آریا بانو
حکایت/ شکایت پیرزن از باد نزد سلیمان
دوشنبه 29 مهر 1398 - 13:43:13
آریا بانو - حکایت/ شکایت پیرزن از باد نزد سلیمان
٠
٠
خراسان / پیرزنی نزد سلیمان آمد و از باد شکایت کرد. سلیمان باد را به حضور خواست و گفت «چرا این زن را اذیت و آزار می کنی که از تو (نزد من) شکایت کند؟» باد گفت «خداوند با عزت مرا به سوی کشتی مردمی فرستاد که کشتی آن ها را از غرق شدن نجات بدهم، در حالی که آن ها نزدیک به غرق شدن بودند. من به سرعت برای نجات آن کشتی می رفتم. این زن در پشت بام خانه اش ایستاده بود و وقتی من به سرعت گذشتم بی اختیار من، از بام افتاد و دستش شکست.» سلیمان مناجات کرد که «خدایا چه حکمی بر باد کنم؟» خدا وحی کرد «بر اهل آن کشتی حکم کن که دیه شکستن دست این زن را بدهند. چون باد برای نجات کشتی آن ها می رفته و نزد من به هیچ کس ظلم نمی شود.»
تهذیب الاحکام
آورده اند که روزی امام حسین(ع) در راهی می رفت. از کنار جماعتی از کودکان گذشت که چیزی می خوردند. کودکان به او گفتند: ای امام، همراه ما باش و انگشت بر نمک زن . امام از اسب پایین آمد و با ایشان غذا خورد و به ایشان گفت: من با شما غذا خوردم، اکنون شما نیز با من همراهی کنید و به خانه من آیید . پس آن کودکان را به خانه برد و غذایی را که داشت با ایشان بخورد و فرمود که: بخشندگی ایشان بیشتر بود، چرا که اول ایشان بخشش کردند و دیگر آن که آن چه راداشتند پیش آوردند .
جوامع الحکایات

http://www.banounews.ir/fa/News/216967/حکایت--شکایت-پیرزن-از-باد-نزد-سلیمان
بستن   چاپ