آریا بانو
«پژمان» هر روز بهتر از دیروز
جمعه 17 مرداد 1399 - 21:25:06
آریا بانو - فیلم نیوز / هرچند امروز دیگر ستاره‌ای در سینمای ایران شده، اما فکر می‌کنم وقت توجه‌دادن آن وجهِ جدی‌تر سینمای ایران به او و تجدیدنظر کامل درباره‌اش است؛ به باورکردن‌ش... و شاید حتا یک عذرخواهی جمعی برای آن‌چه در این چندسال بر او رفت، و ایستاد و دم نزد. می‌گویم چرا.
اولین‌بار، پژمان جمشیدی را روی سن فرهنگسرای نیاوران دیدم. در اولین تئاتری که بازی می‌کرد. روبه‌روی بهاره رهنما. همه‌جا داشتند مسخره‌اش می‌کردند و گاه حتا تندوتیزتر، متهم‌ش می‌کردند که حرمت صحنه‌ی تئاتر را شکسته و وای بر هنر نمایش و ... . رفته بودم ببینم چه بر سر تئاتر آمده. درعوض، آن‌چه روی صحنه دیدم، بازیگری بود که بدن روی فرمی داشت، دیالوگ‌ها را درست و روان ادا می‌کرد و از همه مهم‌تر این‌که در عصر هاش‌اف و میکروفون روی صحنه‌ی تئاتر، صدایی رسا (و نه فریادگونه) داشت که بی کم‌وکاست به تمام سالن می‌رسید (باید با برخی ستاره‌های سینما در تئاتر کار کرده باشید تا بدانید از چه حرف می‌زنم).
من روی صحنه بازیگری را دیدم که ناپخته بود اما می‌خواست «خوب» باشد و پتانسیل‌ش را هم داشت. مگر همه‌ی بازیگران مهم از فضای آکادمیک وارد صحنه‌ی سینما و تئاتر شده بودند که فقط جمشیدی این قانون را نقض کرده باشد؟ مگر خیلی‌هاشان پیش از ورود به بازیگری شغل دیگری نداشته‌اند؟ خب این یکی هم فوتبالیست بوده و بالطبع مشهورتر. چه اهمیتی دارد؟ شهرت جرم است برای تغییر زندگی از یک مرحله؟ آن شب و اجرا، باعث شد دنبال‌ش کنم.
پژمان جمشیدی در تمام سال‌های بعد تلاش کرد تا در کنار کمدی، آن‌چیزی که به دلیل‌ش شناخته شده بود، نقش‌های جدی‌تر هم بازی کند. ایراد آن‌جا بود که باز پشت همه‌ی آن‌ها می‌شد پژمان جمشیدی را دید؛ آن تصویر آشنا در ذهن تماشاگر را. خوب بازی‌شان می‌کرد، بی‌کم‌وکاست، اما ته‌ش پژمان بود، نه آن نقش . نمی‌دانم هم که گیر کار کجا بود. شاید آن تصویر ذهنی قدرتمندی که در ذهن ما از او نقش بسته بود. همه‌ی این‌ها ادامه پیدا کرد تا اواخر سال گذشته. انگار که خودش، آن کلید را پیدا کرده باشد. راهی برای بازکردن دری که پشت‌ش مانده بود. در جشنواره‌ی فجر سی‌ونهم در کنار «خوب بد جلف 2: ارتش سری» که همان پژمان موردانتظار ولی با تجربه‌ی بیش‌تر است، فیلمی داشت به نام «دوزیست» که در آن، دیگر پژمانِ همیشه نبود.
جوان جنوب‌شهریِ ازدست‌داده‌ای بود که می‌خواست سری توی سرها دربیاورد. عقده‌هاش، نیازهاش و جاه‌طلبی‌هاش، همه قابل لمس بودند و دیگر از آن فوتبالیست سابق، کمدینِ ستاره و بازیگر مکمل‌های موردعلاقه‌ی مردم خبری نبود. دیگر پژمان جمشیدی را نمی‌دیدی. نقش را می‌دیدی .
برای این‌که ثابت شود «دوزیست» اتفاق نبوده، نیاز به یک قدم دیگر بود. یک اتفاق مهم. یک نقش اصلیِ در ذهن ماندگار، که پژمان نباشد. اهمیت نقشی که پژمان جمشیدی در «زیرخاکی» بازی کرد، از این‌جا می‌آید. او پس از سال‌ها، در یک سریال با داستانی در رویه از مد افتاده و تکراری، یک سریال ظاهرن مناسبتی، داستان ساده‌لوحی که درگیر ماجراهای جدی سیاسی و ساواک می‌شود، با نقش فریبرز، کاری کرد که مخاطب، تمام طول ماجرا را به‌خاطر یک شخصیت، دنبال کند.
پس از سال‌ها، بار دیگر از یک سریال تلویزیونی، تکیه‌کلام و دیالوگ‌هایی تکرارشونده، به فرهنگ عامه راه پیدا کرد؛ و جمشیدی در بده‌بستان با جلیل سامانِ کارگردان، نقشی را ساخت که خودِ کاراکتر به شخصیت‌های ماندگار مجموعه‌های تلویزیونی راه پیدا کرد و نه بازیگرش. پژمان جمشیدی حالا بازیگری شده بود که می‌شد روی او به‌عنوان یک وزنه برای اتکای کل یک پروژه حساب کرد.
آن ابتدا نوشتم. حالا وقت عذرخواهی یک جماعت از اوست. حالا که روی سن سالن اصلی تئاتر شهر است، نادیده‌گرفتن‌ش برای سیمرغ اتفاق است و نه کاندیداشدن‌ش؛ حالا که دارد پشت سر هم کارنامه‌اش را از کار با نام‌های بزرگ پر می‌کند. ما هیچ‌وقت خوش‌آمدگوهای خوبی نبوده‌ایم؛ کاش حداقل قاضیان عادلی باشیم. 
خسرو نقیبی

http://www.banounews.ir/fa/News/373678/«پژمان»-هر-روز-بهتر-از-دیروز
بستن   چاپ