حکایت/ ماجرای شخصی که شیر می فروخت و آب در آن می ریخت!
گوناگون
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / شخصی شیر می فروخت و آب در آن می ریخت. پس از چندین سال، سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. به پسر خود گفت: نمی دانم این سیل از چه آمد؟ پسر گفت: ای پدر، این آبی است که به شیر داخل می کردی اندک اندک جمع شد و هرچه داشتیم برد.
روزی عربی به مسجد رسول صلی ا... علیه و آله درآمد و دو رکعت نماز در غایت تعجیل گزارد که در هیچ رکنی رعایت تعدیل نکرد و در قرائت، ترتیل به جای نیاورد و امام سجاد(ع) در او می نگریست. اعرابی بعد از سلام، دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! مرا اعلی درجات بهشت روزی کن و یک قصر زرّین و چهار حورعین بده. امام گفت: ای عرب! مَهْر حقیر آوردی و نکاح بزرگ طمع کردی.
گنجینه لطایف
-
يکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۱:۱۵
-
۱۵ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/222491/