آریا بانو
داستانک/ "تاکسی نوشت" از سروش صحت
چهارشنبه 25 فروردين 1400 - 14:35:55
آریا بانو - آخرین خبر / عقب تاکسی نشسته بودم، سرم را به شیشه پنجره تکیه داده بودم و بیرون را نگاه می کردم. داشتم می رفتم دوستم را که بعد از مدت ها از سفر برگشته بود ببینم خوشحال و آرام بودم و از تمیزی هوا لذت می بردم. مردی که کنارم نشسته بود گفت «خوشیا» گفتم «بله... از کجا فهمیدین؟» مرد گفت «از قیافه ات معلومه» من لبخند زدم و چیزی نگفتم. مرد گفت «خوش به حالت» همون موقع از شیشه جلو مگسی وارد تاکسی شد و وزوزکنان این طرف و آن طرف رفت و بعد بالای سر من روی سقف نشست. با روزنامه یی که دستم بود ضربه محکمی به مگس زدم ولی درست قبل از اصابت ضربه، مگس بلند شد، ویزی کرد و آمد جلوی چشم های من و همان طور که توی هوا بال می زد گفت «هوا تمیزه» دوستت از خارج اومده، حالتم خوبه اون وقت بازم نمی تونی یه ذره ویزویز ما رو تحمل کنی؟»
در حالی که داشتم شاخ درمی آوردم به مردی که بغلم نشسته بود گفتم «دیدین این مگسه حرف می زنه» مرد لبخندی زد و گفت «آره» مگس گفت «شماها با هم حرف می زنین من می گم چرا؟... منم باید ویزویز کنم دیگه... خوبه مثلاامروز حالت خوبه» مگس این را گفت و از همان پنجره یی که آمده بود رفت.‌
‌به مرد گفتم «واقعا حرف می زد» مرد خندید و گفت «خوش به حالت... راحتی»‌
‌گیج شده بودم.‌
‌‌مگس دوباره از پنجره آمد تو چشمکی به من زد و رفت...
برگرفته از sehat_story

http://www.banounews.ir/fa/News/564756/داستانک--"تاکسی-نوشت"-از-سروش-صحت
بستن   چاپ