آریا بانو
چو بوی گل به کجا رفتی؟
شنبه 9 اسفند 1399 - 18:49:50
آریا بانو - ایبنا /کدامین ایرانی است که شعرِ ناب حسین گل گلاب را با آهنگی از روح‌الله خالقی، از حنجره آن روان‌شاد شنیده باشد و «به خود نبالد که ایرانی است» و عاشق خاک پاک ایران؟ سخن از بنان است و صدای مانایش. با این سطرهای روشن سراغی بگیریم از آن نوای پرنیانی.
نصرالله حدادی؛ اسفند، ماهِ انتظار است، انتظارِ فرارسیدن بهار و نوشدن طبیعت و از سرگیری زندگی دوباره. در گذشته‌های نه چندان دور، در همین روزها، در بسیاری از مناطق سردسیر، مراسم نوروزخوانی، در استقبال از بهار و نوروز، برپا می‌شد و هرچه که به بهار نزدیک‌تر می‌شدیم، شوق و شور در میان خانواده‌ها، شدت بیشتری می‌یافت و اگر نورسیده‌ای از راه می‌رسید، نورعلی‌نور بود و اگر عزیزی از دست می‌رفت، زمستانِ زندگی باز هم تداوم می‌یافت. زمستان فصل خمودگی و خواب طبیعت بود و بهار، شکوفایی زندگی.
کم نیستند مشاهیر و نویسندگان و شعرایی که در این ماه پا به عرصه وجود گذارده و یا این که رخت به دیار باقی کشیده‌اند:
اسماعیل فصیح: تولد، پنج‌شنبه دوم اسفند1313، فوت، پنج‌شنبه 25 تیرماه 1388، تهران، (هفتاد و پنج سال)
علی‌اکبر دهخدا: تولد 1257 شمسی، فوت، دوشنبه هفتم اسفندماه، 1334، تهران (هفتاد و هفت سال)
بیژن ترقی: تولد دوشنبه، دوازده اسفندماه 1308، فوت، شنبه پنجم اردیبهشت 1388، تهران. (79 سال)
مهدی اخوان ثالث: تولد، جمعه، مشهد دهم اسفندماه 1307، فوت، یکشنبه چهارم شهریورماه 1369 تهران، (61 سال) و خوشبختانه:
امیرهوشنگ ابتهاج، تولد یکشنبه، ششم اسفندماه سال 1306، رشت.
چقدر سخت است در رثای این عزیزان، قلم را گرداندن؛ به خصوص اگر از نزدیک با برخی از آنان آشنا بوده و حشر و نشر داشته باشی و خوشا که سایه عمر استاد سایه (هـ . ا. سایه) همچنان مستدام است و اشعار ناب ایشان، همچون رودی زلال و آرام، میراث شعر پارسی را، پاسداری راستین است و در این میان:
غلامحسین بنان، تولد، شنبه پانزدهم اردیبهشت سال 1290 قلهک تهران و فوت، پنج‌شنبه، هشتم اسفندماه سال 1364 تهران. (هفتاد و چهار سال).
با آن صدای مخملی و مانا، و کدامین ایرانی است که شعرِ ناب حسین گل گلاب را با آهنگی از روح‌الله خالقی، از حنجره آن روان‌شاد شنیده باشد و «به خود نبالد که ایرانی است» و عاشق خاک پاک ایران.
زنده‌یاد حسینعلی ملاح، درباره، محیط خانوادگی مرحوم بنان، چنین نوشته است:
آور (بنان)، پری‌دخت؛ از نور تا نوا، زندگی و ارزش‌های هنری غلامحسین بنان، 256 صفحه وزیری، مؤسسه‌ فرهنگی ـ هنری ماهور، 1393، تهران.
«غلامحسین که در اردیبهشت سال 1290 شمسی زاده شد، هشتمین فرزند کریم‌خان بنان الدوله نوری است. بنان الدوله فرزند میرزا فضل‌الله خان مستوفی نوری است که از شخصیتی‌های طراز اول مملکت بوده است.
مادر غلامحسین، یعنی همسر بنان الدوله، دختر شاهزاده محمدتقی میرزا رکنی (رکن‌الدوله) برادر [ناتنی] ناصرالدین شاه، یا پسر محمدشاه قاجار می‌باشد. محیط خانه و خانواده از هر لحاظ برای پرورش ذوق و استعداد هنری غلامحسین آماده بود. چهار پیانو و یک اُرگ در این خانه موجود بود. مادر غلامحسین پیانو می‌زد. خاله‌اش نی می‌نواخت، خواهرانش نزد مرتضی خان نی داوود، تار مشق می‌کردند. از این گذشته هفته‌ای یک شب که دوستان بنان الدوله به دیدارش می‌آمدند و مجلس بزمی می‌آرستند، به تناوب هر بار یکی از شخصیت‌های هنری زمان مانند آقا حسینقلی، میرزا عبدالله، درویش‌خان، رضا قلی خان [نوروزی]، ضیا الذاکرین و مرتضی نی داوود در این مجلس بزم شرکت می‌جستند و حاضران را مستفیض می‌کردند، غلامحسین از همان ابتدای کودکی گوشش به نوای ساز و آواز الفت گرفت و از ‌ساز هر یک از اینان که نام بردیم؛ یعنی پیانوی مادرش گرفته تا، تار درویش خان به نحوی لذت می‌برد.
شبی مجلس بزمی خانوادگی در اندرون برپا بود. هرکس هنری داشت به نظر اهل مجلس می‌رسانید. نوبت به غلامحسین رسید. یکی گفت بخواند. یکی گفت...، مادرش پیشنهاد کرد: بگذارید برایتان ارگ بنوازد. همه با تعجب از این پیشنهاد استقبال کردند، زیرا جز معدودی کسی نمی‌دانست که این طفل شش‌ساله نوازندگی ارگ را نزد مادرش فراگرفته است و قادر است اغلب تصنیف‌های مشهور زمان را روی این ساز بنوازد. غلامحسین در خلال کف زدن‌ها و سخنان تشویق‌آمیز بستگان خود، روی صندلی مقابل ارگ نشست. سکوت برقرار شد. تصنیفی را که شهرت فراوانی داشت و بر زبان‌ها جاری بود، نواخت و شخصاً خواند. حاضران از استعداد فوق‌العاده و صدای مطلوب او در حیرت شدند. بنان‌الدوله او را نوازش کرد و گفت: یک بار دیگر همین تصنیف را بخوان. غلامحسین امتثال امر پدر را کرد و یک بار دیگر. تصنیف را خواند. پدرش بسیار خشنود شد و رو به همسرش گفت: خوشحالم که استعداد خوانندگی را به ارث برده است». (ص 27)
نکته جالب توجه در زندگی مرحوم بنان، بازی در فیلمی به نام «طوفان زندگی» بود که در سال 1327، توسط علی دریابیگی و اسماعیل کوشان، ساخته شد و داستان آن حول و حوش چگونگی شکل‌گیری «انجمن موسیقی ملی» بود و بنان در آن، از میان ترانه‌های معروفش در آن زمان، دو ترانه را به صورت زنده اجرا کرد. آن‌گونه که حسینعلی ملاح می‌نویسد، او استعداد شگرفی در این زمینه داشت: «بنان شاگرد مدرسه ثروت بود. هوش و حافظه خوبی داشت. بسیار دقیق و صاحب‌نظر بود. رفتار و کردارش مورد رضایت اولیای مدرسه بود. معلمین، به ویژه در زمینه ادبیات فارسی، استعداد و حافظه‌اش را ستوده‌اند. نمره‌های دروس عمومی‌اش خوب بوده و مخصوصاً در شعرشناسی و تجزیه و ترکیب بهترین نمره‌ها را گرفته است...
آقایی‌پور، شهرام؛ جویبار نغمه، مجموعه آثار غلامحسین بنان، 358 صفحه، به اضافه 304 صفحه نت، وزیری، مؤسسه فرهنگی ـ هنری ماهور، چاپ اول، 1394، تهران.
همکلاسی‌های بنان، درباره استعداد خارق‌العاده، در زمینه اجرا، تقلید صدا و لهجه‌ها، و همچنین نکته‌سنجی‌های او، روایت‌ها دارند و یکی از میان آنان، می‌گوید: «درست به یاد دارم که او حرکات معلمین را در خاطر می‌سپرد و همین که فرصتی به دست می‌آمد، برای سرور و شادی رفقایش، همان حرکات و گفتار را با لهجه خاص همان معلم با چنان مهارت و پختگی تقلید می‌کرد که قهقهه شاگردان محیط مدرسه را پر می‌کرد».
زنده‌یاد بیژن ترقی، درباره استعداد شگرف بنان و تسلط او بر شعر و موسیقی، می‌گوید: «غلامحسین بنان، برخلاف آن دسته از خوانندگان که کوچک‌ترین توجهی به مفاهیم شعری نداشتند، در رساندن معانی و مضامین شعر دارای چنان تبحر و استادی بودند که به نیروی قدرت اجرا و تحریرهای لطیف و زیر و بم‌های متموّج و پُرترنم خود صدچندان به لطافت شعر می‌افزود و شنونده را بر شهبال صدای ملکوتی خود نشانده، به پرواز در آسمان می‌بَرد.
بنان، نوای جاودان؛ اثری از هومن صدر، 237 صفحه رحلی، انتشارات روزبهان، بهار، 1390، تهران.
بیژن ترقی در ادامه می‌گوید: «درست در خاطر دارم، روزی در اداره رادیو و در اتاق برنامه گل‌ها به ایشان برخوردم، در حالی که با دوستان دیگر سرگرم صحبت بودند و گویا در زمینه تلفیق شعر و موسیقی گفت‌وگو می‌کردند، با دیدن بنده، دوستان را مخاطب ساخته، گفتند: فی‌المثل همین ترانه‌ای که ایشان ساخته‌اند و چندی پیش اجرا شد. متأسفانه خواننده آن، نه چگونگی حالات واقعی آهنگ را درک کرده و نه به پیام و مضمون شعر توجه داشته است. سپس شروع کردند به خواندن چند فراز از ترانه. من که خود در تمرین و ضبط آن آهنگ و ترانه حضور داشتم و می‌اندیشیدم شعر و ‌آهنگ خالی از عیب و نقص است، با شنیدن صدای بنان و چگونگی بیان شعر و تلفیق آن با آهنگ و زیر و بم‌ها و لطیفه‌های صدای ایشان احساس کردم، شعر چنان حالتی به خود گرفت که مرا که سراینده آن اشعار بودم، از خود بی‌خود کرد. چنان که گویی دریچه‌ای دیگر از عالم موسیقی بر من گشوده شد. در آن هنگام بود که به معنی واقعی، تلفیق شعر و موسیقی پی بردم و از آن پس توجهم به اجرا و چگونگی تسلط خواننده در بهتر عرضه کردن راز و رمز شعر و موسیقی جلب شد و سعی کردم این موضوع بسیار حساس را هنگام سرودن ترانه نیز در نظر داشته باشم».
یکی از جاودانه‌ترین ترانه‌های مرحوم بنان، کاروان است که توسط زنده‌یاد مرتضی خان‌ محجوبی (باخ ایران ـ بنا به تصریح دوست نازنینم سیدعلیرضا میرعلی‌نقی) آهنگ آن ساخته شده و صدای پیانوی استاد، آن چنان تلفیق زیبایی با صدای مخملین بنان پیدا کرده است که روح انسان را به گاه شنیدن این ترانه به پرواز درمی‌آورد:
دیوان رهی؛ انتشارات صدای معاصر، 616 صفحه رقعی، چاپ دوم، 1396، تهران.
رهی در این جاودان ترانه، سروده است:
همه شب نالم چون نی
که غمی دارم ـ که غمی دارم
دل و جان بردی از ما
نشدی یارم ـ نشدی یارم
با ما بودی ـ بی‌ ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
چون کاروان رَوَد، فغانم از زمین بر آسمان رَوَد، دور از یارم، خون می‌بارم.
فتادم از پا، به ناتوانی، اسیر عشقم، چنان که دانی
رهایی از غم، نمی‌توانم، تو چاره‌ای کن، که می‌توانی
گر ز دل بر آرم آهی
آتش از دلم ریزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشین ریزد
چون کاروان رَوَد، فغانم از زمین، بر آسمان رَوَد، دور از یارم، خون می‌بارم.
نه حریفی تا با او غم دل گویم نه امیدی در خاطر، که تو را جویم
ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغانم از زمین، بر آسمان رَوَد، دور از یارم، خون می‌بارم.
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر، که تو را جویم
ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی، به کجایی غمگسار من، فغان زارِ من بشنو و بازآ، بازآ از صبا حکایتی ز روزگارِ من بشنو و بازآ، بازآ سوی رهی سچون روشنیِ از دیده ما رفتی
با خاطره باد صبا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی
دوست خوبم سیدعلیرضا میرعلی‌نقی، درباره مقام شامخ و متفاوت بنان در موسیقی ایران، می‌نویسد: «غلامحسین بنان از خوانندگان معدودی بود که در تمام زندگی هنری‌اش به اصالت هنر و راه خویش وفادار ماند. تحت تأثیر هیچ‌گونه ابتذال قرار نگرفت و هیچ‌گاه تصنیف سبک با مبتذل نخواند و هنرش را نفروخت و این وسواس تا به آن جا بود که حتی در مجالس خصوص دوستانه نیز حتی‌المقدور از خواندن ابا می‌کرد و فقط به خواهش و اصرار زیاد دوستان تن به این کار می‌داد.
از سال 1345 به علت رواج بیش از حد ابتذال و هرج و مرج در موسیقی ایرانی، کم‌کم دست از خواندن کشید و گوشه‌نشینی اختیار کرد. وی مسبب اوضاع نابه‌سامان موسیقی ایرانی را سیاست غلط دولت و مدیریت مغرضانه اداره رادیو می‌دانست و در مصاحبه‌هایی که در مطبوعات سال‌های 47 ـ 1345 انجام می‌داد، به راحتی نظریاتش را بیان می‌کرد و معتقد بود که شرط پیشرفت ما در موسیقی، وجود مراکز متعدد آموزش موسیقی به صورت گسترده است، تا جایی که هر شهرستان یکی دو تا کنسرواتور، داشته باشد.»
میرعلی‌نقی درباره ظاهر مرحوم بنان، بسیار نغز و زیبا، نوشته است: بنان مردی بود با ظاهری خوش. اندامی درشت و بلند، صورتی مردانه و لبخندی زیبا، که آن را می‌پوشاند. بسیار مرتب و خوش لباس و خوش مشرب بود و رفتاری متین و دوستانه داشت. در آذر [سال] 1336 در تصادفی واقع در جاده کرج، یک چشم او نابینا شد و او از آن به بعد تا آخر عمر از عینک دودی استفاده می‌کرد. به غیر از شغلی که در اداره رادیو داشت، مدت‌ها در اداره غلّه مشغول به کار بود».
از بنان، بیش از پنجاه ترانه، 27 ترانه در برنامه‌های گل‌های جاویدان، 52 شعر و ترانه در گل‌های رنگارنگ، ده ترانه در برگ سبز، و صدها اثر جاودانه دیگر باقی مانده است. روانش شاد و یادش همواره جاودان.

http://www.banounews.ir/fa/News/532350/چو-بوی-گل-به-کجا-رفتی؟
بستن   چاپ