داستان طنز/ آق کمال هوای وسایلشان را دارد
مقالات
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / چند وقت بود عیال هی از خُردو بودن یخچال و فریزرمان مِنالید و غر مِزد که: «نصف طبقههای یخچال شده شیشهها و دبههای شوری و ترشی شما، نصف طبقههای فریزر هم نون و بستنی! جا برای هیچی ندارم. الان میتونم میوه و سبزی رو بذارم روی تراس، هوا که گرم بشه خودت باید یه فکری برای چیزهایی که میخری بکنی.» گفتم: «عیال قشنگُم، یادته چند وقت پیش هم خواستِم یخچال ره عوض کنِم، دیدم چقدر گیرونه و قرار شد با همی سر کنِم؟» گفت: «خب الان تا کی باید هر چی رو اضافه میاد بدم تو بخوری تا یخچال جا باز کنه؟ هرچی حجم یخچالمون کمتر میشه، حجم شما بیشتر میشه!» اِنا حالا خوب رفت! گفتُم: «مو حاضرُم از خودگذشتگی کنُم ولی لازم نِبشه شب عیدی چند میلیون بسُلفُم!» هنوز حرفُم تِموم نرفته بود که یَگ صدای قرچ و قورچی از تو آشپزخانه آمد و بعدش هم فِش و فِش. دویدم ببینِم چیه که چشمتان روز بد نبینه، هم مثل فوارههای فلکه آب، آب داشت مِزد به سقف و در و دیوار. به بدبختی خودمه به شیرفلکه رسوندُم و فهمیدُم آبگرمکن سولاخ رفته. هموجور لیچ آب به عیال گفتُم: «هم منتظر نشسته بود که از زبون مو بشنُفه شب عیده، تا بگه بگیر که آمد!» دردسرتان ندُم، به چه مصیبتی شبانه تعمیرکار گیرآوردُم و آمد و رفت و برد و آورد تا درست شد و یَگ فاکتور بلند و بالا گذاشت کف دستُم. هنوز کمر راست نکرده بودُم که جاروبرقیمان زوارش دررفت. او ره دادُم تعمیرگاه که همزن گیریپاژ کرد. اونا ره درست نکرده بودُم که شیشه بالابر ماشین سوخت. او ره بردُم پیش تعمیرکار که چاه حموم گیریفت...
شب داشتِم شام مخوردم که عیال گفت: «غذا رو تموم کن که اندازه یک ظرف هم تو یخچال جا نیست...» یَگهو دوتایی انگار جن دیدم، به همدیگه نگاه کردم و بعد عیال خیلی ریلکس صداشه بلند کرد و رو به آشپزخانه گفت: «حالا غذا رو هم تموم نکردی اشکال نداره، ماشالا یخچالمون اندازه یک سردخونه جا داره، چشمش نزنم مثل قطب جنوب یخ میزنه، خدا پشت و پناهش باشه که مثل ساعت کار میکنه...» مویَم صدامه بلند کردُم و به طرف سقف گفتُم: «کلا همه چیمان عین بنز کار مکنن، قربونشان برُم...» که بخاریمان پِت پِت کرد و خاموش رفت! ایم از ای.
-
پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۳:۴۴
-
۳۱ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/536054/