آریا بانو
انعکاس دنیای زنانه ‌در رُمان‌های فریبا وفی
چهارشنبه 26 شهريور 1399 - 09:17:13
آریا بانو - مجله دیجی کالا / شخصیت‌های اصلی داستان‌های فریبا وفی اغلب زنان هستند. اما او در رمان‌هایش این زنان را قضاوت نمی‌کند و تنها نظاره‌گر آنها در دل داستان‌هایش است. فریبا وفی نویسنده‌ی موفقی است که تاکنون رمان‌هایش به زبان‌های انگلیسی‌، ایتالیایی، آلمانی‌، فرانسوی، نروژی، اسپانیایی و داستان‌های کوتاهش به زبان‌های روسی، ژاپنی، عربی، سوئدی، ترکی ، ایسلندی ترجمه شده‌اند. ترجمه‌ی آثار وفی به زبان‌های مختلف می‌تواند بیانگر وجود عناصر جهان‌شمول در قصه‌هایش باشد که توانسته طیف مخاطبانش را گسترده کند. او دیوان اشعار پروین اعتصامی را به نثر برای نوجوانان بازنویسی کرده ‌است.
فریبا وفی در اول بهمن سال 1341 درتبریز متولد شد. او دو فرزند دارد و از سال 1377 در تهران زندگی می‌کند . وی از نوجوانی به داستان‌نویسی علاقه‌ داشت و چند داستان کوتاه‌اش در نشریه‌هایی مثل آدینه، دنیای سخن، مجله‌ی زنان و چیستا به چاپ رسیده است. اولین داستان جدی او با نام، راحت شدی پدر در سال 1367 در مجله‌ی آدینه به چاپ رسید.
او درباره‌ی چاپ اولین کارش می‌گوید:
وقتی اولین داستان جدی‌ام با نام راحت شدی پدر در سال 1376 در مجله‌ی آدینه چاپ می‌شد، هنوز جرئت نداشتم نام خود را در پای داستان بنویسم.
فعالیت حرفه‌ای او به عنوان یک نویسنده داستان و رمان از سال 1367 آغاز شد. او تا سال 1381 چند مجموعه داستان منتشر کرد و در سال 81 نخستین رمانش انتشار پیدا کرد. نخستین مجموعه داستان‌های کوتاه او به نام در عمق صحنه در سال 1375 و دومین مجموعه‌اش با نام، حتی وقتی می‌خندیم در سال 1378 چاپ شد. اولین رمان او با نام پرنده من در سال 1381 منتشر شد که مورد استقبال منتقدان قرار گرفت.
آثار داستانی وفی را می‌توان در دو گروه داستان کوتاه و رمان طبقه‌بندی کرد. در عمق صحنه، حتی وقتی می‌خندیم، در راه ویلا، همه افق و بی‌باد، بی‌پارو عناوین مجموعه‌داستان‌های کوتاه او هستند و پرنده‌ی من، ترلان، رویای تبت، ماه کامل می‌شود، رازی در کوچه‌ها، روز دیگر شورا و بعد از پایان هم رمان‌های این‌نویسنده هستند.
فریبا وفی در سال 2017 برنده‌ی جایزه‌ی لیتپروم (Litprom) آلمان شد. او از میان ده نویسنده‌ی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به خاطر رمان ترلان که به زبان آلمانی در این کشور منتشر شده است به عنوان نویسنده‌ی سال انتخاب شد.
پرنده‌ی من

آریا بانو


پرنده‌ی من اولین رمان فریبا وفی است که در سال 1381 چاپ شده است. این کتاب؛ رمانی است کوتاه با بخش‌بندی‌های دو، سه صفحه‌ای از روایت‌های زنی خانه‌دار. در هر بخش موضوعی خاص مطرح می‌شود.
این کتاب برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان سال 1381، جایزه‌ی سومین دوره‌ی بنیاد هوشنگ گلشیری و جایزه‌ی دومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی یلدا شده است و از سوی بنیاد جایزه‌ی ادبی مهرگان و جایزه‌ی ادبی اصفهان مورد تقدیر قرار گرفت. این رمان به آلمانی نیز ترجمه شد و با عنوان «Kellervogel» پرنده‌ی زیر زمین در آلمان انتشار یافت.
داستان کتاب درباره‌ی زن متاهلی است که دارای 2 فرزند است. او پس از سال‌ها اجاره‌نشینی و سختی بالاخره موفق می‌شود تا خانه‌ای نه چندان بزرگ را بخرد، اما پس از این خرید، شوهرش(امیر) به فکر مهاجرت به کانادا می‌افتد. امیر دائما به فکر پیشرفت و تغییر است. او دوست ندارد به گذشته برگردد و تصمیم می‌گیرد خانه‌ای که با این همه سختی بدست آوردند را بفروشد، اما زن با این کار امیر مخالف است. این داستان حس‌های کوچک ولی غالبا تاثیرگذاری را بیان می‌کند. هدف از نوشتن این کتاب ثبت حضور تناقضات کلی جامعه درون زندگی روزمره زنانه و فضای داخلی خانه است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
تو از تغییر می‌ترسی. از تحرک می‌ترسی. ماندن را دوست داری. فکر می‌کنی دنیا به همین شکلی که می‌خواهی می‌ماند. تازه مگر همین شکلش خوب است؟ جواب بده. خوب است؟ این قدر سرت توی لاک خودت است که فراموش کرده‌ای زندگی دیگری هم وجود دارد و این زندگی نیست که تو می‌کنی .
ترلان

آریا بانو


ترلان؛ دومین اثر فریبا وفی است که حدود 16 سال پیش نوشته شده است. این رمان چند سال پیش به زبان آلمانی ترجمه شد و او به خاطر نوشتن این رمان برنده‌ی عنوان بهترین نویسنده‌ی سال 2017 موسسه آلمانی لیتپروم «LITPROM» شد. لیتپروم موسسه‌ای غیردولتی است که با همکاری مسئولان نمایشگاه کتاب فرانکفورت و البته حمایت مالی دولت آلمان فعالیت می‌کند و هر ساله بهترین آثار منتشر شده در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را برای ترجمه به زبان آلمانی برمی‌گزیند و تلاش می‌کند مخاطبان آلمانی زبان را با آن آثار آشنا کند.
شخصیت‌های اصلی رمان دو دختر به نام‌های ترلان و رعنا هستند که با یکدیگر دوست هستند. هر دو کتاب‌ خوانند، ذهنیت و شخصیتی شبیه به هم دارند. آنها تصمیم می‌گیرند پس از گذران یک دوره‌ی سخت آموزشی به قول راوی داستان پاسبان شوند. آنها به تهران می‌آیند و پس از گذراندن دوره‌ی آموزشی سخت و پررنج، سرانجام به آرزویشان می‌رسند. اما ترلان دلش می‌خواهد نویسنده شود و به این خاطر به این دوره‌ی سخت می‌آید تا به دور از زندگی معمولی مرحله‌ی جدیدی را در زندگی‌اش تجربه کند.
هیئت داوران جایزه‌ی ادبی لیتپروم، درباره‌ی رمان ترلان نوشته است:
ایران کشور در حال دگرگونی است. دختر جوانی به نام ترلان راه خود را در میان این دگرگونی‌ها جست و جو می‌کند. او نه از سر شوق، بلکه به خاطر درماندگی پلیس می‌شود. چیزی که ترلان را وادار به فرار به پیش می‌کند، در میان سطرهای رمان به پرسشی بنیادی درباره‌ی نسل انقلاب و نقش آن از دید زن برخورد می‌کنیم.
رویای تبت

آریا بانو


کتاب رویای تبت، سومین رمان فریبا وفی است که در سال 1384 جایزه‌ی بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را کسب کرد.
رویای تبت در واقع از رویای مشترک آدم‌هایی که می‌خواهند به دور از سرخوردگی‌ها آزاد فکر کنند و آزاد زندگی کنند حرف می‌زند. این رمان مانند دیگر آثار وفی قصه‌ای زنانه دارد که از عشق‌های ناتمام و ممنوعه سخن می‌گوید. رویای تبت، رویای زنانی است که به آرزوهایشان نرسیدند و آرزو به ‌دل مانده‌اند.
کتاب سرگذشت سه زن را به نام‌های شعله، شیوا و فروغ روایت می‌کند. اگر چه قصه با زاویه‌ی دید اول شخص روایت می‌شود اما کسی که روایت داستان را بر عهده دارد نقش اصلی داستان نیست. داستان درباره‌ی زندگی زنی به نام شیوا است اما از زبان خواهرش شعله برای مخاطبان روایت می‌شود.
شیوا، خواهرش شعله و فروغ که نامادری شوهر شیوا است. این رمان داستان عشق این سه زن را که از نسل‌های متفاوت هستند برای ما به تصویر می‌کشد. عشقی که برای هر کدام از این شخصیت‌ها به شکلی متفاوت رخ داده است اما در تمام آن‌ها غمی جدایی‌ناپذیر وجود دارد.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
امشب همان شب بود شیوا. حالا می‌فهمم آن روز از آمدن چنین شبی واهمه داشتی و من آن‌را به خونسردی و بی‌اعتنایی‌ات نسبت می‌دادم. همیشه فکر می‌کردم آمادگی روبرو شدن با واقعیت را داری. می‌گفتی اگر نادیده‌اش بگیری باید تاوان بدهی. روی حرفت با من بود. نمی‌توانستم واقع‌بین باشم. خیالاتی بودم. هنوز به دروغ بودن چیزی که پیش آمده بود امید داشتم. هر لحظه ممکن بود مهرداد پیدایش بشود و بگوید همه چیز یک شوخی بود. یک شوخی بامزه.
بعد از پایان

آریا بانو


رمان بعد از پایان، نوشته‌ی دیگری از فریبا وفی است. او در این اثر از دغدغه‌ها و مسائل اجتماعی روز زنان جامعه مثل مهاجرت و روابط آدم‌ها با یکدیگر حرف می‌زند. این رمان را می‌توان رمانی شخصیت محور دانست. بیشتر شخصیت‌های رمان زن هستند و به نظر می‌رسد که این نکته اتفاقی نبوده و تعمدی در آن است.
کتاب روایتگر داستان دو دوست و دو زن است، منظر و رویا؛ منظر به تازگی از سوئد برگشته و به همراه رویا که در اصل همان راوی داستان است راهی شهر تبریز می‌شوند. در حقیقت خواهرزاده‌ی ساکن سوئدش آیسان از وی خواسته منظر را در سفر به تبریز همراهی کند. منظر آدم راحتی است با کسی رودربایستی ندارد کارهایی که دوست دارد را انجام می‌دهد و نمی‌گذارد حرفی توی دلش بماند. او از بقیه هم می‌خواهد شجاع باشند و به دنبال ماجراهای زندگی‌شان بروند. او خودش عاشق مردی به نام اسد است و برای ایجاد ارتباط دوباره بین اسد و خانواده‌اش به این سفر آمده و رویا مشکلاتش با دوست قدیمش نسرین را حل می‌کند و می‌بینیم گاه باید زاویه دید بقیه را هم مد نظر قرار داد.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
ناگهان مثل دیوانه‌ها بلند شد. پتویی آورد رفت زیرش قلنبه شد و پشتش را کرد به من. جوری خودش را پتو پیچ کرد که معلوم نبود سرش کدام طرف است. انگار این جوری بهتر شد. پتو باز بهتر از فاطمه یا سنگ بود. رفتم نزدیک‌تر. دستم را گذاشتم روی پتو. دیدم اصلا حرفم نمی‌آید. دستم را برداشتم و یک قرن به همان حال ماندم . بعد صدای خودم را شنیدم که به فارسی می‌گفتم مامان تو را سپرده دست من. خجالت کشیدم از صدای فارسی‌ام. چند لحظه بعد صدایی از پتو آمد. پتو به فارسی گفت چی گفته. به ترکی گفتم گفته مشمول ذمه‌اید اگر بگذارید فاطمه‌ی من یک ذره غصه بخورد. پتو تکان نخورد. به فارسی گفتم بلند شو دیگر. این جوری روحش را عذاب می‌دهی. پتو لرزید. ذره ذره پتو داشت گریه می‌کرد. فکر کردم اگر این پتو نبود رویم نمی‌شد فاطمه را بغل کنم. پتو را بغل کردم و بوسیدم. بعد من و پتو زار زار گریه کردیم.
روز دیگر شورا

آریا بانو


رمان روز دیگر شورا؛ در 100 فصل کوتاه و در 327 صفحه نوشته شده است. این رمان نیز مانند دیگر آثار وفی که قهرمانانش زن هستند به زندگی زنی به نام شورا می‌پردازد که در پایان روزهای جوانی و ورود به میانسالی است. این اثر در ژانر رئالیسم یا واقع‌گرایی نوشته شده است.
اما اگر بخواهیم نگاهی کلیشه‌ای به روز دیگر شورا داشته باشیم، آن را صرفا از منظر یک موضوع تکراری یعنی خیانت مورد بررسی قرار می‌دهیم. اما فریبا وفی در عین سادگی، خلاقیت و ابتکار به خرج داده و داستان را از منظری جدید در اختیار ما می‌گذارد. او با شجاعت در این اثر مجالی به احساسات ممنوعه‌ی زنانه داده است.
قصه درباره‌ی شورا، دختری از خانواده‌ای کم‌جمعیت و نسبتا امروزی است که در بدو جوانی با پسری از خانواده‌ای شلوغ و تا حدی سنتی ازدواج می‌کند و سال‌ها بعد با وجود ادامه این زندگی نارضایتی‌هایی دارد، خستگی و سرگشتگی‌ او را به رابطه‌ای دیگر می‌کشاند اما همان نیز درمانی برای درد تنهایی شورا نیست.
در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:
شورا با عجله خودش را می‌رساند به اتاقش و منتظر زنگ موبایلش می‌ماند. فکر این است که از کی به این روز افتاد. موبایلش حکم اسباب‌بازی را داشت برایش. پرت‌اش می‌کرد، گم‌اش می‌کرد. دیگران پیدایش می‌کردند می‌دادند دستش. حالا دستش گم می‌شود، گوشی گم نمی‎‌شود. پایش گم شود، گوشی گم نمی‎‌شود. شده کپسول اکسیژن برایش. در انتظار زنگ آن نفسش تنگ می‌شود. بی‌قرار می‌شود. زنگش انگار زنگ نیست. زنگ زندگی است. زنگ خیال است. گوشی را می‌چسباند به گوش‌اش و در را نیمه‌باز می‌گذارد تا صدا به هال نرود.
در راه ویلا

آریا بانو


این کتاب سومین مجموعه داستان فریبا وفی است که شامل نه داستان کوتاه است. داستان آدم‌هایی که کنار هم زندگی می‌کنند ولی از درک یکدیگر ناتوان هستند. مضامین اجتماعی و واقعیت‌های روزمره، آمیخته به احساساتی زنانه و عمیق روایت می‌شوند. این داستان تاکنون به انگلیسی ترجمه شده و فیلم کوتاهی از آن به کارگردانی منیر قیدی و بازی گوهر خیراندیش تهیه شده است.
اولین داستان این مجموعه درراه ویلا نام دارد که ماجرای زنی است که شوهرش مدام در ماموریت‌های طولانی به سر می‌برد. این زن دارای دو کودک است و مشکلات و تنهایی‌ها زندگی را برای او غیرقابل‌ تحمل کرده است در این میان او از مادرش هم دلگیری‌هایی به دل دارد که باعث شده روابط محبت‌آمیزی باهم نداشته باشند آن‌ها به ویلای خواهرش در شمال دعوت می‌شوند و ادامه‌ی داستان حول این سفر و احساسات او شکل می‌گیرد. شخصیت‌پردازی در این داستان بسیار قوی است. داستان سیر خطی مشخصی را دنبال می‌کند و به‌صورت اول ‌شخص روایت می‌شود.
در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:
اولین تلنگر را مادر شوهرش زد، وقتی که اسم کوچکش را فراموش کرد و صدا زد؛ عروس، بیا پایین. روزهای بعد با معنای عروس بیشتر خو گرفت. هر چه بود عروس بود و یک روز فهمید که عروس یک نفر نیست. صدها و هزارها عروس دیگر است. رفته رفته دانست که عروس یک عالم معنا دارد که بیشترش به او مربوط نمی‌شود. به صدها عروس پیش از او مربوط می‌شود. فهمید که هر کاری می‌کند، سایه‌ای از خاطره و رفتار و منش عروس‌های قبل را هم با خودش دارد. طول کشید تا بفهمد که بیرون آمدن از آن قالب حاضر و آماده سخت است، نشان دادن و ثابت کردن این که متفاوت است. مثل تمام عروس‌ها نیست. آدمی است که از این به بعد باید تعریف بشود، نه این که تعریف قبل از خودش را یدک بکشد. همه‌ی رفتارهایش به عروس بودنش منسوب می‌شد، با عروس بودنش داوری می‌شد ، نه خود خودش.
بی‌باد، بی‌پارو

آریا بانو


مجموعه داستان بی‌باد، بی‌پارو شامل دوازده داستان کوتاه است. داستان‌هایی که از ترس‌ها و دغدغه‌های آدم‌ها به خصوص زن‌ها حرف می‌زند. وفی در تمام داستان‌ها به موارد ریزی اشاره می‌کند و دربار‌یشان می‌نویسد که ممکن است برخلاف سادگی، بسیار تکان‌دهنده و قابل تامل باشند.
کتاب با داستان زندگی زنی مهاجر شروع می‌شود و با صحنه‌ی داستانی از پرواز پرنده‌ای بر فراز اقیانوس به پایان می‌رسد. همه‌ی شخصیت‌های این کتاب در رها بودن و تلاش برای پیدا کردن امنیت مشترک هستند. داستان‌ها، شخصیت‌ها به دنبال چرایی‌اند. آنها گاه با سکوت، گاه با فریاد، گاه با فرار از موقعیت دشوار، گاه با رویارویی شجاعانه و گاه با رویا‌پردازی به شرایط سخت خود اعتراض می‌کنند و با کابوس‌های آزاردهنده و ناکامی‌های خود مقابله می‌کنند.
سفر، رویا، دوستی، مرگ، عشق، عصیان، وفاداری، سوءظن و رهایی از تم‌های این مجموعه است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
یک ساعت بیشتر از فیلم گذشته بود و هنوز کارگردان کاری نکرده بود. زن رفت به کلبه‌ی کنار اقیانوس. دوربین هم همراهش رفت. کلبه چوبی و دنج. یک تخت تمیز داشت و یک صندلی کهنه. پیراهن سفیدی هم بود. انگار بی‌هوا پرتش کرده بودند و افتاده بود روی دسته صندلی. آدم وسوسه می‌شد پیراهن را که آستینش به زمین می‌خورد بردارد و تا کند. دوربین سریع برگشت روی پنجره‌‌ کلبه که دو لته‌اش از تو رو به اقیانوس باز ‌می‌شد. کم کم داشت از آن همه رنگ و روشنایی و هوایی که زن با یک نفس فرو داد خوشم می‌آمد. آواز دلنشینی آرام آرام از لبه آب لغزید و با بلند شدن موج اوج گرفت. دلم خواست یک بار دیگر برگردم توی کلبه. دوست داشتم همه چیز را از آن بالا ببینم. این دفعه کارگردان صدایم را نشنید و فیلم را وسط اقیانوس روی بال پرنده‌ی سفیدی تمام کرد.

http://www.banounews.ir/fa/News/403633/انعکاس-دنیای-زنانه-‌در-رُمان‌های-فریبا-وفی
بستن   چاپ