آریا بانو
طنز/ کرونا آمده دارند می‌روند شمال!
چهارشنبه 7 اسفند 1398 - 21:01:08
آریا بانو - روزنامه شهروند / شب با همسر نشسته بودیم و پشت‌سر فامیل‌هایش غیبت می‌کردیم. همسر یک دخترخاله به نام مهسا دارد که به همراه شوهرش نادر علاقه خاصی به شمال دارند. زلزله می‌آید می‌روند شمال، سیل می‌آید می‌روند شمال، الان هم کرونا آمده دارند می‌روند شمال.
به همسر گفتم: «باور کن اگه بگن تو شمال یه سری تمساح شهر رو تسخیر کردن که مهساها رو می‌خورن و نادرها رو میکشن اینا میگن ایول، بریم شمال!» همسر گفت: «واقعا دیگه خود کرونا هم از دست ما خسته شده. همین روزاست که به قول اون خانم مجریه جمع کنه از ایران بره.» حین گفت‌وگو، رأس ساعت ده ونیم شب زنگ خانه به صدا درآمد. آیفون را برداشتم. توی تصویر مرد کریه اما خوش‌پوشی بود که یک کیف چرمی به دست داشت. گفتم: «بفرمایید.» گفت: «سلام آقای سیارسریع. بنده نماینده اداره امور جهان و مافی‌ها در ایران هستم.» لبخند ترسناکش را دیدم و گفتم: «دروغ میگی. تو پدر طب سنتی‌ای. می‌خوای با روغن گل بنفشه درمان‌مون کنی.» گفت: «نترس پسرم.» بعد مدرکش را آورد جلوی دوربین و گفت: «اینم مدرکم.» مرد کریه راست می‌گفت. روی مدرکش نوشته بود: «نماینده رسمی امور جهان و مافی‌ها در ایران». گفتم: «این وقت شب کارتون چیه؟» گفت: «می‌خوام شما در یک نظرسنجی شرکت کنید.» در را باز کردم و گفتم: «الان میام پایین خدمت‌تون.» اصلا حرفم را نشنید و گفت: «باشه، پس من الان میام بالا!» تا به خودمان بیاییم، دیدیم نماینده اداره امور جهان آمده بالا و نشسته روی کاناپه و چای هورت می‌کشد. نماینده گفت: «واقعا ببخشید این وقت شب مزاحمتون میشم.
از صبح همین‌جور دارم نظرسنجی می‌کنم.» همسر گفت: «خواهش می‌کنم. حالا این نظرسنجی‌تون در مورد چیه؟» نماینده گفت: «ما در اداره امور جهان و مافی‌ها یک‌سری برنامه برای کشور شما داریم، ولی از اونجایی که همه ما در اداره قایل به مردم‌سالاری هستیم، خواستیم نظر شهروندان رو هم در این رابطه بدونیم.» سریع آن روی اصلاح‌طلبانه‌ام بالا آمد و با ترشرویی گفتم: «خیلی ممنون آقا. ما درسته که انتقاداتی داریم ولی همچنان راه اصلاح رو از داخل می‌دونیم.» نماینده به خِرخِرکردن افتاد که بعدا فهمیدیم یک نوع خنده ترسناک است. خنده‌اش که بند آمد، گفت: «نه عزیزم نه... ما قرار نیست چیزی رو درست کنیم. برعکس ما قصد تخریب داریم!» همسر متعجب پرسید: «یعنی چی؟» نماینده گفت: «ببینید ما در اداره امور جهان و مافی‌ها هم وظیفه داریم یه‌سری بلا سر ملت‌ها بیاریم هم گهگاهی خوشی و شادی تزریق کنیم. مثلا یه زلزله بعد از یه روز برفی قشنگ، یه کودتا وسط رونق اقتصادی... الان هم راستش از بس خودتون بلا سر خودتون میارین، دست ما یه کم خالی شده.» گفتم: «بسیار عالی. حالا ما باید بلا پیشنهاد بدیم؟» نماینده گفت: «خیر. شما نظر مشورتی میدین.» گفتم: «خب بفرمایید. ما در خدمتیم.»
کیف چرمی‌اش را باز کرد و از تویش یک کاغذ «آ چهار» درآورد. گفت: «درحال حاضر شما درگیر کرونا هستید. ملخ هم حمله کرده. سیل هم که بحمدالله داره میاد. نظرتون چیه یکی از آتشفشان‌ها رو فعال کنیم در مواد مذاب غوطه‌ور بشید؟» همسر گفت: «نه‌نه تو روخدا. ملت باز میرن شمال، اونجا رو به گند می‌کشن. گزینه بعد رو بگین.» نماینده گفت: «بسیار خب. یه‌سری پرنده جهش ژنتیکی پیدا کردن شبیه گاومیش شدن. اینا با وزن ٢٠٠کیلوگرم از بالا پرواز می‌کنن، می‌افتن رو سرتون له میشین. این چطوره؟» گفتم: «فکر نکنم این هم موثر باشه. مستحضرید که الان گوشت گرون شده. ما این بندگان خدا رو می‌خوریم. گزینه بعد رو بفرمایید.» نماینده ورق زد و گفت: «بسیار خب... با رانش زمین چطورین؟ خیلی جذابه. یهو دارین راه میرین زمین دهن وا می‌کنه می‌افتین توش.» با همسر نگاهی تأیید‌آمیز به هم انداختیم و به هم گفتیم این راهکار به نظر بهتر می‌رسد. تا می‌خواستم به نماینده کریه و این پیام‌آور متعهد مرگ بگویم این راهکار بهتر است یهو عطسه‌ام گرفت و با سرعت ١٢٠کیلومتر برثانیه محتویات کرونایی‌ام را ناخودآگاه ریختم توی صورت نماینده. وحشت‌زده از جایش بلند شد و کمی داد و بیداد کرد که شما چرا رعایت نمی‌کنید و از این حرف‌ها. بلند شد و رفت و ظاهرا به محض اینکه از خانه بیرون رفته، مهسا و نادر که از آنجا رد می‌شدند، به زور انداخته‌اندش توی ماشین‌شان و با خودشان برده‌اند شمال. همسر گفت: «این بنده خدا هم شغل سختی داره.» گفتم: «آره بنده خدا خیلی سختی می‌کشه.‌ ای کاش بتونه زنده از اینجا خارج بشه.» همسر گفت: «بعید می‌دونم.» دوتایی نشستیم و به اخبار مرگ‌ومیر کشور گوش دادیم و بی‌تفاوت تخمه خوردیم. جای همه مردم جهان خالی!
آیدین سیارسریع طنزنویس

http://www.banounews.ir/fa/News/273971/طنز--کرونا-آمده-دارند-می‌روند-شمال!
بستن   چاپ