برای پنجاه و سومین سالمرگ فروغ فرخزاد؛ شاعری همچنان مهجور و ناشناخته
مقالات
بزرگنمايي:
آریا بانو - اعتماد /فروغ فرخزاد بیتردید یکی از چهرههای تاثیرگذار و ماندگار در حوزه ادبیات و شعر و هنر و هم در عرصه تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران است. آنچه او را سزاوار این شایستگی میکند، سوای جنبههای ادبی، نگاه به زندگی و به تعبیری جهانبینی فروغ است. این جهانبینی به تعبیری از نقطه اذنیت یا همان جبر جهان زیست اولیه (بهشت) آغاز میشود. با تمرد و راندهشدگی تا فهم لذت اراده و آگاهی و در نهایت با ارتقای منزلت عاملیت انسان در سرنوشت و تقدیر خود کامل میشود.
هرچند این نگاه معطوف به فردیت جنسیتی شاعر است. اما به هر روی نمیتوان شمولیت و تعمیمیافتگی فلسفی آن را به نوعیت انسانی نادیده گرفت. جبر - وسوسه- اراده -عصیان- آزادی- اختیار - انتخاب اغلب درونمایههای مفغولمانده و کمتر درک و شناختهشده اشعار او را تشکیل میدهد. عناوین مجموعههای اشعار او از اسیر تا دیوار و عصیان و تولدی دیگر و در نهایت ایمان بیاورم به آغاز فصل سرد، هر کدام به نوعی ترجمان دوران گذار فروغ از اذنیت به رهایی است. فروغ شاید از حیث همین نگاه شخصی به مفاهیم و مقولات فلسفی در ذهنیت خوانندگان و چه بسا حتی منتقدین سنتی، تنها به تجلی تمام و کمال و قوامیافتگی روح زنانگی در اشعارش شناخته میشود. برخی کجفهمیها از این هم فراتر و فروغ را از دریچه نگاه جنسیت و جنسیمحور و به تعبیر شفافتر سویههای زنانه میشناسند. چه بسا از همین زاویه جزمیت انگار او را به چالش اخلاقی بکشند. فراموش نکنیم در دهه پنجاه و اوج مبارزات چریکی و سیاسی فروغ از جهاتی و در مقایسه با شاعره همزمان در میان نیروهای مذهبی سنتی با بیاعتنایی و بیمهری مواجه بود. آنچه به شعر فروغ برجستگی و تشخص میدهد در ارتباط بی واسطه و جسورانه با پژواک حس نادیدهانگاری تاریخی و بهطور مضاعف محاط بودن در زندان جنسیت است. این حس همان اندازه که به درک فروغ از ریشههای تاریخی این وضعیت و در ابعاد اجتماعی مربوط میشد، در ارتباط بیواسطه و جسورانه با عواطف جریحهدار شده فردی موضوعیت پیدا میکرد. به مثابه موجودی که جز با همان نگاه تبعیضآمیز موجودیت و موضوعیت پیدا نمیکند. فروغ از این حیث نمیخواست تنها صدای مظلومیت تاریخی زن باشد. این اعتراض شاید به نوعی در نمونههای تاریخی صدسال گذشته از جمله به لحاظ فکری و حتی سیاسی تداعی میشد. آنچه فروغ در پی آن بود رها کردن عواطف و احساسات و جهان شخصی و زنانه از این تقدیر تاریخی و تلاش برای به رسمیت شناخته شدن زن به مثابه یک عنصر آزاد و قائم به ذات بود.
این نگاه در عاشقانههای فروغ بیش از اشعار دیگر او برجستگی و نمود دارد. جایی که فروغ میکوشد پنهانیترین و پیچیدهترین لایههای زنانگی و جنسیتی چه در تعامل با جهان و جهان مردانه و چه عشق و موجودیت زنانه - که فراتر در شخصیترین مناسبات فردی بازتاب دهد. آنچه فروغ را در زمان خود ناشناخته و با بیمهری اغلب روشنفکران ایدئولوژیک مواجه میکند، تفاوت کمی و کیفی این مبارزه هویتساز است.
در مقایسه با جریانات ادبی اغلب ایدئولوژیک که پاسخ این چالش تاریخی را به تغییر مناسبات و ساختارهای سیاسی و تغییر محتوم مناسبات طبقاتی و البته در تقابل یکسره با حاکمیت جستوجو میکردند. از این جهت حتی چپاندیشهایی که در صورت ظاهر مدعی رهایی و آزادی زن از بند استثمار تاریخی و جنسیتی بودند، فروغ را پیش از آنکه از حیث یک ضرورت تاریخی برای عبور از جبر جنسیت و جنسی به رسمیت بشناسند، او را به شاعری رمانتیک با تمایلات شبهبورژوایی تعبیر میکردند و عجیب اینکه در تحلیل نهایی با کمترین اختلاف دیدگاه با جریانات و طیفهای مختلف مذهبی همسو و اجماع نظر داشتند. البته طی این مسیر دشوار با انبوه تابوها و دیوارها که بر سر راه امثال او بود، علاوه بر صداقت و صمیمیت، شجاعتی میخواست که فروغ واجد آن بود. پشتکار و عزم فروغ در این مجال اندک شگفتانگیز است. مسیری که طی کرد منزلگاههای متعدد داشت که هر از گاهی معطلش میکرد. اما فروغ پرندهای بود که به جستوجوی جانب آبی و تبار خونی گلها او را به زیستن متعهد کرده بود. او برای تدوین نظامنامه قلبش، از سرزمین قدکوتاهان سفر کرد و به ادراکی تازه و بدیع از شعر رسید.
آنچه فروغ را به این جهانبینی سوق میدهد رابطه و درک جهان زیست تاریخی در مقام یک زن است. آنچه بسیاری آن را به تقدیر تعبیر میکنند. فروغ از جهاتی از این منزلگاه موضوعیت پیدا میکند. به عنوان زنی که در چالش با گذشته و اکنون نیمنگاهی به برونرفت از این تقدیر ناخواسته دارد. آنچه میتوان در پروسه هنری و زندگی فروغ دنبال کرد به شکلی هوشمندانه دربرگیرنده پروسه گذار از اذنیت و به تعبیر سادهتر اسارت و جبر به وسوسه گریز و رسیدن به آزادی و اختیار و انتخاب و در نهایت بازگشت معنیدار فردیت نوعی و زنانه به اسارت فرهنگی است که به انحای مختلف و دلایل تاریخی و ایدئولوژیکی او را بر نمیتابد. و مهمتر آنچه فروغ را در این مرحله متوقف و از مسیر طبیعی در رسیدن به بلوغ و مرحله نهایی سلوک فردی باز میدارد، مرگ ناخواسته است. از این زاویه فروغ را میتوان به شاعری توصیف کرد که از شب اکنون به جستوجوی اصل روشن خورشید راهی غیرممکنها شد. او اولین مجموعه شعرش را به نام اسیر در نوزدهسالگی (سال 1331) منتشر کرد. و تا سال 1342 یعنی زمانی که به تولدی دیگر رسید، 11 سال فرصت داشت. و پس از آن نیز تنها 4 سال زنده بود تا تجربه کند و در دنیای جدید نفس بکشد و شعر بگوید. با وجود این مسیری که او پیمود بسیاری مدعیان حتی بعد از سالیان سال در کهولت و فرتوتی نه فهم کردند و نه تلاشی برای فهم آن نشان دادند. مهمترین چالش درونی فروغ پرسش حول این سوال شبهفلسفی بود که چرا باید توقف کنم. و این همان اکسیری است که از فروغ شاعری نوآور و خلاق میسازد. او هرگز سعی نکرد چیزی باشد که نبود و شعری بگوید که با آن وحدت نداشت. هیچ اصراری هم در تحمیل کردن خود به این و آن نداشت. او به تعبیر خودش آدمی بود که در شعر جریان داشت و شعر برای او وسیلهای بود جدی برای روشن کردن چراغهای تاریک رابطه و نقب زدن به نور و روشنایی.
و در پرتو همین دریافت ذاتی از شعر و شعور زنانه قرین نوآوریها و خلاقیتهای بسیار میشود؛ آنچنان که خواننده شعرهای فروغ پس از پایان هر شعر از آن رهایی نمییابد. درگیر همان سوالهایی میشود که فروغ شده و انگیزشهایی مییابد که قبل از شعر نداشته است. اگر فروغ با هر شعرش چیزی از خود میتراشید این خواننده است که پس از خواندن هر شعر او چیزی به فرهنگ و شعور فردی و تاریخیاش اضافه میشود. با چنین دیدگاهی فروغ خود را از سطح یک شاعر که ظاهرا کاری جز شعر گفتن ندارد، در یک مجموعه جدید از ارزشهای متعالی قرار میدهد. او این بار نه فقط یک شاعر که بالاتر از آن یک مادر فرهنگی جامعه است که خواننده شعرش را با دهشی مادرانه و شعری که حاصل رنجها و دریافتهای نوینی از جهان است میپرورد. گاه در شعرش و گاه جذامخانههایی که در سیاهی خانه نشانمان داد. فروغ از حیث نوع نگرش به جهان زیست تاریخی زن و بازتاب آن در جهان زنانگی فردی چه در زمان خود و چه بعد و تا امروز همچنان ناشناخته و مهجور ماند.
ابوالفضل نجیب
-
چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۳:۳۸
-
۲۲ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/523403/