بزرگنمايي:
آریا بانو -
آخرین خبر / غلامحسین ساعدی ،
پزشک و نویسنده ی مشهور
ایرانی بیشتر با آثار ادبی ارزشمند و اندیشه های
سیاسی اش شناخته می شود. اما چند سال قبل کتابی منتشر شد که روی عاشقانه ی زندگی این چهره ی برجسته ی ادبی را برای اولین بار آشکار ساخت.
ساعدی که متولد 1314 در تبریز بود، در جوانی درگیر
عشقی شورانگیز و پنهانی به
دختر تبریزی به نام طاهره کوزه گرانی شد. سال های سال کسی از این
عشق خبر نداشت، حتی دوستان نزدیک ساعدی. تا اینکه چند سال پس از مرگ طاهره کوزه گرانی ، خواهرزاده ی او نامه هایی که این نویسنده ی بزرگ به خاله اش نوشته بود را در قالب کتابی به نام «طاهره، طاهرهی عزیزم» منتشر کرد.
1_ «طاهره عزیز من سر سه راهی واقع هستم. واقعا نمیدانم که آیا تو از من نفرت داری؟ اگر چنین است بگو، بنویس، تا من تا آخر عمر از
چشم تو دور شوم. چرا مخل تو باشم؟ میروم. از این شهر خراب شده بیرون میشوم. این یک راه است»
«راه دیگر، نمیدانم آیا تو مرا فریب میدهی؟ اگر واقعا بدانم که تو میخواهی مرا عاشق و هواخواه خود سازی و با ناز و تکبر مثل زنهای هر جایی از مقابلم گذرکنی، نمیتوانم تحمل کنم، اگر بدانم که تو واقعا میخواهی مرا فریب داده و بیچاره کنی، میدانی چه خواهم کرد؟ تنها تو را خواهم کشت .»
«…اما آنچه که باعث میشود گاها از این یاس و بیچارگی خلاص شوم، آن امید روشن و صافیست که تجلی
عشق عظیم من محسوب میشود. میگویم شاید تو مرا
دوست بداری، شاید تو هم در عوض این محبت عظیم، مختصر
عشقی به من داشته باشی. من و تو باید این همه چیز را از بین برداریم. تو روح من هستی…»
2_ «بگذار
دوست قشنگم گله ای دوستانه از تو بکنم آنروز که تو مقابل دانش سرا با آن پسره لات حرف می زدی می دانی چه حالی به من دست داد؟به خدا ... خون خونم را خورد. کم مانده بود که با عجله خود را به تو رسانده گلوی ات را بفشارم ...اما ... رفتم...رفتم...تریاک داشتم ( از چند ماه قبل مقداری تهیه دیده ام که هر وقت نفس کشیدن را برایم سخت کردی خود را برهانم) بلی ... تریاک داشتم، خواستم قدری از آن را بخورم. با خودم می گفتم ببین ... طاهره ...طاهره دارد با مرد بیگانه حرف می زند ولی باز نتوانستم کاری بکنم با دلی پر درد به خانه رفتم وارد اتاقی شده در به روی خود بستم تا می توانستم تا قادر بودم گریه کردم اما هر قدر که گریستم سیر نشدم خدا تو را انصاف دهد.
حالا این نامه را در حالت روحی عجیبی می نویسم تن ام از شدت درد و نومیدی می سوزد
تب دارم شکنجه عجیبی بر تمام روح و جسم من حکم فرماست حالا تصمیم جدی گرفته ام دفعه اول که به تو نامه نوشتم انتظار داشتم تو هم دو کلمه آن را جواب گویی، ولی یک کلمه هم ننوشتی ، اما این دفعه از تو تقاضا دارم از تو عاجزانه می خواهم به خاطر آن همه رنجی که کشیده ام دو کلمه بنویسی دو کلمه تا مرا از این سرگشته گی رهایی بخشی.»
به گفته ی خواهرزاده ی طاهره کوزه گرانی ، فاصله ی طبقاتی دلیل اصلی به ثمر نرسیدن این رابطه عاشقانه بود:
«مادرم می گفت
مادر ساعدی به این وصلت رضایت نداد. واقعیت دیگری هم بود؛ میان
خانواده ی ما و
خانواده ی ساعدی تفاوت طبقاتی وجود داشت.»
جد
خانواده ی طاهره، حاج علی کوزه کنانی (برادر حاج مهدی کوزه کنانی) در حمایت از نیروهای استبداد فعالیت زیادی کرده و از قدیم این خانواده، طرفدار استبداد بود. اما
خانواده ی ساعدی قطب مخالف بود؛ پدربزرگ ساعدی، حاج حسن نانوا از مجاهدان مشروطه بود و تفاوت ریشه ای میان دو
خانواده وجود داشت.
نامه غلامحسین ساعدی به طاهره، جدا از شخصیت ادبی نویسنده، نامه فردی با اختلالات روانی متعدد است. و جالب اینکه ساعدی خود تخصص روانپزشکی داشت و مدتها به درمان بیماران روانی میپرداخت.
radio_nameh