آریا بانو - خراسان / مارکوس تا شب تولد 13سالگی‌اش درست مثل من و شما بود. هر روز به مدرسه می‌رفت، بازی می‌کرد و معتقد بود که خون‌آشام‌ها فقط در داستان‌ها وجود دارند تا این‌که
پدر و مادرش راز وحشتناکی را فاش کردند. مارکوس فهمید هردوی آن‌ها نیمه‌خون‌آشام هستند و او هم قرار است به‌زودی به آن‌ها بپیوندد. مارکوس مثل هر
پسر عادی دیگری فکر کرد پدرومادرش عقل‌شان را از دست داده‌اند و همه این‌ها عوارض میان‌سالی است تا این‌که اولین نشانه‌های نیمه‌خون‌آشام بودن در مارکوس ظاهر می‌شود.
دندان نیش سفید خوشگلی در دهانش پیدا می‌کند، بدنش بوی گندی می‌دهد و عطش‌های عجیبی پیدا می‌کند؛ مثل عطش به خون! بدتر از همه این‌که
پدر و مادرش پسرپسر پسرخاله مغرور و از خودراضی او را دعوت می‌کنند تا به مارکوس آموزش خون‌آشام بودن بدهد. مثل این‌که اوضاع واقعا قرار است خطرناک شود. بیایید چند خط از کتاب را که یک داستان فانتزی، خیالی و تاحدی ترسناک برای نوجوانان است، با هم بخوانیم:
«مو به تنم سیخ شد. یکهو یادم افتاد مامان و بابا توی روزهای آفتابی چقدر از نور فراری‌اند. هیچ‌وقت هم نشده توی فصل گرم برویم تعطیلات، آن هم جاهای خلوت. همیشه فکر می‌کردم به‌خاطر صرفه‌جویی این کار را می‌کنند. مامان گفت: تازه ما خیلی کم خون می‌خوریم. فقط اندازه چند قطره کوچک در هفته آن هم برای این‌که هرچندوقت یک‌بار تجدید نیرو کنیم. از قدم زدن‌‌های شبانه توی قبرستون هم خیلی لذت می‌بریم».
راستی اگر به دنیای کتاب های پر هیجان علاقه مند هستید ، بدانید که این کتاب یک داستان خشن و حال به هم زن نیست ؛ برای این که در هیجانش غرق شوید باید کتاب را بخوانید.
نویسنده: پیت جانسون
مترجم: مریم فیاضی
ناشر: هوپا
قیمت: 34هزار تومان
نویسنده : بهار اکبری| خبرنگار افتخاری جوانه