا لباس‌ها را بشوریم.»

آریا بانو


مریم! خبرنگار جنگ هشت ساله
خانم کربلایی هفت‌سال را شب‌وروز در چایخانه گذرانده. «از‌ سال 61 تا 67 پشت جبهه فعالیت می‌کردم. این کار برایمان کلاس درس بود. ما نمی‌توانستیم در جبهه بجنگیم، سنگر ما پشت جبهه و بیشتر روزها برایمان عاشورا بود.» مسئولیت خانم کربلایی جمع‌کردن تکه‌های گوشت و تکه‌های باقی‌مانده روی لباس‌ها بود. «تمام مدت این تکه‌ها را از لباس‌ها جدا می‌کردم و بعد غسل‌شان می‌دادم و دفن می‌کردم.» خانم کربلایی حتی مجبورشده برادر و مادرش را هم غسل بدهد و دفن کند. «مادرم تکه‌تکه شده بود و بسیجی‌ها تکه‌هایش را در پلاستیک برایم آوردند و خودم خاکش کردم. برادرم هم 11‌سال مفقود بود، وقتی او را آوردند خودم دفنش کردم.»

آریا بانو


شهلا ده بزرگی خلبان پروازهای تجسسی در دوران دفاع مقدس
فرشته ملکی
تو را جان عزیز زهرا از من دل بکِن
در بحبوحه انقلاب با منوچهر مدق آشنا شد؛ مردی که بعد از 10سال جانبازی به شهادت رسید. «ما در غرب بودیم و برای کاری به تهران سفر کردیم و همان زمان بود که جنگ شروع شد و سوم مهر منوچهر رفت تا برگردد و من را هم با خودش ببرد، اما 20 ‌دقیقه مانده به سال‌ تحویل برگشت و در تمام این مدت تنها یک‌بار تلفنی صحبت کردیم. سفره هفت‌سین را چیده بودم و خداخدا می‌کردم منوچهر بیاید- عید اول‌مان بود- در زده شد و خرس سفید کوچولوی پشمالویی از لای در آمد تو و بعد منوچهر را دیدم که سرتا پا گِلی بود.» فرشته که از چشم‌ به راه ماندن همسر خسته شده بود، تصمیم می‌گیرد با منوچهر برود تا شاید هرازگاهی او را ببیند. تمام زندگی‌اش را در دو ساک جمع می‌کند و با منوچهر می‌رود و در همه آن سال‌ها در اهواز، دزفول، اندیمشک، شوش، اسلام‌آباد و کرمانشاه زندگی کردند. «نخستین‌بار که منوچهر من را گذاشت تا برود، گفت نیم‌ساعته برمی‌گردد، اما بعد از یک‌ماه و 12روز برگشت. در تمام سال‌های جنگ یک‌ ناهار یا شام با هم نخوردیم. 20خانواده بودیم که در میان آنها پنج‌ تازه‌عروس بود. در عملیات بدر 18نفر از همسران‌شان شهید شدند. هیچ‌وقت آن روز یادم نمی‌رود. پدرم کلی ماهی با قطار برایم فرستاده بود و دوستان منوچهر از قطار نزدیک پادگان دوکوهه گرفتند. به‌ هزار زحمت ماهی‌ها را پختیم. ماهی‌تابه بزرگ که نداشتیم، برای همین روی حوضی که در حیاط داشتیم چوب ریختیم تا ماهی‌ها را آن‌جا سرخ کنیم. در تمام این مدت منتظر بودیم یکی از مردها بیاید، بعد شروع کردیم به خواندن زیارت عاشورا که صدای ترمز یک تویوتا آمد و بعد بعدی و بعدی، سه ماشین آمدند و ما بعد از سه‌ماه‌ونیم می‌دیدم‌شان. همان حیاط پتوها را پهن کردیم و شروع به خوردن کردند، ما زن‌ها هم پشت‌پنجره نشسته بودیم و آنها را تماشا می‌کردیم. به لقمه آخر که رسیدند، تازه متوجه ما شدند و کلی خجالت کشیدند.»
گرید شیمیایی منوچهر هشت بود و تمام دوران جانبازی‌اش با 78 ترکش کنار آمد. «برای یک روز بیشترماندن منوچهر زیارت عاشورا، حدیث کسری و … می‌خواندم تا خدا را در رودربایستی بگذارم و او یک روز بیشتر کنارم باشد. تمام 10سال جانبازی منوچهر شب‌ها نخوابیدم، می‌ترسیدم اکسیژن از دهانش بیفتد. روز آخر در بیمارستان با هر دَم خون بالا می‌آورد، از چشمانش هم خون می‌آمد. همیشه فکر می‌کردم من به منوچهر عاشق‌ترم، اما این‌طور نبود. روز آخر در بیمارستان گفت فرشته از خدا شهادت سخت خواسته بودم، اما واقعا خسته شدم. وقتی این را شنیدم، خیلی خجالت کشیدم. درد اصلی را او می‌کشید و من پز می‌دادم که چون دوستش دارم می‌خواهم بماند. آخرین روز گفت تو را جان زهرا از من دل بِکن. همان موقع به خدا گفتم «خدایا راحتی و آرامش در دنیا روزی منوچهر نشد، آن را روزیش کن.»

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/416224/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

سراب وعده فروش اینترنتی مدیران خودرو/ دلار بالا کشید، سایت فروش اینترنتی از کار افتاد

جزئیات طرح فروش یکپارچه بدون قرعه‌کشی خودرو/ همه متقاضیان خودرو می گیرند؟

نماینده مجلس: کسی که خودروی 100 میلیونی خریده و امروز 4 میلیارد تومان شده، چه گناهی کرده؟

مخالفت مجلس با اخذ مالیات از خودروهای با قیمت بیشتر از 3 میلیارد تومان

قالیباف: به خاطر تحریم‌ها نمی‌توان اطلاعات را شفاف اعلام کرد اما نگران نباشید/عرضه 2 مدل چانگان قطعی است

اولین فروش خودرو "بدون قرعه‌کشی" برای همه خودروها/ تحویل سه ماه تا یکسال

مدیرعامل ایران خودرو برکنار شد/ عظیمی جایگزین خطیبی شد

تله خودروهای وارداتی

روش عجیب ثبت‌نام خودروهای وارداتی/ مانور بر واردات خودروها بیشتر کار تبلیغاتی است

هفت ابهام خودروی 1402

نیسان آبی نیم میلیاردی شد

نامه صداوسیما برای دریافت ماشین رانتی!

سود چند هزار میلیارد تومانی خودروسازان ازقرعه‌کشی/ ایران خودرو 84هزارو 588میلیارد تومان به جیب زد!

رقابت جدید بانک‌ها برای مسدود کردن پول‌های مردم/ ترفندی که می‌تواند 50 هزار میلیارد تومان را بلوکه کند

هفته تغییر قیمت خودرو

مهلت ثبت‌نام خودروهای وارداتی تمدید شد

فرجام هشت فرمان خودرو

اعلام قیمت های جدید در هفته جاری | قیمت‌های کذایی از بین می‌رود؟

سواری‌های تولید 10 اسفند به بعد پلاک 1402 دریافت می‌کنند

قرعه کشی خودروهای وارداتی سه شنبه انجام می‌شود

مجوز واردات خودروهای کارکرده صادر شد

شارژ سریع قیمت خودرو

لاستیک در آستانه نوروز گران شد

فروش لاستیک با قیمت مصوب از فردا

پشت پرده «فروش آبشاری» خودرو

چرا خودروهای خارجی مبنای قیمت‌گذاری قیمت پایه خودروهای داخلی شدند؟

افزایش 30 تا 80 درصدی قیمت قطعات خودرو در سال آینده

کف و سقف قیمت‌گذاری خودرو

زمان قرعه‌کشی خودروهای وارداتی عقب افتاد/ چطور بانک‌ها 60 هزار میلیارد تومان مردم را گروگان گرفتند؟

وزارت صمت: قرعه‌کشی خودروهای وارداتی به خاطر بررسی دقیق استعلامات به تعویق افتاد/ «عرضه خودرو در بورس» از لایحه بودجه حذف شد

فروش فوق‌العاده ایران‌خودرو برای سه گروه متقاضیان

عرضه خودرو در بورس به دولت واگذار شد

قمار بازی دولت با پول مردم/ هدف از بلوکه کردن پول پیش پرداخت خودرو چیست؟

قرعه کشی خودروهای وارداتی 21 اسفندماه انجام می‌شود

اطلاعیه جدید ایران خودرو برای فروش فوق العاده/ تمدید ثبت نام تا فردا

خودروهای عرضه شده در طرح جدید سامانه یکپارچه مشخص شد + اسامی

بخت‌آزمایی در «نوبت‌دهی» خودرو

زمان قرعه‌کشی نوبت‌دهی خودروهای وارداتی

خودرو ارزان شد/ کاهش 10 تا 50 میلیون تومانی قیمت خودروها در یک روز

اسامی برندگان قرعه کشی محصولات ایران خودرو مشخص شد

لامبورگینی هم با پلاک ملی به خیابان‌های تهران می‌رسد؟ / عکس

شانس برد در آخرین لاتاری خودرو

افزایش 30 تا 70 درصدی قیمت کارخانه‌ای خودرو در سال آینده

تکذیب تصویب افزایش 70 درصدی قیمت خودرو/ شورای رقابت تعیین‌کننده قیمت است

پیش‌خور تولید 4ساله خودرو

شوک بزرگ به خریداران خودرو؛ پیش بینی قیمت خودرو در سال 1402

عیدی وزارت صمت به دلالان | خوش‌خدمتی وزارت صمت و شورای رقابت برای تامین کسری بودجه دولت

با 6 میلیون متقاضی طرح خودوریی جدید، 4 سال زمان برای تحویل خودروها نیاز است!

وزارت صمت: عرضه خودروهای وارداتی احتمالا 27 اسفند/ قرعه‌کشی به تاریخ پیوست

متقاضیان خودروهای داخلی؛ فردا ثبت‌نام آغاز می‌شود/ عرضه 51 مدل خودرو