قند پارسی/ سخنی که از زبان لالی گفته میشود، و کری میشنود، و کوری بر کاغذ میآورد
مقالات
بزرگنمايي:
آریا بانو - آخرین خبر / مجلس سلطان. روز. داخلی[گذشته]
هیاهو و همهمهی عالمان. سلطان از بالا مینگرد.
شیخ شامل: این وصیت اوست، بنگرید![بالا نگه میدارد] این سپارشنامهی استاد بوعلیست که در هنگامهی محتوم مرگ رسایل خویش احصا فرموده...نامی از دارنامه در آن نیست...
شیخ سالم: وجود او ردّ مدرسههاست. آن که از طریقی جز مدرسهها سخن آموخته شیطان را نیکتر شاگردی است!
شیخ راجی: هر رساله آغاز میشود با حمد و نعمت و ثنا، و این با ستایش خرد و آنچه خداوندِ خرد شمرده است. او از برتری عقل سخن میگوید نه برتری سلطان!...
حیاط کتابخانه. ادامه
شرزین با دو چوب بلند خود آن وسط، بر تخت حوض ایستاده با دو چشم کبود...
استاد: ...شرزین...حرف بزن؛ حقیقت چیست؟
شرزین: سخنی که از زبان لالی گفته میشود، و کری میشنود، و کوری بر کاغذ میآورد.
استاد: [حیران] پاسخ تو اینست؟
شرزین: [اشکش فرومیغلتد] چه بگویم دربارهی این دروغ بزرگ که نامش حقیقت است؟ در بازار ارزان میفروشند اگر خریدارید. بدل را به سوگندی نام اصل میدهند، و دروغ را نام راست.
...استاد: گفتم ترا برانگیزم عذری بنویسی. با دانشی که تراست رسالهای بر نام امیر کن، در قبول مدرسههای سلف، و ردّ «تاریخانه» بنویس!
شرزین: آنگاه مرا میبخشند؟
استاد: بیشک!
شرزین: و دندانم باز میدهند، و چشمانم؟
عالمان و استاد بیپاسخ
شرزین: [خشمگین میغرّد] نوشتن فراموش کردهام که هر قلم که میتراشم میشکنید.
استاد: بفرما تا من بنویسم!
شرزین: چگونه ببینم چه نوشتهای؟
استاد: [رنگباخته و ناباور] این اهانت است!
شرزین: آه شیخ، ریش ریا درآمده. روزگاری سخن از خرد گفتم دندانم شکستید، و امروز در پی لقمهای قلم میتراشم میشکنید. چه بنایی میخواستم برآورم در این ویرانه، و چنان کردید که بر پای خویشایستادن نمیتوانم، و هردم در ظلمات خندقی یا چاهی فرو میافتم؛ و از درد، اندیشه فراموش کردهام.
استاد: هر چه بر تو آمد از توست شرزین؛ نمیشد بگویی غلط کردم؟
شرزین: به خدا میگفتم اگر کرده بودم.
استاد: حتی اگر نکرده بودی! چه باید کرد وقتی تاس بد میآورد و ششدر بسته؟
شرزین: از شماست، که مهرههای این نردید.
استاد: و تو که اسب سرکش در این نطع سیاه و سپید میرانی، نمیبینی که تک میمانی؟
شرزین: مرا مترسان از این پیادگان به وزیری رسیده؛ من در قلعهی دانش خویش ایمنم.
استاد: غلطی–هیهات! چون من آچمزی را بیفکنند شهماتی!
شرزین: [باخته] آری؛ مگر شما همه رخ بر زمین نهادهاید، و مرا که پیلسواری بودم نیز پی زدید!
برگرفته از اینستاگرام bahram.beyzai
-
سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۱:۲۴
-
۲۹ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/559058/