شعرخوانی زیبای حسین پناهی/ همه چی از یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادشه
مقالات
بزرگنمايي:
آریا بانو -
آخرین خبر /همه چی از یاد آدم میره
مگه یادش که همیشه یادشه
یادمه قبل از سوال
کبوتر با پای من راه میرفت
جیرجیرک با گلوی من میخوند
شاپرک با پر من پرمیزد
سنگ با نگاه من برفُ تماشا میکرد
سبز بودم درشب رویش گلبرگِ پیاز
هاله بودم در صبح گرد چتر گل یاس
گیج میرفت سرم در تکاپوی سر گیج عقاب
نور بودم در روز
سایه بودم در شب
خود هستی بودم
روشنُ رنگیُ مرموزُ دوان.
من عفریته مرا افسون کرد
مرا از هستیخود بیرون کرد
راز خوشبختی، آن سلسله خاموشی بود
خود فراموشی بود
چرخُ چرخیدن خود با هستی
حذر از دیدن خود در هستی.
حلقه افتاد پس از طرح سوال
ابدی شد قصه هجرُ و وصال
آدمیمانده وُ آیا وُ محال...
بیکرانه س دریا
کوچیکه قایق من
های... آهای
تو کجایی؟ نازی
عشق بیعاشق من
سردمه!
مثل یک قایق یخ کرده رو دریاچهی یخ، یخ کردم
عین آغاز زمین
حسین پناهی
-
جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۵:۱۶:۵۹
-
۱۵ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/629993/