آریا بانو

آخرين مطالب

داستان شب/ دمشق شهر عشق- قسمت دوم مقالات

داستان شب/ دمشق شهر عشق- قسمت دوم
  بزرگنمايي:

آریا بانو - آخرین خبر / رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان 89 تا پاییز 95 درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادت‌های مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت شد.
سقوط بشار اسد به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک عدالت‌خواهی‌ام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم. 
از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان درعا است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان جنگ پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. 
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از آشوب شهر لذت می‌برد. 
در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» 
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 
بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» 
نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 
بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز عاشقانه‌اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد. 
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 
پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. 
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« ایرانی هستی؟» 
از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً رافضی هستی، نه؟» 
و اینبار کلماتش مثل تیزی شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!» 
 انگار گناه ایرانی و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمی‌شد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندش‌آور پرخاش کرد :«هر وقت این رافضی رو طلاق دادی، برگرد!» 
در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر می‌شد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین می‌کوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از مبارزه پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. 
سعد زیر لب به ولید ناسزا می‌گفت و من نمی‌دانستم چرا در ایام نوروز آواره اینجا شده‌ایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمی‌بری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟» 
صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر می‌دانست که به‌جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید شیعه هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو کافر می‌دونن!» 
 از روز نخست می‌دانستم سعد سُنی است، او هم از تشیّع من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند مذهب‌مان نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه می‌کردیم. 
حالا باور نمی‌کردم وقتی برای آزادی سوریه به این کشور آمده‌ام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرت‌زده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدم‌های احمقی کار می‌کنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگی‌ام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمی‌کنیم! ما فقط از این احمق‌ها استفاده می‌کنیم!» 
 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم می‌رسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز مستانه خندید و گفت :«همین احمق‌ها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!» 
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمق‌های وحشی می‌تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم!» 
 او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم تمام شب‌هایی که خانه نوعروسانه‌ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا می‌کردم و او فقط در شبکه‌های العریبه و الجزیره می‌چرخید، چه خوابی برای نوروزمان می‌دیده که دیگر این جنگ بود، نه مبارزه! 
ترسیده بودم، از نگاه مرد وهابی که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من می‌ترسم!» 
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه‌ام صورتش از عرق پُر شده و نمی‌خواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمی‌شد به هوای عشقش هم که شده برمی‌گشت.
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریه‌هایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد. 
قدم‌هایم را دنبالش می‌کشیدم و هنوز سوالم بی‌پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من حلب زندگی می‌کنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می‌اومدیم درعا!» 
باورم نمی‌شد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمی‌فهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد العُمَری می‌مونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمی‌دیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من می‌خوام برگردم!» 
چند قدم بین‌مان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکم‌تر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. 
طعم گرم خون را در دهانم حس می‌کردم و سردی نگاه سعد سخت‌تر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای تیراندازی را می‌شنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله می‌کشید و از پشت شیشه گریه می‌دیدم جمعیت به داخل کوچه می‌دوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم. 
 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانه‌ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین می‌رفت و گلوله طوری شانه‌ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه می‌زدم...
ادامه دارد...
نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد

آریا بانو


داستان شب/ دمشق شهر عشق- قسمت اول
1399/06/19 - 22:30

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/399764/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

تحریم خودروسازان فرانسوی؛ پاس گل وزارت صمت به چینی‌ها

تکلیف وزارت صمت با خودش مشخص نیست

ایرانی‌ها رنگ کدام خودروهای خارجی را نخواهند دید؟

ادامه ریزش برندهای وارداتی خودرو؟

پیشنهاد عجیب یک خودروساز مطرح | به این دلیل اتومبیل نو نخرید!

بخشنامه جدید مالیاتی برای لوکس سواران | نحوه رسیدگی به اعتراض مالکان اعلام شد

آدرس غلط از رانت خودرویی

واردات این 6 خودرو به ایران استارت خورد | جایگزین رنو مشخص شد

عکس| عجیب و باورنکردنی؛ وقتی پراید هم قیمت یک دوچرخه بود!

خودروهای وارداتی به مزایده گذاشته خواهد شد

رانت‌پاشی از باک خودرو

پیش‌بینی واردات 100 هزار خودرو در سال 1401

سخنگوی وزارت صمت: تعدادی از خودروهای وارداتی به پشت مرز رسیدند

تولید پنج خودرو به دلیل عدم رعایت استانداردهای لازم متوقف شد / برند خودروهای وارداتی مشخص شد

رضایت بالای مشتریان از حذف قرعه‌کشی محصولات سایپا

خودروهای وارداتی در مسیر گمرک/ تویوتا کرولا 2022 در راه بازار ایران

حذف خودروی پاک از واردات

وزیر صنعت: یکی از خودروسازها به زودی واگذار می‌شود

اگر دوباره دلار گران شود، قیمت خودرو باز هم بالا می رود

برنده اول واردات خودرو کیست؟/ قیمت پایه خودروهای وارداتی چقدر خواهد بود؟

سایپا مجوز افزایش قیمت گرفت/ کوییک پلاس اتوماتیک 10 میلیون تومان گران شد

واردات خودروی چینی ممنوع می‌شود؟

وزیر صمت: نخستین خودروهای وارداتی هفته آینده وارد کشور می‌شود

لاتاری برای قرعه‌کشی خودرو راه افتاده است/ ثبات قیمت چه شد؟

نصف خانوارها بدون خودرو

خودروی چینی 500 میلیونی «دیگنیتی پرستیژ» در بورس کالا 2.4 میلیارد تومان معامله شد

با این شرایط قیمت پژو 206 به 500 میلیون تومان هم می‌رسد/ خودروهای مونتاژی به اسم واردات تمام می‌شود

پژو پارس 600 میلیون تومان شد!

فروش ماشین های چینی با دلار150 هزار تومانی! | خودرو، سوار بر رانت های دوگانه می تازد

درخت رانت در بازار خودرو

هیچ خودرویی به گمرک نرسیده است

یوسفی: واردات خودروهای یک میلیاردی، بازار را تنظیم نمی‌کند/وزیر صمت برای کنترل قیمت ورود کند

واکنش صمت به اظهارات پلیس درباره واردات خودروی بی‌کیفیت

واردات خودرو یا خم رنگرزی؟

خبرگزاری ایسنا: افزایش بالای 100 میلیونی قیمت برخی خودروها در عرض یک‌ماه!

بازگشت مشروط 2 خودروساز فرانسوی به بازار خودروی ایران

وعده عجیب معاون وزیر صنعت درباره ریزش قیمت خودرو/ افزایش 28 تا 185 میلیون تومانی قیمت خودرو در بازار

واردات خودرو به سبک جدید

دلیل افزایش قیمت خودرو از نظر وزیر صنعت؛ دلار مقصر است

مُسکّن درمانی بازار خودرو

سخنگوی وزارت صمت: با معاملات صوری در بازار خودرو قیمت‌سازی می‌کنند

سه محل عرضه خودروسازان/ قرعه کشی خودرو برای متقاضیان عادی متوقف شد؟

واردات 22 خودروی کره‌ای این همه خوشحالی دارد؟

فروش خودروهای وارداتی از هفته سوم دی ماه/ قرعه کشی خودرو حذف نشده است

واکنش رئیس پلیس راهور به واردات خودروهای چینی و هندی: باعث نگرانی است

سراب ارزانی با خودروی وارداتی؟

عرضه 900 هزار خودرو در بازار طی 6 ماه آینده/ وزیر صنعت: خودروهای کمتر از 10 هزار دلار وارد کردیم

انتظار قیمت‌ مناسب برای خودروهای وارداتی‌ محال است/ گره بازار خودرو باز می‌شود؟

وزیر صمت گرانی خودرو را به گردن مردم انداخت: به خاطر تلاش مردم برای حفظ ارزش پول شان است

چرا نباید از گرانی سرسام‌آور خودرو تعجب کرد؟/ متهم اصلی افزایش قیمت‌ها لو رفت