چاپ

آریا بانو - خراسان / دکتر ایرج حسابی می گوید: اگر کسی به پدرم می گفت ما 4 ساعته رفتیم چالوس، آقای دکتر می خندید و می گفت: «مگر کورس رالی است که 4 ساعته تا چالوس رفتید؟!» خود ما اگر می خواستیم از این جا تا رشت برویم، 15 روز طول می کشید! قصبه به قصبه و روستا به روستا توقف می کردیم و می ماندیم. دکتر حسابی می گفت:«باید از محلی ها خانه اجاره کنیم که پول اندکی نصیب شان شود، مادرتان با خانم هایشان دوست شود، غذاهای محلی یاد بگیرد، شماها با بچه هایشان دوست شوید، رفیقان آینده تان بشوند و من هم با مردهای شان هم صحبت بشوم و واژگان اصیل فارسی را جمع آوری کنم.» در یک سفر، ما در حال رفتن به سمت مشهد بودیم، چندین بار آقای دکتر از آینه جلو دیدند که من مشغول کتاب خواندن هستم ، آخر پرسیدند:«چه کتابی
می خوانی؟» گفتم:«سپید دندان، اثر جک لندن» . پدر گفتند: «این جا جای این کتاب نیست. در سفر ایران، باید کتاب ایرانی بخوانی تا با ایران آشنا شوی. این کتاب را یا باید در خانه بخوانی یا در سفر اروپا.» بعد که به دامغان رسیدیم، یک کتاب چهل طوطی و یک کتاب حسین کردشبستری برایم خریدند.