آریا بانو
فیلم‌های برتر تاریخ سینما، به پیشنهاد برترین‌ها (2)
چهارشنبه 15 آبان 1398 - 9:53:20 AM
آریا بانو - حتما برای شما هم اتفاق افتاده است که به دنبال تماشای فیلم باشید و برای پیدا کردن مورد مناسب دائما نظرات را درباره‌ی فیلم‌های مختلف بخوانید تا به مورد مناسبی برسید. به همین بهانه ما در این مطلب لیستی از برترین فیلم‌های تاریخ سینما را به انتخاب برترین‌ها برای شما تهیه کرده‌ایم.
برترین‌ها: حتما برای شما هم اتفاق افتاده است که به دنبال تماشای فیلم باشید و برای پیدا کردن مورد مناسب دائما نظرات را درباره‌ی فیلم‌های مختلف بخوانید تا به مورد مناسبی برسید. به همین بهانه ما در این مطلب لیستی از برترین فیلم‌های تاریخ سینما را به انتخاب برترین‌ها برای شما تهیه کرده‌ایم.
تعطیلات رُمی
عنوان: Roman Holiday
محصول: 1953
کشور سازنده: آمریکا
کارگردان: ویلیام وایلر
امتیاز مخاطبان IMDb:
8
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
98%
«ویلیام وایلر» (1981-1902)، کارگردان آلمانی تبارِ هالیوود در دوران طلایی بود که موفق شد رکورد “12 نامزدی در رشته بهترین کارگردانی” در مراسم اسکار را از خود به جای بگذارد. او با کسب 3 جایزه در این رشته پس از جان فوردِ دست نیافتنی در رده دوم قرار دارد. وایلر پیش از «تعطیلات رمی» شاهکار‌هایی مانند «بهترین سال‌های زندگی ما» (1946) را با محوریت مصائب پس از جنگ ساخته بود. بعد‌ها نیز ساخت بن هور (1959) وی را در صنعت سینما و فیلمسازی به عنوان یک پایه گذار و الگو در طراحی و تولید درام، جاودانه کرد.
داستان تعطیلات رمی با یک پرنسس به نام «آنا» با بازی استثنائی آدری هپبورن آغاز میشود (بدون اشاره به ملیت وی) که در تعطیلات خود مشغول گردش در اروپا است. آنا به دلیل خستگی مفرط، داروی آرام‌بخش مصرف می‌کند که باعث می‌شود شبانه از سفارت خارج شود و در یک مکان عمومی بر روی یک نیمکت به خواب رود.
یک خبرنگار کنجکاو و خوش‌تیپ آمریکایی به نام جو (با بازی درخشان گرگوری پک) متوجه او می‌شود و وی را با خود به خانه می‌برد، و بعد‌ها که به هویت پرنسس پی می‌برد، به روی او نمی‌آورد. این سرآغاز سلسله ماجرا‌های مهیجی است که در طی چند روز بعدی در رم اتفاق می‌افتد و رابطه این دو در پس زمینه‌هایی بسیار استثنائی و گیرا از شهر باستانی رم ما را به دنبال خود میکشاند. در نهایت یک پایان‌بندی تلخ و واقع‌بینانه این رویا و خواب را به نقطه آخر می‌رساند.
«دالتون ترومبو»، که از نویسندگان مغضوب و در لیست سیاه هالیوود بود، داستان تعطیلات رمی را از ماجرای واقعی سفر یک شاهزاده انگلیسی به ایتالیا الهام گرفت و اقتباس کرد. این اقتباس که مورد توجه آکادمی اسکار قرارگرفت، جایزه اسکار را برای ترومبو به ارمغان آورد اگرچه فیلمنامه به نام یک فرد دیگر ثبت شده بود. انتخاب اول عوامل فیلم «کری گرانت» بود که به دلیل اختلاف سن بالا نسبت به آدری هپبورن کناره‌گیری کرد یا کنار گذاشته شد. همچنین قرار بود فرانک کاپرا فیلم را کارگردانی کند و در نهایت وایلر انتخاب شد.
تعطیلات رمی به عنوان یک «کمدی-رمانتیک» یکی از تجربه‌های منحصر به فرد و متفاوت وایلر بود که عموما فیلم‌های جدی می‌ساخت. وایلر تخصص خاصی در کشف استعداد‌های بازیگری داشت، در دورانی که بسیاری سودای شهرت در هالییود را در سر داشتند. یکی از کشف‌های مهم او «آدری هپبورن» بود و جنبه‌های مختلف کاراکترِ بازیگری وی که با همین فیلم تعطیلات رمی به تصویر درآمد.
هپبورن در هنگام ساخت تعطیلات رمی، تنها 23 سال داشت و کسب جایزه اسکار او را یک شبه به عرش رساند. نمیتوان بازیگر دیگری را در نقش پرنسس این فیلم تصور نمود. معصومیت، ملاحت، ظرافت و طنازی هپبورن در نقطه مقابل گرگوری پک با آن شمایل جنتلمن و مردانه بود که به فیلم تعادل مناسب و استثنائی بخشید. انتخاب هوشمندانه گرگوری پک و وجوه جدی شخصیت وی باعث شد فیلم تا حد زیادی جدی گرفته شود و یک فیلم رمانتیکِ سبک تلقی نشود.
از طرفی خط داستان سرراست و مشخص فیلم با "تلفیق تمِ سیندرلایی و شاهزاده و گدا" چیزی نبود که در دوران طلایی هالیوود به چشم مخاطبان و منتقدان نیاید. قصه‌ای که در قالب یک فیلمنامه استادانه، فیلم‌برداری و نما‌هایی بی نظیر، طراحی صحنه دقیق، روایتی جذاب و لحنی سرخوش چنان روایت میشود که به جادوی سینما ایمان می‌آوریم. همه این جادو و قصه‌ی پریان، در پایان‌بندی با آن واقع‌گرایی کارگردان، یک شاهکار را رقم می‌زنند. سکانس‌هایی مانند بستنی خوردن یا تغییر لباس و موی پرنسس و خیابانگردی‌ها و دیوانگی‌های موجود در فیلم، بعد‌ها تبدیل به یک مدیوم و الگو در تاریخ سینما شدند.
تعطیلات رمی، نخستین فیلم هالییودی بود که به طور کامل در ایتالیا ساخته شد و نامزد 10 رشته در مراسم اسکار بود. این فیلم جزء 10 اثر رمانتیک برتر تاریخ سینما رده بندی می‌شود و معمولا در میان 50 یا صد فیلم برتر تاریخ قرار دارد. تعطیلات رمی از آن دسته فیلم‌های مرجعی است که بایستی بار‌ها تماش کرد و علاوه بر لذت به کشف رموز کیمیاگری یک کارگردان نابغه در آن پرداخت.
سیزده آدم‌کش
عنوان: 13Assassins
محصول: 2010

کشور سازنده: ژاپن
کارگردان: تاکاشی میکه
امتیاز مخاطبان IMDb:
7.6
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
95%
«تاکاشی میکه» متولد 1960، فیلمساز بسیار پرکار ژاپنی است. وی در 3 دهه گذشته که به کارگردانی مشغول بوده است نزدیک به 100 فیلم سینمایی و تلویزیونی ساخته است. او بسیار تحت تاثیر "تاریخ ژاپن پیش از دوران میِجی" است، در سینما مقلد بزرگانی مانند کوروساوا و دیوید لینچ است و همزمان عاشق بازی‌های کامپیوتری و تکنولوژی‌های دیجیتال می‌باشد. این علاقمندی‌های گوناگون همراه با تحصیلات مناسب در حوزه سینما، تاکاشی میکه را به یکی از جذاب‌ترین و در عین حال متفاوت‌ترین کارگردان‌های سینمای مدرن در آسیا تبدیل کرده است. او را بعضا به دلیل افراط در نمایش خشونت و اغراق‌های سینمایی (البته هنرمندانه و خلاقانه)، «دیوانه آسیایی» می‌خوانند!
داستان درامِ تاریخی و حادثه‌ای «سیزده آدم‌کش» در سال 1844 اتفاق می‌افتد. در ژاپن که هنوز به صورت فئودالی اداره میشود، مدتی است که صلح در کشور برقرار بوده است. اما با ظهور سیاست‌مداری خشن و ضد مردمی به نام «ناریتسوگو» از خاندانی معتبر و قدرتمند، «شوگون‌ها» احساس خطر می‌کنند. (شوگون‌ها تا دوران پیش از اصلاحات میجی، سردارانی بودند که به شکل یک دیکتاتوری نظامی و اشراف سالاری، ژاپن را اداره می‌کردند.)
وقتی گزارش جنایت‌های ناریتسوگو به شوگان می‌رسد آن‌ها ناچار می‌شوند با توجه به آینده سیاسی وی و احتمال رهبری آتی او، در اقدامی سری و مخفیانه حکم حذف او را صادر کنند. اما حذف ناریتسوگو با محافظان پرشمار نه تنها کار آسانی نیست، بلکه هر کسی به چنین خطر سیاسی و جانی دست نمی‌زند. یک سامورایی بسیار شریف به نام «شینزائمون» (با بازی درخشان کوجی یاکوشو) مامور میشود برای این عملیات انتحاری افرادی را انتخاب کند.
روایت فیلم بسیار دقیق و نسبتا شمرده پیش می‌رود. سامورایی‌های مختلف دور هم جمع میشوند و هرکس انگیزه خاصی از حضور در این گروهِ مرگ دارد. شخصیت‌ها بسیار دوست داشتنی هستند و وقار و شرافت رهبر گروه «شینزائمون» یا شمشیرزنِ ماهر و شاگرد وی به نام «هیرایاما» بسیار جذاب و تماشایی از کار درآمده است. از سویی در جناح مقابل بازی «گورو ایناگاکی» در نقش ناریتسوگو یکی از بهترین نمونه‌های ایفای نقش منفی فارغ از کلیشه در سینمای شرق آسیاست. رئیس محافظان ناریتسوگو نیز که دوست سابق شینزائمون بوده، بر جذابیت داستان می‌افزاید.
شخصیت‌پردازی عالی، طراحی صحنه بی‌نظیر، فیلمبرداری مدرن، جلوه‌های ویژه موثر، بازیگران مسلط و روایت دقیق مبتنی بر جزئیات و خرده داستان‌های جذاب باعث شده است با یکی از بهترین فیلم‌های با محوریت سامورایی‌ها مواجه باشیم. خشونت فیلم نیز به نسبت سایر آثار کارگردان، کنترل شده است؛ البته اگر بتوانیم تصویر موحش آن زن با دست و پای قطع شده را فراموش کنیم!
مضامین موجود در فیلمنامه بسیارند، اشارات به محافظه‌کاری سیاستمداران، ظلم اشراف بر رعیت، انحطاط سامورایی‌ها در دوران صلح، لزوم تربیت و شرافت در مردان نظامی، شکوهِ جنگ مقدس و فداکارانه بعضی از پرتکرارترین آنهاست.
افسانه سیزده سامورایی قاتل که عدالت را به اجرا درآوردند در تاریخ ژاپن بسیار مشهور و مهم است و دست‌مایه فیلم‌های بسیاری تاکنون بوده است. مشهورترین نمونه آن با همین نام سیزده آدمکش در سال 1963 و به کارگردانی «ایچی کودو» ساخته شد. تاکاشی میکه در واقع همان اثر را بازسازی کرد و با استفاده از مضامین کلاسیک سینمای کوروساوا و تکنولوژی‌های بصری جدید، یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ژاپن را خلق کرد. لذت تماشای این فیلم را از دست ندهید.
مربع یا میدان
عنوان: The Square
محصول: 2017

کشور سازنده: سوئد، دانمارک، فرانسه و آلمان
کارگردان: روبن اوست‌لوند
امتیاز مخاطبان IMDb:
7.2
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
85%
«روبن اوست‌لوند» ((Ostlund متولد سال 1974، کارگردان و فیلمنامه‌نویس سوئدی است که در چند سال گذشته با فیلم‌های متفاوت و خاص خود، محبوب منتقدان شده است. فیلم تحسین شده‌ی «فورس ماژور» در سال 2014 اوست‌لوندِ تازه‌کار را یک شبه به شهرت رساند و "جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی" را برای وی به ارمغان آورد. در سال 2017 اوست‌لوند با فیلم «مربع» توانست "نخل طلای کن" را به خانه ببرد و روند موفق خود را ادامه دهد.
مربع، بدون شک یکی از "بهترین فیلم‌های مستقل سینمای اروپا در قرن بیست و یکم" به شمار می‌رود که لحنی طنز و تند دارد و در عین حال عمق و پیچیدگی دراماتیک. مربع، «یک درام-کمدیِ» نابهنجار و خاص است با داستانی متفاوت درباره فجایع اجتماعی و شخصی در یک محیط هنری.
کریستین، مردی است جذاب و خاص که مدیریت یک موزه هنری سطح بالا را بر عهده دارد. وی علاوه بر زندگی کاری، در زندگی شخصی خود نیز دچار تنش و چالش‌های بسیار است از نوسان در اعتماد به نفس تا درگیر شدن با وقایع و انسان‌های اطراف، از واکنش پذیری زیاد تا عدم توجه به دیگران. به طور کلی میشود گفت داستان فیلم درباره پیوند "میان اجتماع، هنر و شخصیت و زندگی فردی" است. ترس‌ها و اشتباهات شخصی و دو راهی‌های اخلاقی از دیگر مضامین پرتکرار در روایت فیلم به شمار می‌روند. مربع تا حد زیادی به آثار لوئیس بونوئل و شاید برادران کوئن نزدیک می‌شود، اما برخلاف بسیاری از آثار پست مدرن، ادا در نمی‌آورد و از قضا به شدت علیه ادا‌های هنرمندان و روشنفکران است.
فیلم به دلیل "نداشتن پیش زمینه در روایت و نوع تدوین" تعلیق بسیار عجیبی دارد و هر لحظه با یک غافل گیری همراه است. گویی مانند شخصیت پردازی فیلم، با یک «جنگلِ سینمایی» سر و کار داریم که در هر سکانس برشی از وقایع موجود و روزمره در جنگل را تماشا می‌کنیم و در جا‌هایی نزاع دسته جمعی گله‌های مختلف از حیوانات را! تا نمای کلی جنگل دستمان بیاید. در عین حال با وجود سیر نسبتا منطقی و عدم پیچیدگی خاص، هرچه فیلم پیش می‌رود، کنجکاوی مخاطب بیشتر میشود که همه این وقایع چه مفهومی دارد و در نهایت به کجا می‌انجامد.
در بعد اجتماعی و نقد طبقاتی نیز، فیلم مربع بسیار گزنده و بی پروا و صریح است و به اشکال متنوع و خلاقانه در فرم و محتوا، بار‌ها قشر "هنری، ثروتمند، خودخاص‌پندار و روشنفکر نما" را به چالش می‌کشد. مفهوم نمادین مربع در طول فیلم به اشکال و معانی گوناگونی به کار می‌رود، از یک اثر هنری تا قلمرو و مرز‌های اجتماعی یا جبر اخلاقی و طبیعی. کنایه‌های سیاسی نیز در سرتاسر فیلم به چشم میخورد.
مربع علاوه بر مضمون، در فرم و روایت نیز ناهمگون و البته دقیق است، به عنوان مثال نورپردازی و فیلمبرداری در دو فضای متضاد انجام می‌شود. وقتی کریستین در جامعه است، اغلب شاهد نما و فضا‌های روشن و سفید رنگ در طول روز هستیم. زندگی شخصی و فردیت و تنهایی کریستین عموما در شب و نما‌های بسته به تصویر کشیده میشود. صحنه پردازی و فیلمبرداری مربع، بسیار چشم نواز است و از بازیگران خوبی نیز بهره می‌برد.
در نهایت اینکه با فیلمی اجتماعی و سیاه، چند لایه، معلق، چندپاره و "سراسر تشکیل شده از داستان‌های ریز و درشت" سر و کار داریم که عملا در ژانر خاصی نمی‌گنجد و مضمون آن نیز کاملا "جهانشمول و انسانی و در عین حال شخصی" است. به همه این دلایل، فیلم را اگر پسندید باید مجددا تماشا کنید تا به کدگذاری و ریزه‌کاری‌های کارگردان در تصویر و بطن روایت و مضمون بیشتر پی ببرید. مربع، از آن دست فیلم‌هایی است که یا در همان چند دقیقه اول رهایش می‌کنید و از آن متنفر می‌شوید و یا عاشق آن می‌گردید.
سی دقیقه‌ی بامداد
عنوان: Zero Dark Thirty
محصول: 2012

کشور سازنده: آمریکا
کارگردان: کاترین بیگلو
امتیاز مخاطبان IMDb:
7.4
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
92%
عملیات دستگیری و یا ترورِ رهبران گروه‌های چریکی و تروریستی، همواره برای کارگردان‌ها سوژه جذابی است که توسط مخاطبان نیز مورد استقبال قرار می‌گیرد. در این روز‌ها که حرف از کشته شدن ابوبکر البغدادی است شاید بازگشت به فیلم شاهکارِ «کاترین بیگلو» درباره عملیات ترور «اسامه بن لادن» بی‌مناسبت نباشد.
کاترین بیگلو، همسر پیشین جیمز کامرون به عنوان یک کارگردان زن موفق و البته جاه‌طلب تجربیات مختلفی در ژانر‌های گوناگون را پشت سر گذاشته و همواره نیز موفق بوده است. «سی دقیقه‌ی بامداد» از نظر مضمون و دست‌مایه بیشترین شباهت را به فیلم موفق «مهلکه» به کارگردانی بیگلو داشت که در سال 2010، شش جایزه اسکار را از آن خود. بیگلو با این دو فیلم نشان داد در حوزه «تریلر‌های سیاسی و جنگی» نبوغ خاصی دارد.
«سی دقیقه‌ی بامداد» با ارجاع صوتی به حوادث 11 سپتامبر آغاز می‌شود و در ادامه شکنجه یک زندانی مرد موثر در القاعده را در سال 2003 و در یک پایگاه آمریکایی در پاکستان شاهد هستیم. ورود مامور زنی به نام میا (با بازی خیره‌کننده جسیکا چَستِین) افتتاحیه جذاب و تاثیرگذار فیلم را به اوج می‌رساند. در حالی که به نظر می‌رسد میا، زنی است آماتور و بی تجربه در امور امنیتی، به مرور و در یک سیرِ منطقی و آرام شاهد تلاش، نبوغ و استعداد وی در پیشبرد مهم‌ترین پرونده سازمان سیا هستیم.
در ادامه فیلم در حالی که آمریکایی‌ها در میان مردم منطقه محبوب نیستند، سازمان سیا به دلیل عدم کشف عملیات‌های تروریستی مختلف در خاورمیانه تحت فشار است و اختلافات سازمانی به اوج خود رسیده است. در طی یک نشست برای مذاکره با تروریست ها، عملیات فریب و انفجار در دلِ مقر آمریکایی‌ها باعث می‌شود همه ناامید شوند. اما در نهایت نبوغ و تلاش شبانه روز میا در کار بر روی پرونده موجب کشف سرنخ‌هایی می‌شود از مردی که سالهاست به یک شبح تبدیل شده است. نیمه دوم فیلم به روایت جزئی و دقیق از "عملیات هلی بورن نیرو‌های ویژه آمریکا برای دستگیری اسامه بن لادن" می‌پردازد.
«سی دقیقه‌ی بامداد» کلکسیونی است از بازیگران مهم در نقش‌های فرعی مانند کایل چندلر، جوئل ادگِرتون، ادگار رامیرِز، جیمز گاندولفینی و همایون ارشادی. شخصیت پردازی فیلم به نسبت تمام نمونه‌های مشابه در ژانرِ خود یک سر و گردن بالاتر است و فیلم در حد یک گزارش خبری و روزنامه نگار‌ی صرف نمانده است. جزئیات عملیات، بسیار دقیق و موجز و منسجم به تصویر کشیده می‌شوند، ریتم یکنواخت فیلم به مرور اوج می‌گیرد، نما‌ها و فیلمبرداری و جلوه‌های بصری بسیار متناسب مضمون هستند، نوسان میان تعلیق و سکون در روایت بسیار حساب شده است و همه چیز فیلم سرجای خود است؛ گویی با نمایش واقعیت روزمره عملیات مواجه هستیم.
«سی دقیقه‌ی بامداد» انواع روش‌های ردزنی و تعقیب، بازداشت، شکنجه، بازجویی و تخلیه اطلاعات را بدون اغراق و یا پرده‌پوشی به تصویر می‌کشد؛ اشتباهات و شکست ماموران سازمان سیا و اختلافات آن‌ها را در سطح بالا نمایش می‌دهد، هیچ شخصیتی هوش فرابشری ندارد و همه چیز عادی و طبیعی است. حتی ضعف در "هلی‌کوپتر فوق سری ارتش آمریکا" نیز به خوبی در فیلم نمایش داده می‌شود.
برگ برنده نهایی و خاص فیلم، بازی استادانه و مسلطِ جسیکا چستین است که به خوبی بر شخصیت ساده، سرد و ساکت «میا» منطبق شده است، زنی که بدون حواشی با سرسختی و پشتکار مشغول کار خود است و معطوف به هدف. زنی که رسالتی برای دستگیری "خطرناک‌ترین مرد جهان" دارد و در روایت کاترین بیگلو به هیچ وجه در دام کلیشه‌های فمینیستی و رایج هالیوودی نمی‌افتد. همه این‌ها باعث شد تا جسیکا چستین جایزه اسکار "بهترین بازیگر نقش اول زن" را برای ایفای نقش «میا» به خانه ببرد.
داستان کریسمس
عنوان: A Christmas Story
محصول: 1983

کشور سازنده: آمریکا
کارگردان: باب کلارک
امتیاز مخاطبان IMDb:
8
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
89%
اگر به فیلم‌های "کمدی – خانوادگی با محوریت تعطیلات و کریسمس" علاقمندید، داستان کریسمسِ «باب کلارک» یکی از شاهکار‌هایی است که نباید از دست بدهید. این فیلم با گذشت 4 دهه همچنان محبوب است و دیده می‌شود و فراموش نشده است. امتیاز بالای داستان کریسمس از نظر منتقدان و همچنین مخاطبان بخشی از غنا و عیار و ماندگاری آن را مشخص می‌کند. بسیاری از مجلات و لیست‌های معتبر سینمایی، آن را در صدر لیستِ بهترین فیلم‌ها با محوریت کریسمس جای داده‌اند.
باب کلارک (2007-1939) یکی از مهم‌ترین کارگردان‌های هالیوود در دهه 70 و 80 شمرده می‌شود. کلارک در دهه 70 با فیلم‌های «اسلَشِر-ایندی» خود مانند «رویای مرگ» (1974) و کریسمس سیاه (1974) نقش مهمی در پایه گذاری "سینمای ترسناک با محوریت کودکان و نوجوانان" ایفا کرد. کلارک در دهه 80 به ساخت فیلم‌های خانوادگی با محوریت شخصیت‌های کودک و نوجوان روی آورد و بسیار موفق بود. مهم‌ترین فیلم وی در کنار Porky’s (1981)، همین «داستان کریسمس» می‌باشد که در بسیاری از لیست‌های معتبر "بهترین فیلم‌های تاریخ سینما"، جایگاه والایی دارد.
داستان کریسمس، یک کمدی خانوادگی است که داستان آن در ده 50 میلادی روایت می‌شود. فیلم‌نامه بر اساس اقتباسی از یک شخصیت رادیویی مشهور با نویسندگی ژان شپرد بزرگ نوشته شد (که راوی فیلم نیز هست) و کمپانی «مترو گلدوین مایر» ساخت آن را بر عهده گرفت. نتیجه فیلمی بود بسیار سرگرم‌کننده، مفرح و جذاب که همه چیز در آن به نحو معجزه آسایی درست چیده شده بود.
داستان در قالب خاطرات توسط پیرمردی به مناسبت سال نو روایت می‌شود و درباره پسری است 9 ساله به نام رالف (با بازی خیره کننده پیتر بلینگزلی) که اصرار دارد برای هدیه کریسمس، یک تفنگ بادی داشته باشد. مادر سخت‌گیرش مخالف است در حالی که پدرش (دارن مک گاوین) سعی دارد آرزوی او را جامه عمل بپوشاند. حتی بابانوئل اعتقاد دارد تفنگ هدیه کریسمس نیست و خطرناک است، اما رالف به هر دری می‌زند تا به آرزویش دست یابد.
فیلم نما‌های مختلفی دارد و یک سِیر دراماتیک و منطقی را در روابت خلاقانه خود می‌پیماید، از دعوا‌ها و اختلافات رالف در مدرسه با سایر بچه‌ها تا رسیدن به روز کریسمس و غافلگیری با هدایا. کشمکش اصلی یعنی خرید یا نخریدن تفنگ، به نحوی هنرمندانه در بستر مسائل دیگرِ خانواده روایت میشود. خانواده‌ای که ثروتمند نیست و کاملا متوسط و معمولی است؛ به هیچ وجه ایده‌آل و بی نقص نیست و مشکلات مختلفی در درون و بیرون خود دارد. اما هرچقدر به کریسمس نزدیک میشویم و فیلم پیش می‌رود فضای دور هم بودن و روابط گرم خانوادگی بیشتر به چشم می‌آید و جادوی فیلم اوج می‌گیرد.
موضوع و حال و هوای فیلم به همراه شخصیت پردازی قوی در داستان با حضور بازیگرانی بزرگ مانند «درن مک گاوین» (در نقش پدر) موجب شد فیلم به فروش حدود 20 میلیون دلاری دست یابد (حدود 6 برابر بودجه ساخت آن) و یک موفقیت کامل برای کمپانی مترو و کارگردان به شمار رود. داستان کریسمس به دلیل الهام بخش بودن، زیبایی شناسی و تبدیل شدن به نمادی از فرهنگ عامه و تاریخ آمریکا در سال 2012 به "آرشیو فیلمخانه ملی آمریکا در کنگره" افزوده شد.
ولگرد
عنوان: The Rover
محصول: 2014

کشور سازنده: استرالیا
کارگردان: دیوید میشُد
امتیاز مخاطبان IMDb:
6.4
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
66%
«دیوید میشُد» (متولد 1972)، بازیگر و کارگردان استرالیایی است و یکی از استعداد‌های جدید سینمای جهان به شمار می‌رود. شاهکار درخشان او یعنی «قلمرو حیوانات» در سال 2010 توجهات را به نبوغ وی جلب کرد و این روز‌ها نیز فیلم جدیدش با عنوان «پادشاه» بر سر زبان‌ها است. فیلم «ولگرد» یکی از آثار اوست که در افتتاحیه جشنواره کن مورد توجه قرار گرفت.
داستان ولگرد، ده سال بعد از فروپاشی اقتصادی دنیا در استرالیا روایت میشود که مانند غرب وحشی تبدیل به دنیایی بی‌قاعده و سراسر جنایت شده است. مردی به نام اریک با بازی «گای پیرس» در حال گذران وقت در یک بارِ عجیب و غریب است، در حالی که سه سارق از سر ناچاری برای تعویض خودروشان و فرار از مهلکه، ماشین او را سرقت می‌کنند. او به تعقیب آن‌ها می‌پردازذ و این سرآغاز مجموعه حوادثی است که با هدف انتقام و پس گرفتن دارایی شخصی، تا پایان فیلم ادامه دارد.
فیلم از نظر گونه شناسی در سبک "وسترن آخرالزمانی و همچنین جاده‌ای" قرار می‌گیرد با تِم جنایی. لوکیشن‌های فیلم هم در نما‌های بلند، خیره‌کننده اند و هم در فضا‌ها و نما‌های بسته و البته خفه‌کننده (همه فیلمبرداری در استرالیا انجام شده است) و طراحی صحنه در نما‌های بسته، تزیینات بسیار خوبی دارد. موسیقی استثنائی و به یاد ماندنی «آنتونی پارتوس» در طول فیلم، جورِ دیالوگ‌های کم و خلاصه و سکوت حاکم بر فضا را می‌کِشد و به رازآمیز بودن فضای کلی فیلم و تعلیق آن کمک بسیاری می‌کند.
از نظر مضمون، تاکید کارگردان بر اهمیت مفهوم «دارایی» است در دنیایی به شدت نیهیلیستی و پوچ که خیلی نظم درستی ندارد و "انسان‌های تنها و تک افتاده" دائما در خطرند؛ این تاکید در پایان بندی فیلم به خوبی به کمال می‌رسد. از طرفی تاکید کارگردان بر نیاز انسان‌ها به توجهِ اجتماعی و نظم جامعه و سیستم سیاسی بسیار گیراست، تا جایی که اریک در شرح حال مختصری از گذشته خود می‌گوید "همسرم را کشتم و هیچ کس به دنبال من نیامد و متوجه نشد! " یا اینکه رینولدز به دنبال این است که بفهمد چرا برادرش به خوبی از او مراقبت نکرده است.
گای پیرس با شکل و شمایلی متفاوت در قامت یک ضد قهرمان، یکی از بهترین نقش آفرینی‌های خود را در این فیلم ایفا کرده است. همچنین «رابرت پَتینسون» آنقدر در نقش یک جوان شیرین عقل، خوب است که ممکن است او را نشناسید! سایر بازیگران نیز نسبتا شناخته شده هستند و در خدمات فضای کلی فیلم. به طور کلی حال و هوای آخرالزمانی و عجیب فیلم و مضمون اخلاقی آن برگ برنده کارگردان به شمار می‌رود، درحالی که فیلم از ناحیه " گذشته و عدم توضیح درباره دلایل بی نظم شدن دنیا" آسیب دیده است.
گفتنی است دیوید میشُد با «جوئل ادگورتون» (بازیگر مشهور استرالیایی) دوستی و رابطه نزدیکی دارد و فیلمنامه «ولگرد» محصولِ همکاری مشترک آنهاست. اگر حوصله فیلم‌های وسترن و روایت‌های کنُد و کم دیالوگ را ندارید، این فیلم را نبینید.
تالکین
عنوان: Tolkien
محصول: 2019

کشور سازنده: آمریکا
کارگردان: دم کاروکوسکی
امتیاز مخاطبان IMDb:
6.8
درصد نقد‌های مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes:
51%
«درام زندگینامه‌ای» از جمله ژانر‌های محبوب مخاطبان سینما به شمار می‌رود که بسته به شخصیتِ محوری آن مورد توجه قرار می‌گیرد. «جی. آر. آر. تالکین» نویسنده و زبان‌شناس نابغه و خالق مجموعه داستان‌های «ارباب حلقه‌ها» و «هابیت‌ها» در تاریخ ادبیات و سینما جایگاه خاص و ویژه‌ای دارد. جایگاه والای تالکین موجب میشود که فیلم زندگینامه وی هرچند یک شاهکار سینمایی محسوب نشود، در لیست ما قرار بگیرد؛ از آنجا که "یگانه منبع تصویری درباره زندگی این نابغه ادبی و بی همتا" است که به درک بهتر خلقیات و حال و هوای فکری این نویسنده کمک شایانی می‌کند.
داستان فیلم تالکین در دو مقطع زمانی روایت می‌شود و در نهایت به دوران میانسالی وی ختم میشود. در ابتدا شاهد هستیم که «تالکین جوان» (با بازی نیکولاس هولت) در جبهه‌های خونین جنگ جهانی اول و در قامت یک افسر بریتانیایی، همزمان با جنگ به "خیالات ادبی و خلق ایده و نویسندگی" نیز مشغول است در حالی که رفیق صمیمی و هم‌کلاسی سابق وی به نام جافری در جبهه مفقود شده است.
به موازات آن، شاهدیم که «تالکین نوجوان» و برادرش به عنوان دو پسر یتیم در بیرمنگام تحت سرپرستی یک کشیش خیرخواه و خانواده‌ای ثروتمند زندگی میکنند. تالکین نوجوان تحصیلات کلاسیک و استعداد گسترده‌ای در یادگیری زبان‌های باستانی دارد و درخشش او در کالج سلطنتی موجب می‌شود که محبوب رفقای ثروتمندش باشد. در عین حال تالکین، جوانی است فقیر و تنها که بسیار تحت تاثیر مادر قصه‌گویش بوده و دل به یک دختر یتیم باخته است. در نهایت داستان در مقطع پس از جنگ جهانی و آغاز نگارش اولین اثر تالکین به پایان می‌رسد.
فیلم تالکین، زوایای واقعی و گوشه‌های فراوانی از زندگی و ذهن تالکینِ جوان را نمایش می‌دهد که در شکل‌گیری جهانِ داستانی وی موثر بوده‌اند از جمله: قصه‌های پریان و دیو‌ها که مادرش هر شب روایت می‌کرد، تصاویر درختان سوخته و خندق‌ها و آتش‌زنه‌های جبهه‌های جنگ جهانی اول، تشکیل گروه برادری و انجمن 4 نفره تالکین با سه دوست صمیمی (که بعد‌ها در قالب 4 هابیت در ارباب حلقه‌ها مورد استفاده و الهام قرار داد)، تاثیر فقدان دوستان بر تالکین پس از جنگ، رویکرد وی به زنان و عشق، نگاه خاص وی به اهمیت زبان‌های کلاسیک مانند یونانی و لاتین و قدرتی که در واژه‌ها و کلمات نهفته است، و در نهایت اهمیت سرخوردگی در تحصیلات آکادمیک و وضع بد مالی در شخصیت وی.
فیلم تالکین با دقت و وفاداری، اما شلخته و غیرمنسجم، مضامین فوق را در چند دوره کنار هم می‌چیند و برای مخاطب تا حدی روشن می‌کند که نگاه تالکین و جهان ادبی وی از کجا و براساس چه تربیت و تحصیلات و خیالاتی شکل گرفته است. اما در نهایت زحمات بازیگرانِ مسلط و همه تصاویر جذاب فیلم که با طراحی صحنه و فیلمبرداری عالی همراه شده اند، به دلیل "چند پارگیِ روایت و سردرگمی کارگردان در مواجهه با شخصیت چندبعدی تالکین و جزئیات فراوان زندگی او" به بار ننشسته است و با یک فیلم متوسط روبرو هستیم.
البته همه این ضعف‌های ساختاری موجب نمیشود که علاقمندان به تالکین و جهان ادبی وی از این فیلم لذت نبرند. در حالی که بازی عالی نیکولاس هولت در نقش تالکین همان چیزی است که انتظار داریم، بایستی پذیرفت که "انتظار و ذهنیت سینمادوستان و اهالی ادبیات از تالکین" آنچنان بالاست که احتمالا کمتر کارگردانی میتواند آن را برآورده کند.
بهنام منقولی


http://www.banounews.ir/fa/News/223654/فیلم‌های-برتر-تاریخ-سینما،-به-پیشنهاد-برترین‌ها-(2)
بستن   چاپ