آریا بانو

آخرين مطالب

شبی در گرمخانه سیار میدان تجریش؛

مسافران جا مانده از زندگی شهرداری تهران

  بزرگنمايي:

آریا بانو - شهرنوشت: باران، برف، زمین یخ زده، درخت های بی برگ و بار، سوسوی چراغ های گوشه خیابان و صدای ویراژ ماشین های مدل بالایی که ناگهان سکوت شب را می شکنند، اولین تصویری است که از نیمه شب زمستانی میدان تجریش دیده می شود. 

چند قدم پایین تر، به سمت امام زاده صالح(ع)، جگرکی ها و لبو فروش ها میزبان مهمانان نیمه شب اند. در سکوت گاه و بی گاه شب، برای اولین بار صدای غرش رودخانه زیر پل به گوشم می آید. بوی رودخانه و آتش و چوب های نیمه سوخته در هم می آمیزد و ناگهان از پشت دیوار بلند رودخانه، مردی ریز نقش بیرون می پرد و می دود. دست ها لقمه به دست و چشم ها حیران، مرد جوان را دنبال می کنند و هیچ کس از جایش تکان نمی خورد. در صدم ثانیه ای زندگی به حالت قبل بر می گردد. پشت این دیوار چه می گذرد که انگار همه می دانند و نمی دانند؟!
از گوشه شکسته دیوار می توان تا کیلومترها زیر پل رودخانه را دید. آتش هایی که هنوز برافروخته اند و چند نفری در یخبندان زیر پل کنارشان نشسته اند؛ آتشی که نفس آخر را می کشد و مردی ریز نقش با کمری خمیده در حال لگد کردن آن است و دو جوانی که همین چند متر آن طرف تر کنار آتش تازه برافروخته شده سر به زیر دارند و با دیدن مامور نیروی انتظامی از جا می پرند و لکنت زبان می گیرند.
مامور با پرسیدن چند سوال و خاموش کردن آتش به مردان جوان اجازه می دهد سریع محل را ترک کنند. به سرعت از روی کارتن هایی که روی گِل های زمین شیب دار کنار دیوار چیده اند به آن سوی دیوار می پرند، اما ما به سختی و با احتیاط دیوار را بالا می رویم و این می شود تفاوت ما و آن ها که هر روز مصرف مواد مخدر را در کنار رودخانه ای در بالای شهر تهران تجربه می کنند.
اما نیمه شب های میدان تجریش پر حکایت تر از ویراژ ماشین های مدل بالا، بساط جگرکی ها و مصرف مواد مخدر پشت دیوارهای رودخانه ای است که با بارش باران جان تازه می گیرد.
* اتوبوس بی مقصد؛ میزبان مردان و زنان بی سرپناه شهر
ضلع جنوبی میدان در شب های برفی و بارانی و حتی شب هایی که دمای هوا به زیر 4 درجه سانتی گراد می رسد، تلاقی فقر و ثروت است. میان ویراژ ماشین های مدل بالایی که کمترین تفریح صاحبان شان دور دور کردن در این میدان است، اتوبوسی میزبان مردان و زنان بی سرپناه پایتخت است. شهرداری تهران با نصب بنری بر جداره این اتوبوس نام آن را که مامن شب های زمستانی افراد بی خانمان است، «گرمخانه سیار» گذاشته است.
اتوبوس از ساعت 23 در ضلع جنوبی میدان تجریش مستقر شده و افراد بی خانمان منطقه می دانند در شب های سرد زمستان در این اتوبوس میهمان اند به جایی برای خواب، استراحت و حتی صرف شام و میان وعده. در اتوبوس باز می شود. بوی سیگار و عرق بیرون می زند. می دانم اتوبوس دو روز یک بار ضدعفونی می شود. در اتوبوس بسته می شود. سکوت اولین چیزی ست که در گوش می پیچد و صدای نفس های خسته به دنبالش می آید. سری آرام از پشت صندلی ای نزدیک به آخرین صندلی های اتوبوس بالا می آید.
نگاه مان را که می بیند پشت صندلی ها سنگر می گیرد. دوباره یواشکی نگاه مان می کند. ترس اولین چیزی است که می توان از چشم هایش خواند. زود اما سخت اعتماد می کند. 22 ساله است و 20 روز پیش از اهواز مسافر تهران شده؛ به امید پیدا کردن آینده ای روشن تر. اما حالا 5 روز است که کارش را از دست داده است. بی پول در شهری مانده که بر تن تمام آدم هایش لباس گرگ می بیند. 5 شب پشت کیوسک نیروی انتظامی پناه گرفته و شب ها را با چشم های باز به صبح رسانده است. از آدمها می ترسد. نام گرمخانه را شنیده است، اما ترجیح می دهد شب ها را بیدار بماند و پا به گرمخانه نگذارد. امشب برای اولین بار به «گرمخانه سیار» آمده است.
می گویم: «تمام شب رو باید نشسته بخوابی!»
می گوید: «نشسته خوابیدن بهتر از بیرون موندنه.»
می پرسم: « نمی خوای برگردی اهواز؟»
چشم هایش هم دیگر حرف نمی زنند.
می پرسد: «تو حاضری شب رو میون معتادها بخوابی؟»
با خودم فکر می کنم؛ معتادها، فقط معتادند. مسافرانی جا مانده از زندگی که فراموش شده اند.
*
مسافر بعدی از راه می رسد. آخرین صندلی اتوبوس را انتخاب می کند. آنجا که کمتر دیده می شود. می چسبد به شیشه اتوبوس. سرش را پایین می اندازد. کول پشتی اش را تکیه می دهد به پهلویش. مدام با زیپ جیب کوچک کوله بازی می کند. در دقیقه چند بار زیپ را باز و بسته می کند. از چیزی نمی ترسد. برای حرف زدن هم محدودیتی ندارد. تمام سوال ها را جواب می دهد. یقه کاپشن مشکی چرمی اش را بالا می کشد. صورت کشیده و سیاهش میان یقه کاپشن پناه می گیرد. هنوز با زیپ کوله اش بازی می کند.
می گوید: «تا سربازی همه چیز خوب بود. بعد از سربازی با شیشه و هرویین معتاد شدم. از تعارف یک دوست شروع شد و دیگه تموم نشد.»
از روزهای قبل از اعتیاد می گوید. آن روزها که دکه داشت؛ زندگی و آبرویی قابل تحسین و زندگی مشترکی که حاصل آن یک پسر بود. پسری که نمی داند الان 6 یا 10 سال سن دارد؛ اما یک پسر دارد که یک سال از ندیدنش می گذرد.
می پرسم: «دوست نداری پسرت رو ببینی؟»
می گوید: «با چه رویی؟ بگم تا حالا کجا بودم؟ باید یه چیزی دستم باشه برم پیشش؟»
از خانواده اش می پرسم. پدر و مادری که شاید هنوز در گوشه ذهن شان به فرزند 29 ساله شان که اعتیاد چهره ای 40 ساله بر صورتش نشانده فکر می کنند.
می گوید: «سه سال پیش زنگ زدم خونمون. بابام جواب داد. فحش داد. تلفن رو قطع کرد. دیگه ازشون خبری ندارم.»
سیعد مهمان چندین و چند ساله ی گرمخانه های تهران است، اما چند باری به گرمخانه سیار آمده و ترجیح می دهد شب را در اتوبوس به صبح برساند.»
میان سکوت اتوبوس صدای تیک تاک ساعت رسیدن عقربه ها به عدد دو را نشان می دهد. کم کم مسافران اتوبوس بی مقصد بیشتر می شوند. پیرمردی با موهای سپید، دست های ترک خورده، کمر خمیده و آنقدر خسته که به محض نشستن بر صندلی، پتو را تا شانه هایش بالا می کشد و خوابش می برد. مردی میانسال که غذایش را کنار سرش می گذارد، پتو می گیرد و چنبره زنان روی دو صندلی به خواب می رود. پسر جوان هنوز از آدم ها می ترسد. مدام از اتوبوس پیاده می شود، اطراف را نگاه می کند و دوباره سوار می شود.
از اتوبوس پیاده می شوم. جگرکی ها و دست فروش ها هنوز سرگرم کسب و کارند و تردد مردم ادامه دارد؛ بی آنکه کسی بداند در دل این اتوبوس و اتوبوس های دیگر در میدان شوش، میدان آزادی، مناطق 10 و 4 چه می گذرد.
گزارش: شیما حیدری

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/252480/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

با آدم‌های بی‌ادب چطور رفتار کنیم؟

بر سر دوراهی انتخاب روان‌پزشک یا روان‌شناس؟

علت و علایم اعتماد به نفس پایین و راهکارهای افزایش اعتماد به نفس

از بهداشت روانی در محیط کار چه می دانید؟!!

باورهای غلط در مورد افسردگی

پس از پیشرفت‌، با همکاران حسودمان چه کنیم؟

اُتیسم بیماری نیست!

با این ماده معدنی افسردگی را از پا در آورید

چطور در کار گروهی موفق باشیم؟

چگونه زنی جذاب و زیبا باشیم؟

زنان دو برابر مردان دچار آلزایمر می شوند، چرا؟

اشتباهات رایج در یک رابطه عاطفی

افراد موفق قادرند بیشتر به چیزهایی که دارند توجه کنند تا چیزهایی که ندارند

همه چیز درباره اضطراب و بدبینی

تاثیر شادی بر روی ژن ها

مدیریت زمان در محل کار با چند توصیه کاربردی

تفکر نقادانه؛ مهارتی که خیلی ها ندارند

در این ساعت خلق و خوی آقایان تغییر می‌کند!

نشانه های «اعتماد به نفس پایین» و راه حل آن

معجزه ابراز احساسات!

بی سوادی عاطفی چیست؟ نشانه های آن را بشناسید

دوست بد شما این نشانه ها را دارد!!

روش‌های تقویت حافظه

پارانویا و افسردگی، عوارض خاموش کم خوابی

گوشه‌گیری نوجوانان را جدی بگیرید

اگر از دنده‌ی چپ بلند شدید، چه بکنید؟

صدماتی که وسواس داشتن به روح و روان خانم‌ها می‌زند

اغلب اختلالات روان قبل از 14 سالگی آغاز می شوند

افسردگی نتیجه فرار از زندگی رنگی

چرا نمی‌توانم از تو بگذرم؟

افسردگی فصلی چگونه روی ما تاثیر می گذارد؟

این علائم نشان می دهند، در یک خانواده‌ی سمی بزرگ شده‌اید

بهترین روش‌های رفع استرس و اضطراب

غلبه بر افسردگی، چگونه یک مدیر را قوی‌تر کرد؟

چگونه خشم خود را در خیابان کنترل کنیم؟

دروغ گویی موجب بیماری های جسمی هم می شود

نشخوار ذهنی تلفنی مطلقا ممنوع

چرا ایرانیان از رنگ های شاد استفاده نمی کنند؟

چگونه عادت‌های بد را ترک کنیم؟

چگونه رفتارمان پُر از اعتماد به نفس باشد؟

دلیل همیشه دیرکردن افراد چیست؟

اگر افسردگی و اضطراب دارید این خوراکی‌ها را نخورید

بیماری های روانی که قدرت فوق العاده ای به مغز شما می بخشند

اضطراب و دلهره پاییزی واقعی و قابل درمان است!!

با 10 راهکار عالی برای مقابله با احساسات منفی آشنا شوید

این موارد را هرگز در شبکه های اجتماعی به اشتراک نگذارید!!

رفتارهایی که از پدر و مادر به ارث می بریم

چرا بعد از یک روز پراسترس نمی توانیم شب راحت بخوابیم؟

درمان افسردگی با قارچ‌های جادویی

آیا زنان خودخواه‌تر از مردان هستند؟