پویه مهدوی نادر بانوی جهانگرد دوچرخه سوار ایرانی
ورزشي
بزرگنمايي:
آریا بانو - پوپه مهدوی نادر اولین بانوی جهانگرد ایرانی که با دوچرخه خود سرتاسر دنیا سفر کرده است تا تمام مردم دنیا را ببیند و با آنها صحبت کند
بانوی دوچرخه سوار ایرانی به نام پوپه مهدوی نادر که با دوچرخه خود سرتاسر دنیا را می پیماید تا بتواند صلح و دوستی را در تمام دنیا رواج دهد این بانوی ایرانی که حتی به سرپل ذهاب نیز رفته است دلیل اینکه با دوچرخه سفر می کند را اتباط نزدیک با مردم و صحبت کردن با آن ها اعلام کرده است . این بانوی دوچرخه سوار چندین سال است که به عنوان گردشگری به تمامی دنیا سفر می کند و مردم زیادی را ملاقات می کند . سفرنامه پوپه مهدوی نادر را بخوانید
سفرنامه پوپه مهدوی نادر
سال از آن روزی که «پوپه مهدوینادر» تصمیم گرفت با دوچرخه سفر جهانیاش را آغاز کند، میگذرد.
اول فروردین سال ٨٣ و چندساعت بعد از سالتحویل قرار بود سفرش را آغاز کند و درست در
همان روز و ساعت جنگ آمریکا با عراق شروع شد و اولین بمب در بغداد منفجر شد.
جنگی که بیخ گوش کشور اتفاق افتاد، باعث شد مرزها به دلایل امنیتی بسته شوند. اتفاقی
که شاید اگر در زندگی برای خیلی از آدمها بیفتد، آن را نشانهای ببیند تا از تصمیمشان منصرف
شوند، اما جنگ هم پوپه را برای سفری که شعارش صلح و عشق و دوستی بود، منصرف نکرد
و این شد که او درست در میانه جنگ و کشتار انسانهای بیگناه بهعنوان یک دختر ایرانی
پیامآور صلح در جهان شد. سفرنامهاش درست به اندازه یک جلد کتاب است.
از تجربیات و دیدنیها و آموختههایش گرفته تا مشکلات و مصائبی که تجربه کرده است.
سفری که ١6ماه و 4روز طول کشید و از مرزهای ایتالیا و فرانسه و انگلستان تا ایالتهای آمریکا
گذشت و میانه راه توانست به خانه خدا برسد. او درنهایت بعد از حدود یکسالونیم به ایران
برگشت و درحالی که قبل از سفرش هیچکس حرفش را باور نداشت و بدرقهاش نکرد،
در فرودگاه با استقبال دوربینها و میکروفنها و خبرنگاران قرار گرفت.
او این روزها مشغول ایرانگردی است و در زمان زلزله کرمانشاه مدت زیادی را در سرپل ذهاب
و مناطق زلزلهزده گذراند. سفرنامههای اولین بانوی جهانگرد ایرانی هرچند که بیش از حد و اندازه
یک صفحه روزنامه است، اما در این گفتگو با او روایت سفرهایی را مرور میکنیم.
ایرانگردی با پای پیاده، جهانگردی با دوچرخه!
سفرهای پوپه مهدوی نادر
گردشهای پوپه مهدوی نادر
شما نخستین بانوی جهانگرد ایرانی هستید و سال ٨٣ با دوچرخه به کشورهای زیادی سفر
کردید. حتی اگر به عقبتر برگردیم، در دوره زمانی که خانوادهها کمتر به دخترهایشان اجازه
تنهایی سفرکردن میدادند، ایرانگردی هم میکردید. از شروع سفرهایتان بگویید. چه شد که
اهل سفر شدید؟
بله؛ من از ٢٠ تا ٢٢سالگی ایران را با پای پیاده سفر کردم. من از کودکی مثل همه بچههایی
که از آنها میپرسند بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی، دو تا هدف داشتم. من از همان
موقع ٢ تا چیز را خیلی دوست دوست داشتم؛ یکی اینکه جهانگرد شوم و در رویاهایم هم میدیدم
که یک کولهپشتی روی دوشم است و سرزمینها را پشتسر هم رد میکنم و دو اینکه یک خانه
٢ طبقه داشته باشم که یک طبقهاش خودم زندگی کنم و یک طبقه پرورشگاه باشد.
١٧ساله که بودم، با یک خیریه رحمتالعالمین آشنا شدم که بچههای یتیم را بورسیه میکردند؛ وقتی
یک نوجوان با یک چنین ماجرایی زندگیاش تغییر کند، زاویه دیدش هم تغییر میکند؛ بنابراین من
از آن دوران مددکار هم شدم و در واقع یکی از آرزوهای کودکیام برآورده شد و میماند آرزوی سفررفتن
و جهانگردی. از همان موقع خیلی جدی کوهنوردی را شروع کردم و همه وقت آزادم را تنهایی به کوه
میرفتم. بعد هم با یک کولهپشتی سفررفتن پیاده در ایران را شروع کردم.
منظورتان از اینکه پیاده سفر میکردید این است که از در خانه تا مثلا شهری در غربیترین نقطه
ایران را با پای پیاده میرفتید؟
سفرهای پوپه مهدوی نادر
زندگی پوپه مهدوی نادر
سفر بک پکر یا با کولهپشتی سفری است که یک جاهایی را پیاده میروی و یک قسمتهایی
را از هر وسیله نقلیه استفاده میکنی. مثلا تا اصفهان را با قطار میرفتم، بعد از آنجا مسیر روستاها
را با پای پیاده میرفتم. اصولا به کسی بک پکر میگویند که از هر وسیله نقلیهای
استفاده میکند، اما عمده سفر پیاده است.
کجاها اقامت میکردید؟ چون در دهه ٧٠ هتلها به خانم مجرد اتاق نمیدادند.
هتل نمیرفتم. معمولا یک جایی چادر میزدم یا وقتی به کوه میرفتم، در پناهگاههای روی قله
اقامت میکردم. خیلی وقتها هم در روستاها به مسجدشان میرفتم و از متولیاش اجازه میگرفتم
که آنجا بمانم و بعدش هم اهالی روستا میآمدند و من را به خانه خودشان میبردند.
برسیم به نقطه عطف سفرهایتان و اینکه در ٢٨سالگی تصمیم گرفتید جهانگردی را شروع کنید.
سفررفتن قواعد و قوانین خودش را دارد. معمولا آدمها برای سفرهای طولانیمدت برنامهریزی میکنند
و بالاخره یکسری مشکلات ممکن است از سفررفتن پشیمانشان کند. پوپه مهدوینادر چطور
توانست خیلی راحت سفرش با دوچرخه آن هم خارج از مرزهای کشورش را تجربه کند؟
آنموقع با استادم آقای دکتر شهریار روحانی صحبت کردم و تصمیم مبنی بر اینکه میخواهم با
دوچرخه جهانگردی کنم را به او گفتم. جوابشان به من این بود که این کار از آن کارهایی است
که ممکن است سالها بعد که سنات بیشتر شد، حسرتش را بخوری. همین جوابش برایم کافی
بود و دیگر نیازی به فکرکردن نداشت. خیلی سریع برنامهریزی کردم و مسیر سفرم را از قشنگترین
مسیرهای جهان انتخاب کردم و شعار سفرم را هم با عنوان «به نام عشق، دوستی و صلح جهانی.
» و ٣ تا هدف هم داشتم یک، جمعآوری حمایت مالی برای بچههای یتیم، دوم، گفتگو با
جوانهای کشورهای دیگر و سوم، دیدن نشانههای خداوند در جهان هستی.
زندگی پوپه مهدوی نادر
دلیل سفر پوپه مهدوی نادر با دوچرخه
حالا چرا با دوچرخه؟
من قرار بود بروم با مردم صحبت کنم. دوچرخه بهترین وسیلهای بود که میتوانستم رودررو با مردم باشم.
ایرانگردی با پای پیاده، جهانگردی با دوچرخه!
یک بخش مهم سفر پولداشتن است. چقدر پول داشتید؟
بله؛ یک بخش سفر که تصمیم خودم بود، جور شد، اما باید برای هزینه سفرهایم اسپانسر
میگرفتم. ٨ماه تمام تلاش کردم و هیچکس مرا باور نکرد. همه گفتند تو میروی آمریکا و پناهنده
میشوی. مگر میشود کسی برود و برگردد؟ رفتم دوچرخه بگیرم و گفتم میشود این دوچرخه
را به من هدیه بدهید من برایتان تبلیغ کنم؟ گفتند هرکس میخواهد تا کرج برود، میآید از ما
دوچرخه میگیرد! برای همین مجبور شدم دوچرخه را با پول خودم بگیرم.
درنهایت آن زمان هم ٣نفر روی هم ٩٠٠هزارتومان به من پول دادند که البته آنها هم باورم نکرده
بودند، ولی گفتند، چون جرأت طرح این موضوع را داری، ما به تو کمک میکنیم. با همین مقدار پول
هم دوچرخه خریدم و درنهایت با ٣5٠دلار پول قرضی سفرم را شروع کردم.
نکته جالب و مهم در روز آغاز سفرتان این بود که درست در همان روزی که راهی شدید، جنگ
آمریکا با عراق شروع شد و اولین بمب در بغداد افتاد و مرزها امنیتی شدند.
هر چند شعار سفر من صلح و دوستی بود، اما قصد نداشتم همزمان با جنگ سفر کنم و ناخواسته
این اتفاق افتاد. یعنی همزمان با اولین روز حرکت من، اولین بمب آمریکا در عراق افتاد، ولی کارگردان
اصلی یعنی خداوند نقشه کشیده بود دختری که اسمش پوپه است و برای اولینبار میخواهد این
کار را انجام دهد، اولا باید ایرانی باشد، باید مسلمان باشد، باید شیعه باشد، باید خانم باشد و باید
همزمان با جنگ باشد؛ یعنی همه اتفاقهایی که میتواند باعث شود یک موضوع پیش نرود و همه
درها بسته باشد تا بتواند بعدها به دیگران بگوید برای همه کارها و آرزوهایی که دارید، تلاشتان
را بکنید و اگر خداوند بخواهد حتما درها باز میشود.
سفرهای پرخطر پوپه مهدوی نادر
یعنی شما با دوچرخه از مرزهایی رد شدید که بیخ گوشش جنگ و بمباران بود؟
جنگ که شروع شد خیلی از دوستانم با من تماس گرفتند و گفتند پوپه نرو. حتی آن روز قرار
بود از تلویزیون بیایند و از مراسم بدرقه من فیلم بگیرند، ولی چون جنگ شروع شده بود لابد فکر
کردند که من هم از سفر منصرف شدهام. برای همین هم نیامدند، ولی من راهی شدم. از
تهران خارج شدم تا بروم سمت تبریز و ترکیه و یونان و بعد هم ایتالیا.
خلاصه همان روز با چند نفر از فامیل و دوستان که بدرقهام کردند، راهی شدم و آنها تا عوارضی
کرج همراهیام کردند. به عوارضی که رسیدم، میخواستم از عوارضی رد شوم که مسئول آنجا
به من گفت خانم برگرد برو، دوچرخه باید از جاده قدیم برود. یکی از همراهانم گفت این خانم
میخواهد سفر دور دنیا برود؛ آن جاده مسیرش امن نیست.
یادم است مسئول عوارضی سر تا پایم را نگاه کرد و زد زیر خنده و گفت تو میخواهی بروی دور
دنیا؟ برگرد برو خانهتان. میخواهم بگویم هیچکس مرا باور نداشت. در نهایت، دیدم ساعت یک
ظهر شده و برای امروز دیر است که بخواهم راه بیفتم. آن روز برگشتم خانه و میخواستم فردا
حرکت کنم که تلویزیون نشان داد سربازهای آمریکایی آمدهاند لب مرز عراق، داخل ترکیه و من
اگر راه میافتادم، سه هفته بعد میرسیدم به آن منطقه. نمیخواستم بروم و به مشکل بخورم
و برگردم. برای همین ١4 روز ماندم و، چون جنگ تمام نشد، سفر ترکیه و یونان را حذف کردم
و یک بلیت مستقیم به مقصد ایتالیا گرفتم و درخواست ملاقات با پاپ ژان پل دوم را کردم.
جذابیت های زندگی پوپه مهدوی نادر
ایرانگردی با پای پیاده، جهانگردی با دوچرخه!
یکی از کارهایی که در کنار سفرتان میکنید، این است که میخواهید به مردم آموزش دهید
چطور ارزان سفر کنند. درست است؟
بله، چون خودم با کمترین امکانات ممکن جهانگردی کردهام، دوست دارم تجربیاتم را با مردم
و کسانی که عاشق سفرکردن هستند در میان بگذارم. چیزی که من بهعنوان سفر ارزان آموزش
میدهم، دقیقا همین است که اولا چطور در طول سفر پول دربیاوریم و در سختترین شرایط
چطور سفر کنیم.
شما که خیلی از کشورهای دنیا را دیدهاید هیچوقت نخواستید در یک کشور دیگر زندگی کنید؟
زمانی که به شمال کالیفرنیا رسیدم، ایرانیان مقیم آنجا گفتند تو نام ایران را سربلند کردی و برای
همین فول اسکالرشیپ دادند و در کنارش خانه و ماشین و شغل هم به من میدادند. اما وقتی به
ایران برگشتم، پیوسته به مدارس و دانشگاهها دعوت شدم و سخنرانی کردم. خیلی از مسئولان
و خانوادههای بچهها معتقدند تاثیری که من روی بچههایشان میگذارم، آنها نگذاشتند. فکر
کردم من قرار است یکبار زندگی کنم و، چون قرار است یکبار زندگی کنم، تصمیم گرفتم
در کشور خودم بمانم.
روزنامه شهروند
-
پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ - ۹:۱۴:۲۲ PM
-
۱۷۱ بازديد
-
پرشین وی - اخبار
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/170750/