آریا بانو
حکایت/ دعای مادر
سه شنبه 1 بهمن 1398 - 12:42:02
آریا بانو - خراسان / از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستاده ای؟ قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جا آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان.»
بستان العارفین

http://www.banounews.ir/fa/News/256602/حکایت--دعای-مادر
بستن   چاپ