آریا بانو - نسیم / کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
.
کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند
.
تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت
ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند
.
تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و
عشق تو، بر نام تو سوگند
.
داغ تو گران است، ولی گریه از آن است:
با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟
.
با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم
او را که دگرباره برونکرده سر از بند
.
ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان
وی خون تو آمیخته با خون خداوند
.
آه ای گل گمنام! سرانجام شهادت
عطر تو در این دشت سیهپوش پراکند
.
ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان
گویند چنینیم و چنانیم بهترفند
.
بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم
بگذار بگویند و بگویند و بگویند
.
آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین
صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند
***
ایران من! امروز تو را صبر روا نیست
این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟
.
برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت
زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند
.
برخیز و ببین رزمکنان تو صفاصف
خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند
من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران
بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!
حسین صنوبری