دکتر مصدق: آقا چرا نمیگذارید حرف بزنم؟!
سه شنبه 21 آبان 1398 - 06:48:10
|
|
آریا بانو - دکتر مصدق: آقا چرا نمیگذارید حرف بزنم؟! شما را به خدا دو کلمه به عرایض من گوش دهید. رئیس دادگاه: اجازه بفرمایید، بنده در خارج از دادگاه خدمتتان شرفیاب و ارشاد شوم؛ ولی موضوع را در محکمه تغییر ندهید.
ساعت 3 بعدازظهر یکشنبه 17 آبان 1332، نخستین جلسه دادگاه نظامی برای رسیدگی به پرونده اتهامهای دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی در تالار آینه سلطنتآباد تشکیل شد و پنج ساعت به طول انجامید. خبرنگاران و فیلمبرداران خارجی که برای کسب خبر و تهیه فیلم از جریان این محاکمه از نقاط مختلف جهان به تهران آمده بودند به همراه نمایندگان روزنامههای داخلی و عدهای تماشاچی در این دادگاه حضور یافتند. اواسط جلسه پنج ساعته دادگاه یک بار فرصت تنفس اعلام شد. از صبح آن روز نیز بنا بر دستور سرلشگر مقبلی، ریاست دادگاه، برای حفظ نظم همه نقاط اطراف و حوالی سلطنتآباد تحت مراقبت دقیق نظامی قرار گرفته بود. بخش اول جزئیات این دادگاه را که در روزنامه اطلاعات مورخ، دوشنبه 18 آبان 1332 منتشر شد، در پی میخوانید: مقارن ساعت دو و چهلوپنج دقیقه بعدازظهر در حالی که کلیه خبرنگاران، عکاسان و فیلمبرداران داخلی و خارجی در سالن دادگاه اجتماع کرده بودند، آقای سرتیپ ریاحی به اتفاق پنج نفر وکلای مدافع خود؛ آقایان سرلشگر جلالی، سرتیپ معینپور، دریادار نصیرزند؛ سرهنگ شاهقلی و سرهنگ آزمین وارد سالن دادگاه شد. سرتیپ ریاحی لباس غیرنظامی سورمهای رنگی بر تن داشت و در ردیف جلوی تماشاچیان در محلی که برای متهمین و وکلای مدافع آنها در نظر گرفته شده بود نشست. عکاسان و فیلمبرداران پی در پی و با سرعت فوقالعاده از وی و وکلای مدافع عکسبرداری و فیلمبرداری میکردند. ده دقیقه بعد آقای سرلشگر مقبلی، رئیس دادگاه، به اتفاق کلیه اعضای دادگاه و دادستان ارتش وارد سالن دادگاه شدند. در این هنگام عکاسان مجددا به فعالیت پرداختند. منشی دادگاه بلافاصله از سالن خارج شد و پنج دقیقه بعد درِ سالن باز شد، در این هنگام آقای دکتر مصدق در حالی که ربدوشامبر خاکستری رنگی بر تن داشت وارد دادگاه شد. در موقع ورود دو نفر زیر بغل وی را گرفته بودند، آهسته و با تانی راه میرفت و در همین اثنا نور خیرهکننده لامپ دوربینهای عکاسی که پی در پی روشن و خاموش میگردید چشم تماشاچیان را آزار میداد، اما دکتر مصدق همچنان به طرف جایگاه مخصوص خود پیش میرفت و یک بار نیز آهسته گفت: «عکس متهم را درست بگیرید.» درست مقارن ساعت سه بعدازظهر بود که دکتر مصدق در کنار وکیلمدافع خود، آقای سرهنگ بزرگمهر، قرار گرفت و آقای سرلشگر مقبلی با نواختن زنگ، رسمیت جلسه را اعلام داشت. منشی دادگاه برپاخاست و صورت مجلس و اسامی اعضای دادگاه را قرائت نمود. سپس رئیس دادگاه ماده 193 را که تماشاچیان را ملزم به رعایت انتظامات مقرر در دادگاه مینماید متذکر شد و پس از آن از هویت آقای دکتر مصدق بدین شرح سوال شد: - اسم و اسم خانوادگی؟ دکتر مصدق: دکتر محمد مصدق. - شغل؟ دکتر مصدق: نخستوزیر قانونی. - پیشینه کیفری؟ دکتر مصدق: تا امروز که ندارم، بعد را نمیدانم. سپس هویت آقای سرتیپ ریاحی سوال شد. در جواب اظهار داشت: اسمم تقی، شهرت: ریاحی، شغل: افسر ارتش، مذهب: شیعه، ملیت: ایرانی. رئیس دادگاه [پس از تذکر ماده 194 به متهمین و وکلای مدافع آنها]: چنانچه دلایلی مبنی بر نقص تحقیقات و مرور زمان و صلاحیت دادگاه دارید اظهار نمایید. دکتر مصدق [با فریاد]: ایراد دارم. [سپس از جایش بلند شد و ادامه داد:]بنده لازم است به عرض دادگاه برسانم که سیاست خارجی در این کار دخالت دارد، ولی باید توضیح دهم که معنی این جمله این نیست که سیاست خارجی با اشخاصی که فعلا در این جلسه عملیاتی میکنند ارتباطی داشته باشد، برای خود من یک واقعه روی داده که ناچار از عرض آن میباشم؛ آن واقعه این بود که در دوره پانزدهم تقنینیه وقتی که انتخابات تهران شروع شده بود، یک عده به خانه من آمدند و گفتند: «فردا بیایید در مسجد شاه و بیاناتی بکنید و مردم را متوجه نمایید که انتخابات آزاد است و دولت دخالتی ندارد.» من مردم شهر تهران را برای حضور در مسجد شاه دعوت کردم. رئیس دادگاه: مقتضی است در موضوع ایراد به صلاحیت صحبت کنید. دکتر مصدق: آقا همه مربوط به همان است. کتاب قانون را مرحمت نمایید... خیلی خوب حالا ماده 194 را بفرمایید قرائت کنند. [ماده قرائت شد. در ابتدای این ماده جملهای تذکر داده شده بود که «آنچه را که برای مدافعه مفید میداند.»] بلی «آنچه را که برای مدافعه مفید میداند» میدانید آقا! گفته شده «مفید میداند.» رئیس دادگاه: آقا این ماده مربوط به صلاحیت نیست. این موقعی است که کیفرخواست دادستان خوانده شود. دکتر مصدق: در این ماده قید شده که متهم برای تبرئه خودش هر چیزی را مفید میداند باید بگوید. حالا میخواهید جلوگیری کنید؟! من اعتراض دارم جناب آقای سرلشگر، اینها مقدمه است. وقتی میخواهیم بگوییم میرویم تهران باید مقدماتی بچینیم که چرا به تهران میرویم. - زنگ رئیس دکتر مصدق: اجازه بدهید صحبت کنم. (در خلال این مدت عکاسان در برابر دکتر مصدق قرار گرفته و شروع به عکسبرداری نمودند.) سرتیپ آزموده دادستان ارتش [از جای خود برخاست و گفت]: با نهایت احترام، به عرض تیمسار محترم دادگاه میرساند در این اولین جلسه دادرسی که پرونده آقایان دکتر محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی مطرح است، متاسفانه ملاحظه میشود که اولا عکاسان و فیلمبرداران رعایت نظم را نمیکنند که اینجا محل دادرسی است نه صحنه تئاتر و نمایش، صدای دوربینها و نور چراغ آنها به طور قطع دادستان ارتش را از انجام وظیفه خطیری که به عهده دارد بازمیدارد. به همین مناسبت از ریاست دادگاه تقاضا مینمایم رعایت نظم را فرموده و از اعمال خلاف قانون جلوگیری کنند. ریاست محترم دادگاه با شایستگی هرچه تمامتر طبق اصول قانونی اعلام فرمودند: متهم یا وکیلمدافع هرگاه ایرادی بر صلاحیت دارند بیان نمایند. در اینجا ملاحظه میشود که متهم ردیف یک، یعنی آقای دکتر مصدق، در مقام اجرای امر ریاست دادگاه راه انحراف در پیش گرفت. [سپس متن مواد مزبور را قرائت و آنها را تفسیر نمود]. رئیس دادگاه: خواهش میکنم همانطور که آقای دادستان تذکر دادند اقدام نمایید. دکتر مصدق: جناب آقای سرلشگر! متهمی که شما میخواهید او را تبرئه کنید یا حکم اعدامش را صادر نمایید، باید از خودش دفاع کند. حال جنابعالی میخواهید از یک دادستان مشورت کنید! اصلا بنده حق دارم که هم به صلاحیت دادگاه اعتراض کنم و هم به صلاحیت دادستان. اول اعتراض خود را نسبت به دادستان عرض میکنم تا جنابعالی بدانید من بیش از اینها به قوانین آشنا هستم. ایشان لیسانسیه هستند؟ دادستان: حق ندارید این سوال را بکنید. دکتر مصدق: ایشان شاید هیچ معلومات نداشته باشند، ولی من پنجاه سال است در این رشته وارد هستم. چگونه ممکن است من در این تالار که اینطور مجلل و باشکوه است حرفی بر خلاف قانون بزنم. پس گوش بدهید. رئیس دادگاه: خواهش من این است خارج از موضوع نشوید. دکتر مصدق: آقا همهاش مربوط به قانون است، ولی متن قانون را بدون مقدمه نمیشود توضیح داد. شما افسر هستید، وقتی برای جنگ عازم میشوید باید مقدماتی برای جنگ تهیه کنید، غذا حاضر کنید، چادر آماده نمایید. وسایل را تماما روبهراه سازید بعد برای جنگ تشریف ببرید. بدون تهیه مقدمات حتما شکست میخورید. رئیس دادگاه: اجازه میدهید جواب عرض کنم؟ مقدمات ما در جنگ همانطور که فرمودید درست است. مقدمات دادگاه هم همین است که به نقص پرونده ایرادی اگر دارید بفرمایید تا در صورتمجلس قید شود و البته ما قانون را اجرا میکنیم. دکتر مصدق: تیمسار سرلشگر! من که میخواهم اعدام شوم، چکار دارم که شما ماموریت دارید میخواهید بروید، من میخواهم از خودم دفاع کنم. اگر میخواهید جواب ندهم، میروم و شما حکم اعدامم را صادر کنید. رئیس: جواب سوالات را بدهید. دکتر مصدق: اجازه بده آقا! موضوع ایراد اعتراض به صلاحیت دادگاه مقدمات دارد. تا مقدمات را نگویم تا صغری کبری ترتیب ندهم حضار چه میفهمند که حرف من صحیح است. اجازه بفرمایید من اعتراض خود را در مورد دادستان عرض کنم بعد اگر تصدیق نفرمودید، در صلاحیت دادگاه صحبت میکنم. رئیس: شما باید خارج از موضوع صحبت نکنید. دکتر مصدق: ای کاش عملیات آقای سرتیپ آزموده [دادستان]زیاده از قانون منحرف نشده بود. ایشان لوایج قانونی مرا در اصلاح ارتش که بسیار اثر نیکو داشت از قبیل: اینکه «دادستان بایستی دارای معلومات حقوق باشد، غیرقابل تغییر باشد» به استناد یک تصویبنامه که در هیات وزرا صادر شد، موقوفالاجرا کردند، در صورتی که هیچوقت اینجانب خارج از حدود اختیارات خود لایحهای تصویب ننمودم. لوایح قانونی من قبلا در روزنامهها منتشر میشد و در جلسه علنی مجلس هم تقدیم مجلس شورای ملی میگردید. چنانچه یکی از این لوایح بر خلاف قانون و خارج از حدود اختیارات تصویب شده بود، همان نمایندگانی که شدیدا با من مخالف بودند میتوانستند از من سلب اختیارات کنند.... طبق ماده 22 قانون دادرسی ارتش دادستان نباید شخصا در دادگاه حاضر شود یعنی دادستان نمیتواند هم کیفرخواست را تنظیم کند و هم ناظر جریان دادگاه باشد و کاری که باید دو شخص مختلف انجام دهند این آقای دادستان هردو را خودشان میخواهند بجا آورند! همچنین طبق قانون دادستان ارتش باید در محل اداره دادرسی ارتش که در مرکز تشکیل میشود انجام وظیفه کند نه در تالار آینه سلطنتآباد! ... رجال مملکت را این آقای دادستان زندانی کرد. آنها در این سرما تلف خواهند شد.... موضوع دیگر این است که طبق قانون هیچگاه مرئوس نمیتواند در دادگاهی که متهم رئیس او بوده است دادستان باشد. در روز 28 مرداد یعنی در موقع وقوع بزه آقای سرتیپ آزموده رئیس مهندسی ارتش بود، من وزیر دفاع ملی بودم و سمت ریاست به او داشتم. [در اینجا دکتر مصدق ماده 6 قانون دادرسی ارتش را که مربوط به همین موضوع است نقل کرد و ادامه داد:] من در اینجا تا میتوانم آقایان اعضای دادگاه! شما را به حقایق امر روشن میکنم که اگر خواستید رای بدهید، مطالب در نظرتان معلوم باشد و در پیشگاه خدا و وجدان خود خجل و شرمنده نباشید. از طرفی شایسته نیست که دنیا بگوید حریف ما با دست چهار نفر افسر ما را مغلوب کرد. این امر برای شما شایسته نیست. شما باید بروید جنگ کنید و حق ایران را بگیرید. برای شما تاکنون چنین روزی پیش نیامده و امروز که با دادن یک رای میتوانید خدمتی به مملکت کنید شایسته نیست از این خدمت شانه خالی کنید. رئیس دادگاه [در حالی که از جای خود بلند شده بود]: آقا ما مجری انجام مقاصد بیگانه نیستیم. ما تا سرحد مرگ برای حفظ این آب و خاک جلو میرویم. ما نسبت به خدمات گذشته شما حرفی نداریم. خواهش میکنم به ما توهین نکنید. [حضار کف زدند] دکتر مصدق: توهین نکردم آقا! میگویم شایسته نیست. رئیس دادگاه: آقا احترام متقابل را رعایت کنید. تعصب ما نسبت به مملکت بیشتر از شما است. ما نمیخواهیم بدون جهت قضاوت کنیم و روضهخوانی هم نمیکنیم. دکتر مصدق: آقا چرا نمیگذارید حرف بزنم؟! شما را به خدا دو کلمه به عرایض من گوش دهید. رئیس دادگاه: اجازه بفرمایید، بنده در خارج از دادگاه خدمتتان شرفیاب و ارشاد شوم؛ ولی موضوع را در محکمه تغییر ندهید. دکتر مصدق [در حالی که لحن صحبت کردن خود را تغییر داد]: در دوره اول تقنینیه که من به سمت نمایندگی اشراف و اعیان اصفهان انتخاب شدم، چون اعتبارنامهها مطرح شد، یکی از نمایندگان میخواست برای اینکه من سی سال نداشتم با اعتبارنامه من مخالفت کند. با اینکه من دوستانی داشتم و ممکن بود اعتبارنامهام تصویب شود، ولی راضی نشدم در جلسه مطرح شود و از وکالت صرف نظر کردم، زیرا نمایندگانی که میخواستند به من رای بدهند انتظار داشتند چنین رأیی هم از من برای اعتبارنامه خود بگیرند. این بود که تصمیم گرفتم از وکالت بگذرم و بروم اروپا و معلومات خود را تکمیل کنم. حال میخواهم عرض کنم آقای سرتیپ آزموده را چه چیز وادار کرده که در اول مرحله پشت پا به قانون بزند؟ کارهایی که در اول اینطور شروع میشود ثمره آن در آخر معلوم نیست چه خواهد شد. این است اعتراضات من نسبت به آقای سرتیپ آزموده، و مجددا تکرار میکنم که ایشان حق نشستن در دادگاه را ندارند. سرتیپ آزموده [دادستان ارتش]: با نهایت احترام به عرض دادگاه محترم میرسانم برای دادستان ارتش مایه بسی تاسف و تاثر است که یکی از ابنای این وطن که خود را تحصیلکرده و دکترای حقوق میداند نه رعایت موازین قانونی را میکند و نه از اهانت به یک عده سرباز و جانباز فروگذاری مینماید. به هر حال همانطور که عرض شد در این قسمت عرضی ندارم جز ابراز تاسف. نمیدانم بیانات متهم را از کجا جوابگویی کنم، چون ایشان روی یک ماده از قانون دادرسی و کیفر ارتش چه در ضمن بیاناتشان و چه در خاتمه آن بحث نمودند. اینجانب اولین پاسخ را به بیان متهم میدهم، ایشان گفتند به استناد بند 6 ماده 37 قانون دادرسی و کیفر ارتش دادستان این دادگاه که دادستان ارتش است نمیتواند انجام وظیفه کند. این بیان آقای دکتر مصدقِ دکتر در علم حقوق که دادستان ارتش را بیسواد میخواند مانند سایر بیانات دیگرشان میباشد. باز هم بهترین پاسخ این است که گفته شود مایه تاسف است. اگر بند شش ماده 37 دادستان ارتش را از انجام وظیفه باز دارد، به طور قطع دادرسان محترم این دادگاه نیز مشمول همان بند هستند، زیرا این متهم میگوید «من وزیر دفاع ملی بودم و دادستان ارتش رئیس اداره مهندسی ارتش و مرئوس من بود و بدین مناسبت حق ندارد در این دادگاه دادستان باشد.» او اشتباه میکند معلوم میشود وی و وکیلمدافع او که حقا باید مدافع، موکل را ارشاد نماید کیفرخواست دادستان ارتش را قرائت ننموده و نفهمیدهاند که دادستان ارتش مدعی است این متهم از ساعت یک صبح روز 25 مرداد 32 یاغی بوده و نفهمیدهاند که دادستان ارتش کیفرخواست صادر نموده که در ایام 25 و 26 و 27 و 28 مرداد ماه یاغی بوده است و بنابراین جای تردید نیست که دادستان ارتش امروزی که آن روز رئیس اداره مهندسی ارتش بود، این ننگ را نداشت که مرئوس شخص یاغی باشد و دادستان ارتش در آن چهار روز این متهم را وزیر دفاع ملی نمیداند که او در این دادگاه محترم بگوید من وزیر دفاع ملی بودم و دادستان ارتش مرئوس من بود. تمام بیانات این متهم از همان قبیل است. دکتر مصدق: ماده 10. سرتیپ آزموده: ملاحظه میفرمایید. در بین صحبت من حرف میزند و رعایت نزاکت را هم نمینماید، غافل از اینکه هر چقدر دادستان این دادگاه بیسواد باشد، ظاهر امر بر این است که این به نفع متهم است. این دیگر ایراد ندارد. ایشان عنوان نمودند که «به استناد ماده 10 قانون دادرسی و کیفر ارتش دادستان ارتش حق ندارد در دادگاه حضور به هم رساند» و یک عبارت بهتر از این هم فرمودند: و آن این بود که اظهار داشتند «دادستان ارتش در اداره دادرسی ارتش که در پایتخت تشکیل میشود باید انجام وظیفه کند چرا به تالار آینه سلطنتآباد آمده است.» بنده تصدیق میکنم که این تالار آینه محل خدمت اصلی دادستان ارتش نیست، ولی چه باید کرد، چون ایشان در تالار آینه تشریف دارند به ناچار بنده هم باید در معیتشان در تالار آینه باشم، اساسا اگر به فرمایشات این آقا عمل شود بنده حق ندارم از چهاردیواری دادرسی ارتش هیچ جا بروم، چون ماده 3 دادرسی و کیفر ارتش نوشته است که دادستان ارتش در اداره دادرسی ارتش انجام وظیفه میکند. اظهار کردند «هر دادگاه یک بازپرس و یک دادستان دارد» و نتیجه گرفتند که «دادستان ارتش نمیتواند در دیوان حرب انجام وظیفه کند.» این اظهار هم از یک دکتر حقوق بسیار شنیدنیست! هرچند برای رد این اظهار حاجت به توضیح و استدلال نیست به محض اینکه جای سوءتعبیر و تفسیری باقی نماند، متن ماده 15 قانون دادرسی و کیفر ارتش را قرائت میکنم. [ماده 15 قانون دادرسی و کیفر ارتش قرائت شد.]مثلا دادستان استان یک نفر یا دو نفر معاون دارد، دادیار دارد، دستگاهی دارد، حال ببینیم اگر پروندهای به دیوان جنایی تهران رفت و دادستان استان خواست در دادگاه جنایی دفاع کند آیا دکتر حقوقی در این مملکت پیدا میشود که بگوید چرا خودش در دادگاه حاضر شد و چرا آقای فلان را به نمایندگی انتخاب ننمود. حالا ایشان فرض کنند دادستان ارتش به این دادگاه نیامد، تصور میکنید چه میشد، همین دادستان ارتش دستور میداد که مثلا سرکار سرهنگ اقبالی به قول ایشان بیاید در تالار آینه وظیفهاش را انجام بدهد. بنده تردید ندارم اگر اینطور هم میشد این آقا حرف دیگری میزدند. ایشان فرمودند که «دادستان ارتش رجال مملکت را زندانی کرده است.» بنده نمیدانم این آقا در این دادگاه وکیلمدافع است یا متهم! آن رجال که در این دادگاه نیستند که آقا وکیلمدافع آنها بشود و بسیار جای تاسف است که حالت گریه به خود گرفته و فرمودند: «این رجال دارند از دست میروند و سرما آنها را امروز و فردا میکشد.» و حال آنکه این رجال بسیار حالشان از اینجانب بهتر، وضع گذران زندگیشان خوشتر و از هر حیث آسوده و راحت به سر میبرند کما اینکه یکی از آن رجال همین متهم حاضر است که خود میداند به محض اینکه کوچکترین اظهار کسالت بکند بهترین پزشکان درجهاول در بالین او حاضر میشوند و اکثرا که او را معاینه میکنند، گواهی میدهند که حالشان بسیار بسیار خوب و روحیهشان بسیار قوی است. ایشان خوب مرا میشناسند و به خوبی میدانند که من به روحیه ایشان واقفم و ایشان هم آشنایی کامل به روحیه من دارند. من به خوبی میدانم که ایشان به محض اینکه اراده نمایند گریه میکنند و در همان حال هم میتوانند به قهقهه بخندند و این بسیار عجیب است که مقابل دادستان ارتش یعنی کسی که خوب ایشان را میشناسد در حضور صد نفر تماشاچی ایشان میگویند «رجال ممکلت دارند از دست میروند.» در حالی که تمام این متهمین روزی نیست که چه خود و چه افراد خانوادهشان از این دادستان ارتش تشکر نکنند، چون همه آنها در کمال رفاه به سر میبرند. [دادستان (سرتیپ آزموده) در این موقع به لوایح قانونی اشاره کرد و گفت:] آقای دکتر مصدق اظهار داشتند که دادستان کلیه لوایح قانونی ایشان را به دور انداخت. سرتیپ آزموده یک نفر سرباز است و مانند هر فرد ایرانی مطیع قانون میباشد. حال اگر قانون با روح این متهم سازگار نیست به سرتیپ آزموده مربوط نیست. [سرتیپ آزموده سپس درباره ایرادات دکتر مصدق بحث کرد و نتیجه گرفت که اعتراضات وی وارد نیست. بعد ادامه داد:] اینجانب و افسرانی که افتخار همکاری آنها را دارم توانستهایم دکتر مصدقها را تسلیم دادگاه نماییم و البته این امر در اثر یک فرق اصولی که سازمان فعلی با آن سازمانی که ایشان داشتند به وجود آمده است.ای کاش برای بازرسی پروندههای آن سازمان میآمدند و ملاحظه میکردند که در آن سازمان چه میگذشته است. به هر حال پس از ایجاد دادستانی ارتش، هیات وزیران آنچه که اطلاع دارم دستور دادند کمیسیونی از اشخاص مجرب قضایی و مقامات دادگستری تشکیل شود و اساسا بررسی نمایند که این آقا از آن 9 ماده قانونی که مجلس شورای ملی به ایشان اختیارات داد آیا تجاوزی نمودهاند؟ آن کمیسیون آنچه که اطلاع دارم با نهایت دقت آن 9 ماده را بررسی دقیق نمود تا بالاخره کشف شد که آقا اساسا حق نداشتهاند برای دستگاه قضایی ارتش قانون جزا بنویسند یا سازمانی را از آن دستگاه حذف کنند. در اینجا هم که ملاحظه فرمودید آقا آن 9 ماده اختیارات را خواندند، چون ملاحظه کردند که هیچیک از آن مواد آن نتیجه را نمیدهد که مثلا به ایشان اختیار داده شده باشد که حق بزرگارتشتاران فرمانده را در فرجامخواهی سلب نمایند دیگر نتوانستند منباب نمونه بگویند اصلاح قانون شهرداریها مربوط به سازمان قضایی ارتش است. از بین این 9 ماده یک لغت دادگستری را پیدا کردند وفرمودند، چون ماده هفتم نوشته که یکی از مواد اختیارات ایشان اصلاح قوانین دادگستری است بنابراین مشمول دستگاه قضایی ارتش هم میشود. اگر بیان آقا صحیح باشد دیگر در قانون اختیارات صحبت از اصلاح قانون مطبوعات نمیشد. اگر فرض کنیم وقتی گفتند اصلاح قانون دادگستری شامل دادرسی ارتش هم میشود دیگر معنی نداشت که قانونگذار یا اختیارددهنده قانون مطبوعات را از قانون دادگستری مجزا نماید. آقا مایلاند یک حرفهایی بزنند، مثل اینکه اصلا توجه نمیفرمایند چه میگویند. قوانین دادگستری عرفا ذهن هر شخص را فقط متوجه دستگاه دادگستری یعنی عدلیه مینماید و عرف تصدیق میکند قانون دادگستری مربوط به ارتش نیست. مگر خود جنابعالی در همین دادگاه نفرمودید محاکم اختصاصی را حذف کردم و نتیجه نگرفتید که دستگاه قضایی ارتش جزو محاکم اختصاصی بود، اگر اینطور میگویید باید بدانید وقتی میگویید قانون دادگستری این اصطلاح مربوط به قانون ارتش نیست و اما اینکه فرمودند دادگاه اختصاصی را حذف کردم، قانونا و حقا ایشان نمیتوانستند قانون دادرسی ارتش و دستگاه قضایی ارتش را در ردیف دیوان کیفر یا دیوان دادرسی دارایی و از این قبیل دادگاههای اختصاصی قرار دهد، زیرا محاکم نظامی به موجب اصل 87 متمم قانون اساسی تاسیس میشود و تاسیس این محاکم به دلخواه عَمر و زید نیست. به هر جهت با آن مطالعات عمیق، هیات وزیران تصویبنامهای صادر کرد که عینا به عرض دادگاه محترم میرسانم. [ناطق در این هنگام تصویبنامه هیات دولت را مبنی بر منع اجرای لوایح مربوط به وزارت جنگ که به امضای نخستوزیر سابق رسیده، قرائت کرد]. (دکتر مصدق در این موقع ربدوشامبر خود را از تن بیرون آورد و زیر سر گذاشت و به حالت استراحت روی نیمکت دادگاه دراز کشید. فرصت تنفس اعلام شد.) ادامه دارد...
http://www.banounews.ir/fa/News/226092/دکتر-مصدق--آقا-چرا-نمیگذارید-حرف-بزنم؟!
|