آریا بانو -
به نقل از فارین پالیسی، نزدیک به ۵۰ سال بعد، ما شاهد چندین جنگ، یک اشغال طولانیمدت و (اخیراً) اولین اقدام نظامی بزرگ آمریکا علیه خود ایران بودهایم.
کتاب جدید «پادشاه پادشاهان» نوشته اسکات اندرسون، رویدادهای سالهای ۱۹۷۸-۷۹ را دوباره به کانون توجه میآورد. این کتاب بر «اینرسی سیاستگذاری آمریکا» و «ماهیت پرهرج و مرج و غیرقابل پیشبینی تغییرات سیاسی» تأکید دارد؛ موضوعاتی که در زمانی که سیاست آمریکا در قبال ایران متوقف شده اما تحولات داخلی ایران نشانههای تغییرات قدرتمند و غیرقابل پیشبینی را نشان میدهد، اهمیت دوچندان مییابند.
بهعنوان موضوعی برای مطالعه، انقلاب ایران خواندنی و مهیج است و اندرسون جنبههای «پرکشش» داستان را برجسته میکند. بسیاری از وقایع برای کسانی که با تاریخ این دوره آشنا هستند، آشنا خواهد بود: ایرانِ در حال مدرن شدن سریع، جمعیتی رادیکالیزهشده و شاهی غایب و بیتصمیم که به شدت به آمریکا متکی است. کمتوجهی و کوتاهی سیاستگذاران در واشنگتن و تهران هم باعث شد ترکیبی از عوامل برای انقلاب فراهم شود؛ تا به شورش خیابانی و بازگشت پیروزمندانه یک روحانی تبعیدی منجر شود که ظرف چند ماه به قدرت مطلق رسید.
اندرسون با استفاده از منابع تازه کشفشده و مصاحبه با برخی از شرکتکنندگان، بهویژه فرح پهلوی، همسر شاه سابق، داستانی تازه و پررنگ ارائه میدهد. از جمله افراد کلیدی که دیدگاههایشان برای روایت اندرسون اهمیت دارد، مقامات آمریکایی آگاه به وضعیت شکننده شاه هستند که تلاش کردند، اما بینتیجه، دولت حواسپرت جیمی کارتر را به اقدام وادار کنند. از جمله این افراد میتوان به گری سیک، هنری پرچت و (در بزرگترین موفقیت اندرسون) مایکل متریکو اشاره کرد، کسی که به فارسی مسلط بود و انقلاب را هم در تهران و هم در استانها از نزدیک مشاهده کرد.
اندرسون بیشتر به تحلیل ماهیت آشوبناک انقلاب علاقهمند است تا بررسی علل آن. وقایع با سرعت و غیرمنتظره پیش میروند، و هر چند او بر این باور است که رویدادهای ۱۹۷۸-۷۹ تا حد زیادی اجتنابناپذیر بودند.
او دو دلیل برای این اجتنابناپذیری ارائه میدهد. اول، «شخصی» است: وقتی آمریکا در اوت ۱۹۵۳ کودتایی علیه محمد مصدق انجام داد و محمدرضا پهلوی را به رهبری دولت منصوب کرد، شاه در روایت اندرسون، شخصیتی ضعیف است که تلاش میکند کشورش را اداره کند اما مهارت یا جسارت لازم برای حفظ قدرت خود را ندارد.
دلیل دوم، «ساختاری» است: با حمایت آمریکا از شاه، واشنگتن در سالهای بعد ناچار بود او را حفظ کند، زیرا کودتای ۱۹۵۳ جایگزین دیگری باقی نگذاشت. شاه به مهمترین متحد آمریکا در منطقه و تأمینکننده عمده نفت و مشتری سلاحهای آمریکایی تبدیل شد. سیاست آمریکا در نتیجه گرفتار این وضعیت شد و اعتراف به شکنندگی حکومت شاه برخلاف منافع ایالات متحده تلقی میشد. به بیان دیگر، سیاست شکستخورده واشنگتن با «اینرسی تاریخی» رقم خورد.
اگرچه اندرسون درک دقیقی از تحولات داخلی ایران دارد، اما در تمرکز بر عنصر آمریکایی تیزبینتر است. ناتوانی دولت آمریکا در شناسایی سقوط قریبالوقوع شاه نمونهای آشکار از «شکست اطلاعاتی» است. پیامد آن روشن است: سیاستگذاری باید پویا، خلاق و بر اساس درک واقعی از شرایط میدانی باشد.
با توجه به روایت اندرسون، واضح است که آمریکا در معرض افتادن دوباره در چرخه «غرور و اشتباه محاسباتی» پیش از انقلاب است. ضربات نظامی ممکن است برنامه هستهای ایران را تضعیف کرده باشد، اما آن را نابود نکردهاند. به جای استفاده از این موقعیت برای دیپلماسی جدید، آمریکا فاصله گرفته و ایران بار دیگر بهعنوان مسئلهای حلشده تلقی میشود، همانگونه که قبل از ۱۹۷۸ بود.
همچنان که سیاست آمریکا در تمرکز خود ناکام است، سیاست داخلی ایران در آستانه تغییرات بزرگ قرار دارد. فشارهای جنگ و بحران اقتصادی میتواند منجر به تغییرات عمیقتر و حتی تحولی در ساختار حکومت شود. برای مدیریت این رویدادها، آمریکا نیازمند کارشناسان حرفهای با تجربه میدانی است. دونالد ترامپ، که شورای امنیت ملی و وزارت خارجه خود را تضعیف کرده، بر مشورت گروه اندکی از افراد داخلی متکی است و خطر آن وجود دارد که او نیز مانند کارتر، گرفتار و عقبمانده از تحولات سریع باشد.