حکایت/ مهمان نوازی بادیه نشین
يکشنبه 10 فروردين 1399 - 16:49:07
|
|
آریا بانو - حوزه / ابوالحسن می گوید : روزی جمعی با امام حسن مجتبی علیه السلام به حج می رفتند و زاد و توشه آنها از پیش رفته بود . آنها گرسنه و تشنه شدند . ناگاه از دورخیمه کهنه ای را دیدند . به آن جا رفتند . زنی پیر در آن جا نشسته بود . به او سلام کردند . زن بادیه نشین پیش دوید و ایشان را اکرام کرد و گوسفندی بسته داشت . فوری آن را دوشید و شیرش را پیش مهمانان آورد و گفت : این شیر رابنوشید و گوسفند را ذبح کنید و طعام سازید . مهمانان چنان کردند و بعد از غذا به پیرزن گفتند : ما از طایفه قریشیم . وقتی بازگردیم ، باید به نزد ما بیایی تا پاداش احسان تو را بدهیم . این را گفتند و حرکت کردند . شب که شد ، شوهر زن از صحرا آمد و گوسفند را ندید . زن ماجرا را به او گفت . مرد خشمگین شد و گفت : در دنیا یک گوسفند داشتی و آن را به قومی دادی که ایشان را نمی شناختی ! زن گفت : اگر ایشان را می شناختم ، بازرگان بودم ، نه میزبان . میزبان آن است که طعام به کسی دهد که او را نشناسد . بعد از چند روز ، زن و شوهر از محنت فقر و فاقه به مدینه رفتند . پیرزن به کوچه ای داخل شد . امام حسین علیه السلام کنار در منزل ایستاده بود . آن زن را شناخت و به او فرمود : ای زن ! آیا مرا می شناسی ؟ زن گفت : نه . حضرت فرمود : من آنم که آن روز مرا به شیر و گوسفند مهمان کردی . امام به او هزار گوسفند و هزار درهم بخشید و او را نزد امام حسن علیه السلام برد . حضرت پرسید : برادرم به تو چقدر کمک کرد ؟ گفت : این قدر گوسفند و درهم . امام حسن علیه السلام دو برابر آن را به زن داد و او را به نزد عبدالله جعفر فرستاد . او از زن پرسید : ایشان به تو چقدر دادند ؟ گفت : هریک این مقدار گوسفند و درهم . عبدالله دو هزار گوسفند و دو هزار درهم به او داد و گفت : اگر تو از اول به نزد من می آمدی ، تو را مستغنی می کردم . آن زن و شوهر به خاطر یک گوسفند که در دنیا داشتند و آن را برای مهمان ذبح کردند ، با چهار هزار گوسفند و چهار هزار درهم بازگشتند . (11) انسان در مهمانداری و پذیرایی از مهمان نباید خساست به خرج دهد ، بلکه در حد توان خود باید پذیرایی کند ، چون مهمان حبیب خدا است . خدای متعال فردای قیامت به کسی که عزیزش راخدمت کرده است ، آن قدر نعمت می دهد که تمامی مردم حسرت حال او را می خورند . در آن روز است که انسان افسوس می خورد ای کاش تمام اموالم را برای مهمان خرج می کردم و تمام وقتم در پذیرایی از مهمان می گذشت ، تا الآن جز و زیان کاران نباشم . 11 ) جوامع الحکایات ، ص 213 ، با اندکی تصرف
http://www.banounews.ir/fa/News/286822/حکایت--مهمان-نوازی-بادیه-نشین
|