بزرگنمايي:
آریا بانو - در این مجموعه نوشتار برآنیم تا با ریشهیابی مشکلات واقعی یکی از مراجعان به دکتر «لیلا محمدی»، مشاور و روانشناس، هر بار در جریان یکی از انواع مشکلات افراد باشیم؛ مشکلاتی که بسیاری از آنها ریشه در مشکلات رفتاری خود ما دارد. شایان ذکر است که موضوعات واقعی هستند و فقط برای حفظ حقوق مراجعان، نام آنها تغییر کرده است.
بروز مشکل
«بهزاد» پسر هفتسالهای است که با مشکل تمرکز در کلاس درس مواجه است. مادر بهزاد بنا بر پیشنهاد معلمش، فرزندش را برای حل این مشکل، نزد مشاور آورده است؛چون معلم بهزاد گفته که او سر کلاس اصلا تمرکز ندارد!
با بررسیهای بیشتر مشخص شد که نقص تمرکز و توجه بهزاد هنگام بازی، هنگام پرداختن به موضوعات غیردرسی یا زمانی که در ارتباط با افراد نزدیک خانه است، زیاد مشاهده نمیشود؛ اما زمانهایی که قرار بود از خانه بیرون برود یا مواقعی که در مکانهای جدیدی مثل مدرسه و … قرار میگرفت، مشکل تمرکزش بیشتر دیده میشد.
با دقت و بررسی در جلسات مشاوره مشخص شد که نقص تمرکز بهزاد همهجا به یک اندازه نیست و بیشتر مختص ورود او به فضاهای جدید است. حتی این کمحواسی و نداشتن تمرکز در نخستین جلسات مشاوره هم به چشم میخورد؛ بهگونهای که تشخیص داده شد او دچار نوعی سردرگمی و گیجی است و انگار در این دنیا نیست.
فراموشی لکهای
مشاور، برای اینکه بیشتر با محیطهای اطراف بهزاد آشنا شود، از او خواست نقاشیهای سادهای مثلا از اعضای
خانواده و ماجراهایی که در مدرسه برایش اتفاق میافتد، بکشد. نقاشیهای بهزاد بهخوبی جریان فکری او را نشان میداد. بهتدریج معلوم شد در تاریخچه زندگی بهزاد، موضوع غمانگیزی وجود داشته است: مرگ برادرش، آن هم وقتی که فقط دو سال داشت؛ یعنی بهزاد در دو سالگی برادر 15 سالهاش را بر اثر تصادف از دست داده است.
در موقع تصادف همه افراد
خانواده در ماشین بودند، ولی فقط یک نفر جانش را ازدست میدهد و بقیه
سالم میمانند. البته هنوز هم برای او سالگرد فوت میگیرند و این یعنی بهنوعی درگیر ماجرا هستند. والدین بهزاد هنوز هم احساس گناه دارند، چون خودشان را مقصر میدانند؛ ضمن اینکه حافظه بهزاد هم به صورت لکهای در آمده است؛ یعنی گاهی بعضی موضوعات در ذهنش به طور کل از بین میروند. مثلا اگر روز قبل هنگام بازی با یکی از دوستانش کتککاری کرده، نمیتواند آن
حادثه را به یاد بیاورد و انگار آن صحنه کاملا از حافظه او پاک شده است.
توجه داشته باشید که بهزاد بیشتر آن صحنههایی را فراموش میکند که در آنها احساس ناامنی، ترس و وحشت به او دست میدهد. ضمن اینکه ریشه مشکل او هم ذهنی است، نه جسمی.
حمایت بیشازحد
مادر بررسیهای بعدی درباره تعیین میزان اضطراب بهزاد بود. در حال حاضر، مشکل
مادر بعد از فوت
فرزند اولش این بود که خود را مقصر میدانست. بههمینخاطر واکنشهای او ابتدا به صورت شوک و انکار بود و حتی گریه نمیکرد؛ به علاوه اینکه روزهای نخست،
حادثه را هم اصلا به یاد نمیآورد؛ یعنی
مادر نیز دچار فراموشی لکهای است. این فراموشی، نوعی واکنش دفاعی است که موضوع استرسزا را از ذهن فرد دور میکند. گاهی مغز قدرت تحلیل بعضی دادههای استرسآور را ندارد؛ بههمینخاطر ترجیح میدهد از آن موضوع دور شود و حتی به نوعی آن را پاک کند.
مادر بهتدریج متوجه چنین حالاتی در خود شده است، اما در برخورد با بهزاد هم رفتارهایهای خاصی دارد. او به شدت از بهزاد مراقبت میکند و حتی اجازه نمیدهد او از خانه بیرون برود،
خرید کند و …چون میترسد هر لحظه این فرزندش را هم از دست بدهد. به این ترتیب، محیط زندگی را برای او ناامن جلوه داده است؛ چون طوری از او مراقبت کرده و همه جا او را زیر نظر داشته است که بهزاد فکر میکرده اگر مادرش نباشد، احتمال دارد آسیبی به او وارد شود. در واقع مراقبت بیشازحد، بهجای اینکه به کودک احساس امنیت بدهد، برعکس باعث ایجاد حس ناامنی در او میشود.
احساس ناامنی
با توجه به اینکه نوع افسردگی
مادر بهگونهای است که نمیتواند هیچ کاری بکند و فقط
دوست دارد یک جا بنشیند و همیشه، بیحال و بیانرژی، گوشهای کز میکند، فرزندش هم نمیتواند تاییدات هیجانی مورد نیاز خود را از
مادر دریافت کند؛ بنابراین او هم نمیتواند هیجانات خود را بهخوبی
مدیریت کند. در واقع اگر والدین نتوانند شرایط جدید هیجانآور را برای فرزندشان تعدیل کنند، او ناتوان و ضعیف بار میآید و همیشه احساس ناامنی خواهد داشت.
بهزاد با مشکل انتقال ناامنی از طرف
مادر مواجه است؛ بنابراین در محیط خارج از خانه هم نمیتواند احساس آرامش لازم را داشته باشد. او حتی علاقهای ندارد به مهدکودک برود و ترجیح میدهد در خانه کنار
مادر بماند. به این ترتیب مهارت ارتباطی بهزاد بهتدریج ضعیفتر شده و نمیتواند بهخوبی از حقش دفاع کند و خجالتی و کمرو است.
خیالبافی
معلم بهزاد میگوید که انگار او در کلاس حضور ندارد و در دنیای خود به سر میبرد. در مشاوره با متخصص نیز مشخص شد باتوجه به مشکلات بهزاد، یکی ازمکانیسمهای دفاعی او برای رهایی از آنها «خیالبافی» است. البته بچهها به طور طبیعی تا هفت سالگی دچار خیالبافی میشوند، اما خیالبافیهای بهزاد بسیار جدی است؛ یعنی او شخصیتهایی جدی را برای خود خلق میکند که به او احساس امنیت بدهند. مثلا وقتی از موضوعی خیلی ناراحت میشود، در ذهنش شخصیتی «سوپرمن»مانند و توانمند را تصور میکند که در صورت لزوم به کمک او میآید. به این ترتیب میتواند
مادر نداشته خود را، بهگونهای که میخواهد، در ذهنش ترسیم کند. بهزاد حتی آرزوی خودش هم این بوده که مانند سوپرمن قوی باشد و بتواند به همه کمک کند و اوضاع را تحت کنترل خود در بیاورد. خیالبافیهای بهزاد تاحدی است که با ماشینهایش هم حرف میزند و از آنها داستان میسازد.
مادر هم چون احساس میکند او سرگرم است، اغلب کاری به او ندارد. به این ترتیب او تصمیم گرفته است در دنیای خیالات خود از بعضی شخصیتها کمک بگیرد تا احساس آرامش و امنیت بکند. اما این خیالات هم تا زمانی در او احساس خوبی به وجود میآورد که در جای امنی مانند خانه حضور داشته باشد و وقتی از فضای امن خانه خارج میشود، دیگر اینگونه تخیلات هم نمیتواند به داد او برسد. در واقع بهزاد برای دورشدن از ترسهایش به تخیل رو میآورد و وقتی هم که بیشازحد دچار هراس میشود، فراموشی لکهای در او اتفاق میافتد.
درمان
نخستین گام درمان بهزاد، درمان ترسهای
مادر است؛ اینکه بتواند رفتار متعادلتری داشته باشد. در واقع باید به
مادر کمک شود تا تواناییهای فرزندش را تایید کند و از افکاری مانند اینکه قرار است اتفاق بدی برای فرزندش بیفتد، فاصله بگیرد. ضمن اینکه باید همیشه فاصلهای هم بین
مادر و
فرزند وجود داشته باشد تا به او کمک شود به طور مستقل عمل کند.
اما از آنجایی که بهزاد خیلی خیالبافی میکند، یکی از کارهایی که میتواند به او کمک کند، «نقاشی» است؛ یعنی از او خواسته شود شرایط پرتنش ناخوشایندی را که در مدرسه تجربه میکند، به تصویر بکشد و درباره آنها حرف بزند. حتی اگر نمیتواند خوب نقاشی بکشد، میتواند فقط درباره مشکلاتش حرف بزند.
همراهی
مادر در واقع از طریق داستانگویی میتوان به بهزاد کمک کرد تا در شرایط استرسزا بتواند حافظهاش را کنترل کند. باید به او کمک کرد که بهجای حذف آنچه موردعلاقهاش نیست، آنها را تجربه کند. بعد از چنین تجربههایی میتوان از او انتظار داشت در هر شرایطی، عکسالعملی درست داشته باشد. بنابراین وقتی
مادر بتواند به فرزندش اعتماد کند و به او اجازه دهد همه چیز را خودش تجربه کند،
فرزند هم آرامش بیشتری به دست میآورد.
درمان افسردگی
مادر هم به فرزندش کمک میکند تا با ایجاد فضایی امن برای او، خودش هم آرامش بیشتری داشته باشد؛ به این ترتیب سوءتعبیر کمتری هم از رفتار دیگران دارد.
ضمنا برای اینکه بهزاد کمتر دچار ترسهای بیهوده از مکانهای جدید شود، بهتر است برای بار اول رفتن به هر جای جدید، مادرش او را همراهی کند تا بتواند آنجا را شناسایی کند. ضمن اینکه آنقدر راحت باشد که بتواند محیط جدید را در ذهنش درونیسازی کند و بعد از آن بتواند آن را بپذیرد؛ چون «خوگرفتن» با محیطهای جدید از میزان استرس
کودکان کم میکند و نمیگذارد او بیشازاندازه دچار ترس و هراسهای بیهوده شود.