آریا بانو
یادداشت طنز/ «برف زیبا نرو» از مونا زارع!
پنجشنبه 16 مرداد 1399 - 20:08:47
آریا بانو - روزنامه شهروند / جلوی درِ کافه را آبپاشی کرده بودم و نمی‌دانم چرا نمی‌توانم کافه را از قصابی تفکیک کنم و با توجه به علم بازاریابی و تبلیغات فکر می‌کنم جلوی هر مغازه‌ای خیس باشد، مشتری بیشتر هوس می‌کند واردش شود. بارها هم با شهروزخان در موردش بحث کردیم، چون او معتقد است باغ فردوس و آدم‌هایش آن‌قدر بدبخت نشده‌اند که از بوی نم روی زمین هوس اسپرسو کنند. به نظر شهروز چیزی که این آدم‌ها را تحریک می‌کند، یک چتر کوچک کاغذی روی بستنی است. همان‌هایی که دهه٧٠ نماد سرمایه‌داری و زندگی بی‌قید‌وبند در کافه‌ها بود. می‌توانی ساعت‌ها به حرف‌هایش گوش بدهی و بفهمی دریای مزخرف گفتن ساحل ندارد. تقریبا سه‌روز است که مشتری نداریم و تنها کسانی که منت بر سر ما می‌گذارند و کافه ما را انتخاب می‌کنند، چند پسر محترم و معتادی هستند که نفازولین‌شان را توی یخچال کافه نگه می‌دارند و برای اینکه بد نشود، در انتها نفری یک آب معدنی هم می‌خرند. زنگوله در صدا داد. دختری با لباس عروس وارد شد و چشم‌هایش دنبال میز مناسب می‌گشت. به جدم قسم ١٠‌هزار بار این تصویر را توی فیلم‌ها دیده‌ام و اگر نزدیک شوم، شک ندارم ریمل‌هایش هم تا زیر گونه‌اش شُرّه کرده. شاید هم از دوربین مخفی‌هایی باشد که اعصابت را خُرد می‌کنند تا نقطه جوشت را بسنجند و اگر صبور باشی، پول می‌دهند. یک عمر است منتظرم موقعیت‌های عجیب و فلج‌کننده زندگی‌ام دوربین مخفی باشد و یک‌نفر از پشت درخت بپرد روبه‌رویم و ١٠‌میلیون به خاطر صبوری‌ام بدهد ولی تا به امروز همه‌شان به شکل اعصاب خُردکُنی واقعی بودند. مِنو را گذاشتم جلویش و گفت: «پاستا دارید؟» داشتیم اما حال درست‌کردنش را نداشتم. گفتم: «تموم شده» تاجش را از سرش کَند و گفت: «کیک و چایی»‌ چایی را هم باید گرم می‌کردم. گفتم: «کیک داریم ولی کیک عروسی خوشمزه‌تر نیست؟» موبایلش را درآورد و گفت: «چه غلطی کردم ازدواج کردم! نامزد قبلیم توی اینستاگرامش پست گذاشته کاش هیچ‌وقت نمی‌رفتی» گفتم: «خب؟» گفت: «منو میگه دیگه! الان باید اینو می‌نوشت؟ دلم چرک شد به ازدواجم. عذاب وجدان گرفتم. اگه خودشو بکشه چی؟ اگر به خاطر من هیچ‌وقت ازدواج نکنه خودمو نمی‌بخشم» لعنت به رمان‌های دوزاری که با جوان‌ها این کارها را می‌کند. گفتم: «ببینم اینستاگرامش رو» موبایلش را نشانم داد و رفت توی صفحه پسری که پر بود از عکس‌های اسکی و برف. آخرین عکسش را باز کرد. زیرش نوشته بود: «حیف برف زیبا که زود آب می‌شود.» گفتم: «چیزی ننوشته که! راجع به برف نوشته.» موبایل را از دستم کشید و گفت: «خب دیگه! منظورش از برف زیبا چیه؟» گفتم: «ذرات سفیدی که از آسمان می‌بارند.» گفت: «نه دیگه برف زیبا استعاره از منه. که زود آب شدم و نتونست به دستم بیاره.» گفتم: «دیوانه برو سر زندگیت این منظورش واقعا برفه!» سری تکان داد و گفت: «فقط همین نیست! توی تبریکی برام فرستاد نوشته بود زندگیت مثل دریا زلال و پرعمق. این چی؟ یعنی توی اون زندگی بالاخره خفه میشی. مثل الی. با من اگر ازدواج می‌کردی، توی خشکی بودی. دلم به ازدواجم بد شد دیگه!» معلوم بود دلش به ازدواجش از اولش هم بد بوده. نفس عمیق کشیدم و تصمیم گرفتم برایش پاستا درست کنم. آدمی که به خودش زیاد دروغ می‌گوید، سوخت بیشتری لازم دارد.
نویسنده: مونا زارع

http://www.banounews.ir/fa/News/373120/یادداشت-طنز--«برف-زیبا-نرو»-از-مونا-زارع!
بستن   چاپ