آریا بانو - یکی از صفحات طنز اینستاگرام در استوری خود اسکرینشاتی از کانالی در تلگرام منتشر کرد که در آن درست عین کانالهای همسریابی پیامهایی با مشخصات افراد مختلف که دنبال نیمه گمشدهشان بودند، وجود داشت، اما تفاوتشان با کانالهای ازدواج موقت این بود که در این سن کسانی که خواهان ارتباط بودند بالای 35 سال و درآمدهایشان بالای پنج، شش میلیون تومان بود.
ویژهنامه مجله چلچراغ - پانید میلانی: «10 سال است که متأهلم. قبل از ازدواج هم همسرم را میشناختم و او را دوست داشتم و هنوز هم دوستش دارم. تا چهار سال پیش کسی در زندگیام نبود، اما از چهار سال پیش با چند نفر دوست شدم. الان دو سال و نیم است با دختری مجرد در ارتباطم. تابهحال هم سراغ ارتباطاتی که طرف مقابل از من درخواست پول و هزینههای هنگفت داشته است، نرفتهام.»
این را آقایی میگوید که در کانال «معرفی شوگر ددی و شوگر مامی» به دنبال دختری است که بتواند با او ارتباط برقرار کند. اما آیا تا به حال اسم کانال «معرفی شوگرددی و شوگرمامی» به گوشتان خورده بود؟ اصلاً میدانید در این کانالها چه میگذرد؟
کی رو انتخاب کنم؟ کدوم رو جواب کنم؟
یکی از صفحات طنز اینستاگرام در استوری خود اسکرینشاتی از کانالی در تلگرام منتشر کرد که در آن درست عین کانالهای همسریابی پیامهایی با مشخصات افراد مختلف که دنبال نیمه گمشدهشان بودند، وجود داشت، اما تفاوتشان با کانالهای ازدواج موقت این بود که در این سن کسانی که خواهان ارتباط بودند و در کانال منتشر میشد، بالای 35 سال و درآمدهایشان بالای پنج، شش میلیون تومان بود و اینجا بود که برای اولین بار متوجه شدم چنین کانالهایی هم وجود دارند.
وقتی در تلگرام به دنبال این کانالها گشتم، فهمیدم پیدا کردنشان آنقدرها هم سخت نیست. وارد کانال که میشوید، یکسری پیام میبینید که کد عضویت، مشخصات مثل قد، وزن، درآمد، شغل و محل زندگی افراد در آن ذکر شده. مثلاً چندتاییاز این آگهیها به این شکل هستند:
شوگرمامی با کد عضویت 174
تاریخ تولد: 1365 تحصیلات: لیسانس شغل: آزاد درآمد ماهانه: 9 میلیون قد: 166 وزن: 68 یا مشخصات شوگرمامی با کد عضویت 154
تاریخ تولد: 1359 تحصیلات: دیپلم شغل: آشپز درآمد: 7 میلیون قد: 167 وزن: 69 مشخصات شوگرددی با شماره عضویت 129
تاریخ تولد: 1353 تحصیلات: کارشناسی ارشد شغل: شرکت بازرگانی درآمد: 6 میلیون تومان قد: 170 وزن: 86 همینطور پیامهای مختلف با مشخصات مختلف از هر شهری که فکرش را بکنید، در این کانال وجود داشت. اکثر صاحبان آگهیها متولد دهههای 50 و 60 بودند و آنطور که به نظر میرسید، تعداد خانمهای آگهیدهنده در این کانال بیشتر از آقایان آگهیدهنده به چشم میخورد.
در یکی دیگر از این کانالها، مدل آگهیها فرق داشت. در این کانال مشخصات کسی که کمسن و سال است و میخواهد با کسی همسن پدرش ارتباط برقرار کند، به نمایش گذاشته میشد، اما این بار با عکس. مثلاً یک عکس در کانال پست میشود که شبیه به یک فرم بود و در گوشه سمت چپش عکس یک دختر البته با مقنعه یا روسری دیده میشد. در قسمت سمت راست بالا مشخصات صاحب عکس آورده شده بود، اما اینبار علاوه بر مشخصات صاحب آگهی، خواستههای او و مبلغ مورد نظر او هم در آگهی آورده میشد.
مثلاً کد 115- نام: سارا – سن: 21 – قد: 164 – وزن: 58 – نوع سرویس: یه شوگرددی لارج و پولدار میخوام که ساپورت مالیم کنه؛ و همینطور مثالهای دیگری از این نوع آگهیها که در این کانالها دیده میشود.
هزینه معرفی هم در کانالهای مختلف متفاوت است. بعضی کانالها مبلغ 100 هزار تومان و بعضی دیگر 80 هزار تومان برای هزینه معرفی میگیرند. البته این هزینه طبق گفته مدیران این کانالها، در هر صورت باید از طرف مسنتر رابطه پرداخت شود؛ چه زمانی که صاحب آگهی فردی کم سن و سال است و چه زمانی که فرد آگهیدهنده مسن است. البته بعضی کانالها هزینه ثبتنام هم میگیرند که آن به عهده صاحب آگهی است و هزینهاش هم به همان اندازه هزینه معرفی است.
مراحل اولیه ثبتنام در کانال
شاید برای شما هم سؤال پیش بیاید که چطوری افرادی در این کانالها ثبتنام میکنند؟ برای اینکه پاسخ این پرسش را پیدا کنم، در قالب فردی که میخواهد در این کانال آگهی دهد، با یک حساب تلگرام بدون اسم و عکس، به ادمین یکی از آنها که راه ارتباطی با او را از طریق بیو کانالش پیدا کرده بودم، پیام دادم تا ببینم چه کسانی به من پیام میدهند. خواستم که شرایط معرفی در کانال را برایم بگوید.
مدیر این کانال که عکس پروفایلش کارتونی بود از آقای پیر و خانم جوانی که داشتند با هم نوشیدنی میخوردند، ابتدا فکر کرد من آقا هستم و قصد ثبتنام در کانالش را دارم. به خاطر همین از من پرسید که آیا توانایی برطرف کردن نیازهای مالی خانمها را دارم؟ من گفتم که من دختر هستم. او عذرخواهی کرد و از من یک شماره تماس و یک عکس خواست. من یکی از چند عکسی را که از قبل با برنامههای ادیت عکس دستکاری کرده بودم تا چهره جدید به وجود بیاید، برایش فرستادم و منتظر پاسخ شدم.
او مشخصات من را در کانال نگذاشت، زیرا کانال مخصوص معرفی افراد مسن بود، اما در نقش یک واسطه شماره و عکس من را به یکی از آقایونی که او را میشناخت، داد و کمتر از یک ساعت بعد شمارهای ناشناس، آنهم مثل من بدون اسم و عکس، به من پیام داد. بعد از اینکه سلام و احوالپرسی کرد، سریع از من چند عکس دیگر خواست. من هم آن چند عکس دیگر را که آماده داشتم، برایش فرستادم. بعد از آن از من خواست وویس بدهم. فکر میکنم میخواست مطمئن شود که دختر هستم. بعد از آنکه به خیال خودش مطمئن شد شخصیت تخیلی نیستم، شروع کرد از خودش و زندگیاش تعریف کردن. فرد محترمی بود و همین برای من عجیب بود. فکر میکردم افرادی که در این کانال به دنبال شخصی میگردند، باید افرادی باشند کهت خیلی از چهارچوبها برایشان مهم نباشد، اما این آقا تا آخر گفتگو هیچ کلمه بیادبانهای به کار نبرد. اما در آخر گفتگو چیزهایی از زندگیاش متوجه شدم که برایم هم عجیب بود و هم دردناک.
گاوصندوقی برای اسرار مگو
آقایی که در کانال معرفی شوگرددیها به سراغم آمده بود، خودش را بهنام معرفی کرد. او گفت متولد سال 62 است و مدیر یک شرکت مصالح ساختمانی مثل شیرآلات و گاز و هود است. لحنش درست مانند کسی بود که انگار دفعه اولش است که پایش را به چنین جایی میگذارد و برای همین معذب و خجالتی است. بعد از آن میخواست قرار ملاقاتی تنظیم کند، یا اینکه تلفنی با من حرف بزند، اما اصرار داشت که باید تا قبل از ساعت خاصی، یعنی ساعت 6:30 یا نهایتاً 7:30 با او تماس بگیرم. بعد گفت معمولاً هم هر دو ماه یک بار به مسافرتهای یک هفتهای یا 10 روزه میرود و میتواند من را هم همراهش ببرد، البته اگر بخواهم.
وقتی این را گفت، فکر کردم شاید متأهل باشد که باید قبل از ساعت خاصی به او زنگ بزنم. از او پرسیدم چرا باید تا قبل از ساعت خاصی به او زنگ بزنم؟ و به او گفتم اگر متأهل است، میتواند به من این را بگوید، من مشکلی ندارم. او گفت که بله، متأهل است و یک پسر چهار ساله و یک دختر شش ماهه دارد. گفت این گوشیام در شرکت در گاوصندوق شرکت میماند و آن را به خانه نمیبرم. اگر روز شلوغی داشته باشم، ممکن است به شرکت برگردم، ولی معمولاً همان ساعت 6:30 از شرکت خارج میشوم. گفت کارمندها ساعت 5:30 میروند و به خاطر همین میگویم ساعت 6:30 زنگ بزن تا بتوانیم راحتتر صحبت کنیم.
کمکم که صحبت کردیم و کمی راحتتر شد، شروع کرد به درددل کردن و از زندگی شخصیاش صحبت کردن. گفت بچههایش را خیلی دوست دارد و خواست که عکسهایشان را هم بفرستد، اما عکسهایشان ارسال نشد.
از او پرسیدم اصلاً اولین بار چطوری با این کانال آشنا شده است؟ گفت چند وقت پیش تو یکی از کانالهایی که داشتم، یک پیغام از این کانال گذاشته بودند و مسخرهاش کرده بودند. برایم جالب بود که همچین کانالی هست. عضو شدم و با ادمینش رفیق شدم. شما را به من معرفی کرد.
او گفت میداند که متأهل است. برای ارتباطهایش هیچوقت سراغ کسانی که از ارتباط فقط پول را میفهمند، نرفته است و دوست دارد ارتباطهایش بر اساس دوست داشتن باشد، هر چقدر هم که این دوست داشتن کم باشد.
شنیدن این حرفها از طرف کسی که او را از طریق کانال معرفی شوگرددی پیدا کردهایم، کمی عیرمنطقی و مصنوعی به نظر میآید. اما او اینطور حرف میزد و میگفت هیچوقت دروغ نمیگوید، چون فکر میکند دروغ کار آدمهای ضعیف است.
میگفت از تمام ایران مشتری دارد و دو ماه یک بار به مسافرت میرود، اما الان به خاطر اینکه در بزرگ کردن بچهها به خانمش کمک کند، کمتر به مسافرت میرود، چون خانمش در تهران کسی را ندارد و تنهایی نمیتواند بچههایش را بزرگ کند.
با تعجب گفتم: تو داری به خانمت خیانت میکنی! گفت البته من خانمم را دوست داشتم و دوست دارم هنوز، اما الان بیشتر شبیه خواهر و برادر شدهایم... شما چندمین موردی هستی که ادمین این کانال به من معرفی کرد. با قبلیها ادامه ندادم، چون آنها از رابطه فقط پول میخواستند. من میخواهم با کسی باشم که کمی هم دوستش داشته باشم و او هم حداقل یک مقداری من را دوست داشته باشد. نمیخواهم روابط صددرصد بر پایه پول باشم.
از او پرسیدم چرا از کسی کمک نمیخواهی که رابطهات با خانمت درست شود؟ برایم یک شکلک خنده گذاشت. به این جای صحبت که رسید، انگار که میخواست کمی از این فضا بیرون بیاید، گفت: امروز وقت داری برویم یک جایی بنشینیم و با هم یک ساعتی صحبت کنیم و چایی بنوشیم؟ از او عذرخواهی کردم و گفتم بیشتر از این نمیتوانم به صحبت کردن با او ادامه دهم و خداحافظی کردم. هنوز از صفحه چت با او بیرون نرفته بودم که دیدم به من پیام داده که هنوز نرفته دلتنگت شدهام، لطفاً برگرد!