آریا بانو - تسنیم / هیچکدام از کاراکترها بویژه شخصیتهای تاریخی از جمله میرزا کوچکخان و فضاسازیهای "گیلهوا"، باورپذیر نبودند و تصویرسازی از دلدادگان سریال هم فارغ از هرگونه نوآوری از جنس عاشقانهها بود.
"گیلهوا" فاقد جذابیتهای داستانی، نمایشی، بصری و تصویری بود و کاراکترهای آن بیشتر تیپ و بری از شخصیتپردازی بودند؛ آنچه به عنوان مناسبات زندگی خانوادگی و اجتماعی و شرایط کمرنگ سیاسی سالهای جنگ و قحطی در ایران تکرار شد، کلیشه فیلمها و سریالهایی بود که با استفاده از لوکیشن شمال کشور و تصاویر کارتپستالی توسط برخی سازندگان شمالی این نوع آثار به تصویر درآمده بود. هیچکدام از کاراکترها بویژه شخصیتهای تاریخی از جمله میرزا کوچکخان و فضاسازیهای "گیلهوا"، باورپذیر نبودند و تصویرسازی از دلدادگان سریال هم فارغ از هرگونه نوآوری، پردازش متنوع و خلاق هنری، سایههایی بیرنگ از جنس عاشقانههایی بود که در انواع فیلمها و سریالها دیده بودیم؛ یعنی در واقع داستانک "گیلهوا" هر فضایی غیر از تاریخ را میتوانست روایت کند؛ زیرا بدلیل سطحینگری داستان، فیلمنامه و ساختار هنری، مبارزات جنگلیها و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن برهه از تاریخ معاصر و درگیری با بیگانگان و انگلیسیها در "گیلهوا"، جایی نداشتند.
سریال "گیلهوا" بسیار آشفته و سطحی داستان نابسامان خود را به پایان رساند؛ در قسمت آخر این سریال که میتوانست به صحنهای شورانگیز از مبارزه میان جنگلیها و مردم با انگلیسیها تبدیل شود به دلیل سطحینگری و نگاه ناپخته هنری سازندگان این سریال، بسیار نامطلوب به پایان رسید؛ در این صحنه مردمی که برای کمک به اسرای هم ولایتی خود تا پایگاه انگلیسیها آمدهاند را نشان داد که بسیار سادهلوحانه توسط آنها دستگیر میشوند. در حالیکه این قسمت میتوانست با حمله مسلحانه اهالی و واکنش اسرا در داخل اردوگاه انگلیسیها و حضور پرجنبش میرزا کوچکخان جنگلی و یارانش، به "گیلهوا" شور و هیجان امپریالیستی داده و درام سطحی این سریال را به یک اثر قالب تأمل تبدیل کند؛ اما این مهم نیز مورد توجه سازندگان سریال قرار نگرفته است.
مینی سریال "گیلهوا" نگاهی محقرانه و سطحی به سریال فاخر "در چشم باد" و فیلم "یتیمخانه ایران" داشت و گافهایی نیز در قسمت نخست مانند استفاده از واژههایی ناپسند چون "پتیاره" و صحنه مسخره "شکار و رام کردن اسب سیاه" به نمایش گذاشت؛ دراین صحنه احمد (امیرحسین هاشمی) یکی از کاراکترهای سریال در یک نما، برگردن اسب سیاه وحشی، طنابی میاندازد که روی دهان و پوزه اسب قرار میگیرد اما در نمای بعدی، اسب او را به دنبال خود میکشد طناب بر گردن اسب است! و...
در قسمت بسیارضعیف و پیش پاافتاده آخر، افزون بر صحنه و نحوه ضعیف دستگیری اهالی روستا توسط انگلیسیها و ورود میرزا کوچکخان جنگلی و یارانش معجزهای هم اتفاق افتاد. درقسمت قبل، احمد برای رسیدن به میرزا، اسب وحشی سابق را رها کرد و با قایق به راه خودادامه داد، اما در قسمت آخر در حالی که از حال رفته، به یکباره با چند کیلومتر فاصله، اسب سیاه ظاهرمیشود و احمد را به مقصد میرساند!
استفاده از منابع تاریخی از جمله بهرهوری عوامل تولید "گیلهوا" از کتاب "قحطیبزرگ" چنانچه ضمن وفاداری به مضامین آن با کاربلدی هنرمندانه همراه میشد شاید میتوانست از این سریال، اثری به یادماندنی استکبارستیز بسازد که به دلیل ضعفهای فراوان، "گیلهوا" به این توفیق دست نیافت.
یکی از دلایل رو در رویی اهالی روستا بیداری آنها توسط مبارزان جنگل برای ممانعت از فروش برنج به انگلیسیها است؛ در واقع انگلیسیها در قسمت پایانی "گیلهوا" برنجهای مردم ایران را که خود دچار گرسنگی و قحطیاند سوار کشتی میکنند تا به بادکوبه برده و با خوراندن به قوای خود با حکومت تازه تأسیس شوروی بستیزند؛ اما همین مسئله خرید و احتکار که میتوانست دامنه حکومت وقت ایران را هم به مبارزات ضدحکومتی جنگلیها بکشاند مورد غفلت نویسندگان و کارگردان "گیلهوا" قرار گرفته و در مجموع نتوانستهاند مضامین و محتوای مناسب تاریخی- اجتماعی خود را بازگو کنند.