داستانک/ تاکسی نوشت از سروش صحت
مقالات
بزرگنمايي:
آریا بانو - آخرین خبر / کمی به ظهر مانده بود که سوار تاکسی شدم. دیرم شده بود و ممکن بود به قرارم نرسم. زیر آینه تاکسی یک ساعت دیجیتالی نصب شده بود که 2:17 دقیقه را نشان می داد. به راننده گفتم: «ساعتتون خرابه.» راننده گفت: «نه، درسته... این ساعت به وقت جای دیگه س» گفتم: «کجا؟» راننده گفت: «اون سر دنیا»
پرسیدم: «ساعت اون سر دنیا رو برای چی میخواین بدونین؟» راننده لبخند زد و گفت: «تا حالاعاشق شدی؟» گفتم: «چطور؟» راننده گفت: «عاشقی اینجوریه دیگه، مثلاهمین که من می دونم الان اونجایی که اون هست ساعت چنده یه جورایی خوشحالم... الان اونجا ساعت 2:20 دقیقه شبه، حتما خوابیده.»
به راننده نگاه کردم، به دست هایش که فرمان را محکم گرفته بود و به چشم هایش که مشکی بود و کنارش چروک داشت. از راننده پرسیدم: «یعنی همین قدر بسه؟»
راننده گفت: «بس که نیست ولی عشق همین چیزای کوچولو کوچولوئه...» موبایلم زنگ زد. دیرم شده بود. به راننده گفتم: «میشه یه کم تندتر برید» راننده گفت: «بله» و تندتر رفت.
برگرفته از sehat story
-
يکشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۲:۴۷
-
۱۳ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/341208/