آریا بانو

آخرين مطالب

زن جوان: در مراسم خاکسپاری شوهرم مشخص شد 4 زن عقدی و 25 ازدواج موقت داشته است اجتماعي

زن جوان: در مراسم خاکسپاری شوهرم مشخص شد 4 زن عقدی و 25 ازدواج موقت داشته است
  بزرگنمايي:

آریا بانو - دیده‌بان ایران / محمد هادی جعفرپور وکیل دادگستری در یادداشتی به خاطرات خود از یک پرونده جنجالی پرداخت؛ نوشت: در مراسم خاکپساری اش غزال حاج بابا متوجه می شود که مشتی چهار زن عقدی و چندین زن صیغه ای داشته که از هر کدام لااقل یک بچه یادگار گذاشته است
محمد هادی جعفرپور وکیل دادگستری در یادداشتی به خاطرات خود از یک پرونده جنجالی پرداخت؛ نوشت؛ چند نفر از فرزندان موکلان به زنی پیغام داده بودند که وکیل تو با ما تبانی کرده و قرار شده چندبرابر حق الوکاله ای که قرار است تو بهش بدهی از ما بگیرد و پرونده را به نفع ما برگرداند.
 به پیچ دوم راه پله دفتر که رسیدم سایه ی خمیده ی مادری که طفل شیرخوارش به سینه ی وی چسبیده بود را روی دیوار دیدم،بیست سی دقیقه پیش سرایدار ساختمان پیامک زده بود که خانم جوانی با بچه ی شیرخوارش روی پله های دفتر منتظر شماست ، سایه ی ساکن و بی حرکت مادر روی دیوار تنها با حرکات دست ولب طفل که در جستجوی قوت خویش بود وادارم کرد تا با صدای سرفه ای ساختگی حضورم را اطلاع دهم بی خبرم از اینکه مادرسر به دیوار در خوابی عمیق فرورفته و طفل معصوم در جستجوی شیر بدن مادر را می‌ کاود ،هنوز به راه پله ای که زن جوان آرمیده بود نرسیده بودم که ناخوداگاه این قطعه شعر سید علی صالحی به ذهنم خطور کرد که طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان لذا طوری قدم از قدم برداشتم که مبادا صدای قدم هایم سکوت و آرامش حاکم بر حال و هوای بانوی خسته و طفل گرسنه اش که در جستجوی شیر بود برهم بزند هرچند که این آهوی بی جفت خسته تر از آن بود که با قدم های من از خواب بیدار شود علیرغم اینکه مطمئن بودم صدای درِ دفتر توان بیدار باش به خواب عمیق مادر را ندارد اما طوری با احتیاط در دفتر را باز کردم که کوچکترین صدایی سبب آزار مادر نشود.
معمولا وکلای جوان در دو سه سال ابتدایی اشتغال به حرفه وکالت نه توان استخدام منشی و آبدارچی دارند و نه ضرورتش را احساس می کنند من هم از این قاعده مستثنی نبودم و لذا چندین دقیقه پیش از سررسید ساعت اولین ملاقاتم به دفتر می رفتم تا ضمن جمع و جور کردن محل کارم، چای تازه دمی تیار کنم و آماده ی شنیدن دردل مراجعین. هم اینکه سوت کتری آب‌جوش بلند شد صدای زنگ در دفتر نیز شنیدم همان آهوی بی جفت بود که در راه پله چرت قیلیوله ای زده بود. غزال بانوی هجده نوزده ساله ای بود که طفل شیرخوارش را به سینه گرفته عزمش را جزم کرده بود تا حق و حقوقش را از ماترک *مشتی بگیرد:
چهار سال پیشتر سر سیاهی زمستان بود که مشتی پی راننده ی کامیونش پرسون پرسون آمده بود تا قهوه خانه حاج بابام ، می گفت از شوفرهای جاده شنیده که آخرین بار ده چرخ مشتی را اینجا دیدن که توی برف گیرکرده و بعد از او هیچ خبری از راننده و کامیون بهش نرسیده و حالا آمده پی راننده و کامیونش. سرمای هوا و بوران برف آنقدری بود که تمام کامیون دارها را زمین گیر کرده بود و مشتی هم که با ماشین های اداره راه تا آنجا آمده بود همراه با بقیه کامیون دارها آنشب داخل قهوه خونه ی حاج بابا صبح کردند.
صبح که رفتم ظرف و ظروف راننده ها که نیمرو و نون و پنیرشون خوردن و از قهوه خانه حاج بابا راهی جاده شده بودند جمع کنم دیدم غریبه ای که آمده بود پی شوفر و ده چرخش با حاج بابا داره پچ پچ می کنه و زیر چشمی هم نگاهی به من داره،تا صلوه ظهر هرجایی که می رفتم نگاه مردغریبه دنبالم بود تا اذان ظهر که سید، خادم امامزاده ی ده آمد قهوه خونه،کل روستا خبر داشتند هرجا که عقد و صیغه ای در میون باشه سید هم آنجاست.
قبل از ناهار سید پیش نماز شد و چندتایی مسافر و حاج بابا و مرد غریبه بهش اقتدا کردند،نماز جماعت که تموم شد مرد غریبه از وسط جماعت بلند شد و گفت:من حسن ...هستم دوستان و رفقا مشتی حسن صدام می کنن ،بخت و اقبال من این بود که رد و پی ده چرخ و شوفری که قرار بود هفته ی پیش تهرون باشه را تا اینجا،قهوه ی خونه ی حاج بابا بگیرم و برف دیشب شد بهونه ی موندن اینجا و طلوع آفتاب روی رخ غزال مشتی شد بهونه ی نرفتن حالا من اینجا در حضور این سید اولا پیغمبر و شما که چند دقیقه پیش بهش اقتدا کردید این دختر و از باباش خواستگاری می کنم تا اگر بخت یار بود و یار اهل غروب نشده داخل امامزاده عقدش کنم وشام کل اهل ده ولیمه ی این وصلت کنم.
در روستای ما رسم بوده و هست که دختر به 13 نرسیده بایستی اولین شکمش و زاییده باشه و من نزدیک به 15 سالگی بودم و .. همین شد که تامشتی پا پیش گذاشت و مرا از حاج بابام خواستگاری کرد همه اهل محل گفتن چی میخوای بهتر از این، ماشین سنگین که داره،تهرونی نیست که هست،معلومه انقدری داره که میخواد کل ده و ولیمه کنه استخاره نداره دختر دست به دستش بده و از این روستای نکبت گرفته که نه از آسمونش رحمت میاد و نه از زمینش برکت برو.به خیال خام خانمی کردن توی خونه ی مشتی تن دادم به عقد مردی که سنش کم از بابام نداشت.
هنوز برف اول زمستون تهرون ندیده بودم که باردار شدم،مشتی دو شب اول هفته خونه بود و پنج شب و روز هفته می گفت جاده است و مشغول سرکشی به شوفرها. مشتی کامل مردی بود که من خیال می کردم مرد خونه ی من هست و پدر توراهی ام تا اینکه ...
جنازه ی مشتی حسن چند ماه پیش پای بساط تریاک و مشروب در خانه ای واقع در شمال شهر کشف می شود و در مراسم خاکپساری اش غزال حاج بابا متوجه می شود که مشتی چهار زن عقدی و چندین زن صیغه ای داشته که از هر کدام لااقل یک بچه یادگار گذاشته. زن و بچه های مشتی به قدری که گلیمشون رااز آب بکشند از مال و اموال مشتی دراین سالها برده و خورده بودند وتنها کسی از این نمد نه کلاهی نصیبش شده بود نه گلیمی داشت که از آب بیرون بکشه غزال حاج بابا بود ،به قول خودش وقت دنیا آمدنش نافش و با بختک نحسی بریده بودند.دختر جوانی که با ده سکه به عقد مشتی درآمده بود و حالا جز همان مهریه و سهم الارثی که اندازه ی انگشت های دست و پای خودش و نازنین زهرا شریک دارد هیچ چیزی از دار دنیا ندارد.
زنی جوان با طفلی شیرخوار که ونگ و ونگ های وقت و بی وقتش خبر از گرسنگی و خالی بودن سینه ی مادر از شیر می داد حسب اظهاراتی که داشت صاحب ثروتی بودند که کل روستای آباء و اجدادی اش را می توانست بخرد اما آن روز معطل یک لیوان شیر بود تا شکم خودش را نیم سیر کند و شیره اش را به دهان طفل پدر مرده بگذارد.قسمت مشتی حسن از فرزند،همگی ذکور بود و او نداشتن دختر و شوق به داشتن دختر ولو زنگوله ی پای تابوت را بهانه ی تجدید فراش ولو مستمر کرده بود،طوری که اهل محل و دوست و اشنا از قول مشتی نقل می کردند که گفته بوده تا دختردار نشم ول کن نیستم و همین که خدا دختزی بهم داد کل زندگی ام به نامش می کنم.همین شیاع وصحبت شده بود دلیل غزال خانم برای پیگیری و یافتن طریقی برای احراز صحت و سقم این فرضیه که آیا مشتی حسن پس از تولد نازنین زهرا چنین کاری کرده یا نه؟
با چنین فرضی پس از اخذ گواهی حصر ووراثت در قالب درخواست تحریر ترکه*سعی در شناسایی اموال مشتی و احراز صحت وسقم شایعه موصوف داشتم...
روزی که استعلام اداره ثبت و سایر ارگان های دولتی به دادگاه رسید بلافاصله با غزال خانم تماس گرفتم که خاموش بود،براش پیغام گذاشتم که آنچه که از قول مشتی نقل می شده درست هست و مشتی چند روز پس از تولد دخترتون بیشتر اموالش را به نامش کرده،فقط مراقب باش سایر ورثه از این موضوع مطلع نشوند تا خبرت کنم.ازخوشحالی اینکه توانسته بودم حقوق دختری بی پناه و طفل معصوم را تمام و کمال احیاء کنم برای خودم مهمانی یک نفره ای ترتیب دادم.از بهترین رستوران شهر ناهار مفصلی سفارش دادم تا در دفتر با خیالی آسوده پس از یکسال و چندماه تلاش دلی از عزا درآورم.لقمه ی اول به دوم نرسیده بود که همزمانی صدای کوبیدن درِ دفتر و زنگ درآنقدر برایم غیر منتظره بود که نزدیک بود لقمه ی دلخوشی تمام شدن پرونده بلای جانم شود.
غزال خانم و نازنین زهرا بودند،زن جوان رنگ به رخ نداشت و از استرس مدام پشت پلکش می پرید و دستانش می لرزید،از میز مهمانی تک نفره ام لیوانی نوشابه پرکرد و لاجرعه سر کشید و روی صندلی دفتر رها شد...
چندتا از فرزندان مشتی حسن به زن ساده پیغام داده بودند که وکیل تو با ما تبانی کرده و قرار شده چندبرابر حق الوکاله ای که قرار است تو بهش بدهی از ما بگیرد و پرونده را به نفع ما برگرداند ،همین خبر کذب سبب پریدگی رنگ غزال خانم و نگرانی اش شده بود.متن پیامک ارسالی فرزند بزرگ مشتی و بردار ناتنی اش را از گوشی زن جوان پرینت کردم تا بابت اتهامی که زده بودند *در دادسرا از ایشان شاکی شوم اما از حیث راحتی خیال غزال خانم به وی گفتم بهتر است همین امروز در حضور خودش،با مدعیان کذاب قرار ملاقات بگذارم....
پشت اتاق کارم اتاقکی شبیه به کتابخانه ای کوچک داشتم که مکان مناسبی بود برای استراحت و مخفی شدن زن جوان و طفل شیرخواره اش تا شاهد و ناظر گفتگوی من و فرزندان مشتی باشد...از زمان فوت مشتی تا زمان وصول پاسخ استعلامات مراجع دولتی زن جوان و طفل معصوم علیرغم سهیم بودن در اموال مشتی ولو به عنوان سهم الارث و مهریه ولی فرزندان زیاده خواه مشتی حاضر به پرداخت ریالی تا تمام شدن تشریفات دادگاه نبودندحالا فرصت خوبی بود تا برای ماه های آتی خرجی زن جوان و فرزندش را تامین کنم لذا شرط همکاری با فرزندان مشتی را اوردن پول نقد به عنوان پیش پرداخت و نشانه ی حسن نیت دانستم...
فرزندان مشتی شروع کردند به چانه زنی برای خرید شرافت وکیل که وثیقه ی حرفه اش بود و غزال خانم نیز پشت در شاهد و ناظر ترفند وکیل ،بالاخره یک سال و چندماه اموال نازنین زهرا نزد ایشان بود و باید اجاره ی کامیون ها را می دادند...کیف پول که روی میز گذاشته شد غزال خانم را صدا زدم تا هم به عنوان شاهد اتهام فرزندان مشتی گزارش110را یادداشت کند هم کیف پول را به عنوان بخشی از اجاره ی کامیون های مشتی بردارد ،چهره ی فرزندان مشتی زمان سررسیدن پلیس110 و تنظیم گزارش دیدنی بود.

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/680832/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

پیش‌بینی نگران‌کننده ایلان ماسک در مورد هوش مصنوعی به وقوع می‌پیوندد

سروده‌ افشین علا با تضمین مصرعی از رهبر انقلاب

دادرس: جرایم انضباطی حجم پرونده‌ها را کم کرده است

یورو برای بلینگام و امباپه است، نه رونالدو!

پایان حضور یک ساله مطهری در تیم ملی

اعزام شمشیربازان ایران به مسابقات زون آسیا

آقای قلعه نویی امید را از لیگ یک آورد سپاهان

پائز: روی هدف بزرگی که داریم متمرکزیم و انجام می‌دهیم

تیم ملی والیبال و یک جنگ درون تیمی!

شرط حضور گل‌محمدی روی نیمکت تراکتور

ایتالیا مردانش را برای لیگ ملت‌های والیبال به خط کرد

داوران یک هشتم نهایی جام حذفی مشخص شدند

اعتراف عجیب ژیلا صادقی درباره آشپزی

چه خبر از مهران مدیری و نیکی کریمی؟

دلیل اصلی تحصیل مسعود ده‌نمکی در حوزه علمیه چه بود؟

دومین جلسه رسیدگی به اتهامات تتلو برگزار شد / 10 اتهام امیرحسین مقصودلو از زبان قاضی حجت الاسلام و المسلمین افشاری

شعری که رهبر انقلاب برای عملیات وعده صادق خوانده‌اند / رونمایی از دست خط مبارکشان برای اولین بار

حـذف کودکان مهاجر از سلامت

وقوع سیلاب در جاده شهرضا به اصفهان

ماجرای مرگ مشکوک دانشجوی دندانپزشکی چه بود؟

وضعیت خیابان‌های زرند کرمان بعد از بارش شدید باران

دستگیری 18 مدعی فروش سؤالات کنکور در تهران

معاون رئیس جمهور: دشمن با برنامه وارد مساله حجاب شده است

خلاقیت جالب برای بیرون آوردن بار از داخل کامیون

وقتی قطع کردن درخت را به هنرمند بسپاری

کرم کاپوچینو دسر 10 دقیقه ای

اضطراب زیادی دارید؟ این ویتامین ها را بخورید

حرکت عجیب یک زن در تهران برای به رُخ کشیدن ثروتش

عاقبت فرار از خانه به‌عشق خواستگار شیشه‌ای

کشف یک راه جدید برای از بین بردن بوی زیر بغل

تلسکوپ فضایی هابل 34 ساله شد

مجموعه شعر طنز «دیزی در پنت هاوس» منتشر شد

نقش ویژه پرسپولیس در فینالیست شدن العین!

قوانین باید برای اخراج ستاره چلسی عوض شود

اتهام جالب به آرتتا؛ موهایت رنگ است!

حیدری: بازیکن خوب برای مربی همه چیز است

کواچ قهرمان شد و خداحافظی کرد

واکنش نیمار پس از حذف الهلال برابر العین

حمایت امیر جعفری از سیدحسین حسینی

ستاره رئال: تعویضی هم باشم می‌مانم

پروژه 700 میلیون یورویی بن‌سلمان در فوتبال روی هوا

تبرئه استقلال از شکایت 42 میلیاردی یک ایجنت

سرگشتگی و یاس یک فضانورد/ مینی سریالی که باید دید

کت و شلوار «حبیب» جهانی شد!

بوی عجیبی داره بلالش چی زدین بهش؟

لحظات دلنشین دیدار هانیه غلامی و مادرش در فرودگاه با اشک‌های عاشقانه و پر احساس

درباره سندرم درس (DRESS) چه می دانید؟/ از ایجاد تا درمان

رونمایی از نماهنگ جدید خواننده «سلام فرمانده»

آبگرفتگی معابر شهر گنبد کاووس بر اثر بارش بهاری

آیین تعویض پرچم گنبد حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السلام)