آریا بانو

آخرين مطالب

هر ایرانی، یک «بزن به حساب» در سوپریِ سرِ کوچه! گوناگون

هر ایرانی، یک «بزن به حساب» در سوپریِ سرِ کوچه!
  بزرگنمايي:

آریا بانو - گرانی سرسام‌آور، بازار نسیه را داغ کرده، مردم نسیه‌ می‌برند و مغازه‌دارها هم چاره‌ای جز مدارا ندارند، این گزارش در همین حال و هواست.
برترین‌ها: گرانی سرسام‌آور، بازار نسیه را داغ کرده، مردم نسیه‌ می‌برند و مغازه‌دارها هم چاره‌ای جز مدارا ندارند، این گزارش در همین حال و هواست.
«بزن به حساب»؛ این جمله‌ی آدم‌هایی است که خورد و خوراکشان هم قسطی شده است. این گزارش به روایت مواجهه سوپرمارکت‌ها با این افراد می‌پردازد.
آدم‌هایی بی‌توجه به قیمت‌ها گشتی در مغازه می‌زنند و خریدهایشان را دم صندوق می‌گذارند و می‌روند سراغ بقیه خریدها. اما بعضی‌ها بعد از گشتی در مغازه، قیمت‌ها را نگاه می‌کنند، کمی دست‌دست می‌کنند و بعد خریدشان را دم صندوق می‌گذارند. گروهی دیگر اما گشتی در مغازه نمی‌زنند، همین که وارد مغازه می‌شوند، یک راست سراغ جنسی که می‌خواهند می‌روند و بعد از نگاه کردن قیمتش آن را به صندوق می‌برند و بعد می‌گویند «بزن به حساب». ما در این گزارش سراغ این آدم‌ها رفته‌ایم البته نه سراغ خودشان، سراغ صاحبان سوپرمارکت‌ها رفته‌ایم و پای قصه‌هایشان از نحوه مواجهه‌شان با این دسته از آدم‌ها نشسته‌ایم. آدم‌هایی که چند وقتی است خورد و خوراکشان قسطی شده است.
خیلی‌ها پول کم می‌آورند
آخر شب بود و داشتیم کم‌کم مغازه را تعطیل می‌کردیم. مرد نسبتا جا افتاده‌ای وارد مغازه شد. مو‌های کنار شقیقه‌اش سفید شده بود و ریش تنکی داشت. گوشه و کنار مغازه را وارسی کرد و بعد سراغ کنسرو‌ها را گرفت؛ «یکی از شاگرد‌های مغازه کنسرو خورش قیمه را جلوی رویش گذاشت و گفت این خوبه.» مرد مستاصل پشت جعبه را نگاه کرد و وقتی متوجه قیمتش شد، آن را گذاشت روی پیشخوان و خودش رفت سراغ قفسه کنسروها.
چندتایی را خودش نگاه کرد و در نهایت پرسید «کنسرو تا سه چهار هزار تومان چی دارید؟» من که گوشه‌ای از مغازه ایستاده بودم، این بار خودم رفتم کمکش و شروع کردم نگاه کردن قیمت کنسروها، اما هیچ‌کدام سه یا چهار هزار تومان نبودند. مرد که دید در قسمت کنسرو‌ها چیزی نصیبش نمی‌شود، خودش گفت «ولش کن، کالباس ارزون چی دارین؟» برایش توصیح دادیم که دو نوع کالباس بیشتر نداریم و قیمت‌هایش بالا است.
گفت: «تخم‌مرغ. تخم‌مرغ چند شده؟» قیمتش را که گفتیم، رفت چندتایی تخم مرغ با یک بسته نان و یک کره برداشت. گفت نوشابه هم می‌خواهم؛ «زرد از اون پرتقالی‌ها. یه بسته مگنا قرمز هم بده.» جنس‌ها را برایش داخل کیسه گذاشتیم. موقع حساب کردن پول کم آورد. این پا و اون پا کرد و هی داخل جیب شلوار و پیراهنش دست می‌کرد، اما خبری نبود. آمدم جلو و گفتم «باشه، بعدا بیار برامون.»
مغازه‌ای که این قصه را از آن روایت کردیم در تهران‌پارس بود.
بعضی‌ها را توپ هم منفجر نمی‌کند
«این‌جا که کسی حساب دفتری نداره. سرایدارشون سیگار ماربلو‌تاچ می‌کشه، بعد انتظار داری از ما نسیه بگیرن؟» مرد فربه‌ای است که وقتی با او همکلام می‌شوید استرس می‌گیرید نکند دکمه‌های پیراهنش که روی شکمش قرار گرفته‌اند از جا در بیایند. مو‌های سرش ریخته و با لهجه ترکی غلیظ با کارگر‌های مغازه‌اش صحبت می‌کند. می‌گوید «اینجا همه وضعشان خوب است و توپ منفجرشان نمی‌کند. ولی مثلا در حد هزار یا پونصد تومن وقتی می‌خوان نقدی حساب کنن ممکنه بگه بعدا میارم.»
این را می‌گوید و می‌رود سراغ جور کردن جنس‌هایی که شاگردش همینطور که با تلفن در حال حرف زدن است روی کاغذ تندتند می‌نویسد. در حین صحبتمان، مغازه مدام پر و خالی می‌شود و کار همه در کمترین زمان ممکن راه می‌افتد. روی چهارپایه رفته است که روغن را از قفسه‌ای که دستش نمی‌رسد، بردارد. بر می‌گردد سمت من و انگار سال‌هاست با هم آشنا هستیم و می‌گوید «پسر جون، بیا اینو بگیر بزار زمین.» بعد هم می‌گوید اینجا دو جور مشتری داریم؛ «یکی اینایی که اینجا می‌بینی که ما بهشون می‌گیم گذری و یکی دیگه که کار ما با اون‌ها می‌گذره که توی خونه نشستن و تلفنی سفارش میدن.»
می‌گوید «گفتم که اینجا از نسیه و این حرف‌ها خبری نیست، ولی بعضی وقتا که جنس رو می‌بریم دم خونه مشتری‌ها، طرف پول نقد همراهش نیست و یا میگه کارت همسرش دم دست نیست. ما هم دل نگرانی از این بابت نداریم. فاکتور‌ها رو نگه می‌داریم، چون می‌دونیم چند وقت بعد میان مغازه یا با خرید بعدی حساب می‌کنند. اما از یکی دو نفری هم نام می‌برد که شاگرد مغازه با شنیدن اسمشان نیشش تا بناگوش باز می‌شود. می‌گوید این دو تا خانم با من قرار گذاشتن و آخر هرماه میان حسابشون رو تسویه می‌کنن؛ انصافا هم تا الان یه روز این ور اون رو نشده حسابشون.»
مغازه‌ای که این قصه را از آن روایت کردیم در جماران بود.

آریا بانو


اینجا آدم‌ها سر از زمین بلند نمی‌کنند
دفترچه‌ای را که خودش آن را حساب دفتری می‌خواند جلوی رویم قرار می‌دهد و می‌گوید: «بیا خودت ببین مردم اینجا چقدر چقدر جنس نسیه می‌برن. نهایت رقم بالایی که پیدا می‌کنی 200 هزار تومانه.» پیراهن آستین‌کوتاه مشکی‌ای پوشیده که به تنش زار می‌زند. با آن چشم‌های سرخ که دو دو می‌زنند، سرتاپایم را برانداز می‌کند و بعد به مغازه تقریبا خالی از جنسش اشاره می‌کند و می‌گوید: «کسی نمیاد اینجا چیپس و پفک بخره که بخوام قفسه‌هامو پر کنم. کره یه رقم آوردم اونم ارزون‌ترینش، پنیر هم همینطور.» مغازه‌اش در کوچه‌ای تنگ و باریک است و با وجود اینکه سرشب است، محله خلوت است و هرازگاهی، تک و توک رهگذری بدون این‌که به نور مغازه و حضور من و مغازه‌دار نگاه کند از گوشه کوچه می‌گذرد.
آقای مغازه‌دار دلیل این بی‌توجهی را حساب‌های دفتری می‌خواند و می‌گوید آدم‌های اینجا اکثرشان کارگر روزمرد هستند، «حالا بعضی‌هاشون اگر شانس باهاشون یار بوده باشه بیمه هم براشون رد می‌شه، اما همه هشتشان گرو نه‌شان است، در این حد که حتی ماکارونی و سویا رو هم نسیه می‌برن.»
جلوی سکوی سنگی دم مغازه می‌نشیند و سیگاری روشن می‌کند و همین که دود اولین پوک به سیگار از دهانش در حال بیرون آمدن است، می‌گوید: «زمانی این‎جا اکثر آدمایی که زندگی می‌کردن، بازاری بودن، اما حالا همه‌ی اونا رفتن بالاشهر و این محله شده، محله مهاجر‌هایی که میان تهران برای کار. برای همین هم ما با این اوضاع کنار اومدیم. بالاخره مردم پول ندارن و منم مغازه از خودمه.»
کنارش ایستاده‌ام و به زنی نگاه می‌کنم که وقتی وارد کوچه شد، محکم دست پسرش را کشید و چیزی بهش گفت تا کنار خودش بماند. بر می‌گردد سمتم و بازهم سرتا پایم را ورانداز می‌کند و می‌گوید: «پسر جون، تا حالاشده جلوی سوپرمارکت محل سرت بندازی پایین به خاطر حساب دفتری؟ نشده دیگه، ولی اینجا هر روز میشه.»
مغازه این قصه ما در سرچشمه تهران بود.

آریا بانو


پی‌نوشت: این مطلب با دخل و تصرف از وب‌سایت میدان برداشته شده است.

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/344553/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

4 راه برای تمرکز روی خواسته‌های واقعی‌مان

پیامدهای روانیِ بلوغ زودرس در دختران

افسردگی را با این ترکیب ساده گیاهی درمان کنید

بازی طولانی کامپیوتری نشانه بیماری روانی جدی!

غذاهای ضد استرس که باید به رژیم غذایی تان اضافه کنید

نشانه‌های هوش هیجانی بالا چیست؟

راه‌های متفاوت برای تقویت حافظه

بلوغ زودهنگام دختران با خطر مشکلات روانی مرتبط است

چگونه با یک روز بد کاری کنار بیاییم؟

درمان افسردگی در کودکی زمینه ساز سلامت روان در بزرگسالی

مراقب این اشتباهات در اوایل کار جدیدتان باشید

دلیل ایجاد افسردگی زمستانی را بشناسید

اگر کسی روی اعصابمان راه رفت، چه کنیم؟

استرس چگونه ما را بیمار می‌کند؟

خبر بد قدرت تفکر منطقی را از انسان می‌گیرد

هفت ویژگی‌ افرادی که ذهن قوی دارند

روان‌پریش‌ کیست؟!

اهداف‌تان را با این افراد در میان نگذارید

اضطراب اولین و مهم ترین نشانه بروز آلزایمر

دوزبانه بودن به کودکان مبتلا به اوتیسم کمک می‌کند

استرس، زودتر از آنچه فکر کنید پیرتان میکند!

صداهای مخرب مغز چه هستند؟

با تقاضای دورکاری موافقت می‌کنید یا خیر؟

سرد بودن بینی نشانه استرس است

چگونه شغلی متناسب با شخصیت خود پیدا کنیم؟

چگونه با ترس‌هایمان مبارزه کنیم؟

سه راهکار برای آن‌که بفهمیم طرف مقابل دروغ می‌گوید

افراد الهام بخشی که باعث می‌شوند تسلیم نشوید

با این روش های استثنایی حافظه خود را تقویت کنید

چرا عکس خودمان را دوست نداریم؟!

8 علامت دور از ذهن ابتلا به افسردگی را بشناسید

اگر پول اضافی به دست آوردید، با آن چه کنید؟

هنردرمانی، استفاده از مصالح هنری برای ابراز و بازتاب شخص است

«هیجان خوب» و «هیجان بد» چیست؟

افسردگی بعد از زایمان و تاثیر آن بر نوزاد

تاثیر داروهای مُسکن بر رفتارهای احساسی زنان و مردان

نقش خانواده در سلامت روان

درمان وسواس با روش های طبیعی

روشی حیرت‌انگیز در درمان افسردگی

کنترل خشم و عصبانیت با 10 ترفند

چگونه ارتباط ذهن، بدن و روح را در زمستان تقویت کنیم؟

قرص‌های ضد افسردگی نتیجه‌بخش است؟

یوگا و رهایی از اضطراب مادربودن

حقایق عجیب زنانه!

درمان وسواس و افسردگی با چند راهکار کم‌خرج

با این ترفند ساده از اعتیاد به تلفن همراه خلاص شوید

غلبه بر ترس و راه اندازی کسب و کار جدید

5 نشانه‌ ظاهری اضطراب بیمارگونه

رژیم غذایی برای مقابله با افسردگی

فرار دختران از خانه، دلایل و راه های پیشگیری