خانم ها از خاطره های بامزه می گویند
اجتماعي
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / در ستون بانوان، هر هفته از خاطرههای بامزه خانمها خواهیم گفت.
* من در دفتر کاریابی کار میکنم. چند سال پیش یه آقایی اومد داخل و گفت میشه یه شغل در امپراتوری کارخونه به من معرفی کنید؟ هاج و واج داشتم نگاهش میکردم که چی داره میگه که یهویی خودش از خنده غش کرد و گفت: «ببخشید، منظورم اپراتوری کارخونه است!»
* یه شب وقتی شوهرم خواب بود صدای وز وز یک پشه کلافه ام کرده بود. بالاخره پشه رو پیداش کردم. نشسته بود روی لپ شوهرم. محکم که نه ولی زدم روی لپ شوهرم و خودمو زدم به خواب. شوهرم از خواب پرید و من نتونستم خودمو کنترل کنم و غش غش خندیدم. گفت تو زدی توی گوشم؟ با خنده گفتم نهههه، گفت پس واسه چی میخندی؟ گفتم آخه دیدم یهویی خودت زدی توی گوش خودت!
* چند سال پیش یه بار با شوهرم رفته بودیم سوپر سر کوچهمون، بهش گفتم شیر بردار. خلاصه از قفسه یه شیر برداشت و داشت با دقت روی شیر رو میخوند. هر چی صداش میزدم متوجه نمیشد. یک دفعه با صدای من به خودش اومد و گفت: «ببخشید داشتم چک میکردم ببینم تاریخ تولدش درسته؟!»
* یه بار رفته بودیم خونه مادر شوهرم که همیشه حواسش به مصرف برق هست و صبح تا بعدازظهر اصلا لامپ روشن نمیکنه. خلاصه بعدازظهر اینقدر تاریک شده بود که دیگه هیچی نمیدیدم اما هنوز هم چراغها خاموش بود. اومدم به مادر شوهرم تیکه بندازم که دیگه الان روشن کنید، شما که مصرف برقی ندارید، یهویی گفتم: «چراغها رو روشن کنید لطفا دیگه، شما که خیلی بیمصرف هستید!» دیگه از بعدش نگم بهتون!
-
دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۸:۱۸
-
۲۲ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/230478/