آریا بانو
از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم!
يکشنبه 28 مهر 1398 - 09:21:09
آریا بانو - از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم!
٠
٠
روزنامه شهروند / من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شمایی که وقتی به مهمانی می‌روید به جز حرف‌های تکراری و ملال‌آور و بی‌فایده‌ سیاسی و نظامی و اقتصادی و... بچه‌ برادر یا خواهرتان یا اصلاً بچه‌ی فامیل دورتان را صدا می‌زنید با او گرم حرف می‌شوید، شوخی می‌کنید، بازی می‌کنید، چشم‌ می‌گذارید تا قایم شود، بعد الکی دور خودتان می‌چرخید تا زود پیدایش نکنید، صدای خنده‌اش را می‌شنوید، دلتان ضعف می‌رود برایش و آن‌قدر طولش می‌دهید تا او سک‌سک کند و یک جوری با حسرتی ساختگی وانمود می‌کنید که بازنده شدید و با عصبانیتی بامزه به او حالی می‌کنید که دفعه‌ی بعد حتماً برنده می‌شوید و او هم با خنده‌ی شیرین کودکانه‌اش برایتان خط و نشان می‌کشد که کور خوانده‌ای، باز هم خودم می‌برمت! ... و به خاطر این کارهای بچه‌گانه‌تان اصلاً از جمع بزرگ‌ترها خجالت نمی‌کشید.
من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شمایی که وقتی یک نوجوان وارد جایی می‌شود برایش بلند می‌شوید،‌ با او دست می‌دهید، مثل یک آدم کامل با او رفتار می‌کنید نه نصف آدم! به او نمی‌گویید: «چرا موهایت را اینجوری زدی؟ معدلت چند شده؟ چه‌قدر دماغت بزرگ شده؟ کجایی! نمی‌بینیمت و...» برعکس یک‌ جوری با او رفتار می‌کنید که راحت‌تر خجالت نکشد. بعد وارد حرف‌هایی می‌شوید که او دوست دارد و شاید شما هم دوست داشته باشید؛ مثلا از نتایج مسابقات فوتبال و والیبال حرف می‌زنید یا از تبلت‌ها و گوشی‌های جدید و یا آخرین فیلم‌هایی که دیده‌اید و یا جدیدترین آهنگ‌ها و هر چیز دیگر که هم او دوست دارد و هم شاید شما.
من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شمایی که وقتی دور هم نشسته‌اید و کودکان، سرخوش در حال بازی‌اند،‌ دنبال هم می‌دوند، جیغ می‌کشند یا بیخودی گریه‌شان می‌گیرد، داد نمی‌کشید که «بابا یکی اینها رو ساکت کنه. داریم دو کلوم اختلاط می‌کنیم.» و یا یک گوشی تلفن همراه دستشان نمی‌دهید که بیا بنشین با این بازی کن تا صدایت بریده شود (زبانم لال!) که او را یکجانشین کنید و چشمان همچون مرواریدش را به امواج نور موذی گوشی بسپارید تا او یک آدم تنها شود بدون ارتباطی صمیمی با همسالانش. به جای آن اجازه می‌دهید تا بازی طبیعی‌شان را بکنند و صدای شلوغ پلوغی‌شان موسیقی پر نشاط پس‌زمینه‌ی مجلس‌تان شود.
من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شمایی که پدربزرگ و مادربزرگ هستید و نوه‌هایتان هم جزء برنامه‌ هفتگی‌تان هستند، برایشان بازی‌‌هایی من‌درآوردی راه می‌اندازید، از خودتان قصه می‌بافید و اجازه می‌دهید نوه‌تان هم در بافتن قصه همراهی‌ ‌کند، با او نقاشی می‌کشید و از نوه‌تان می‌خواهید درباره نقاشی شما نظر دهد، او هم کلی ایراد بگیرد که اینجایش کج است و مگر خانه این شکلی است و چرا گل‌هایت را انقدر بزرگ کشیده‌ای و چه و چه. غذای خانگی مادربزرگ و پدربزرگ را طبخ می‌کنید که قبلا سفارشش را از خودش گرفته‌اید و طعمِ یک جورِ دیگرش را برای یک عمر ماندگار می‌کنید زیر زبانش. اما او را خیلی لوس نمی‌کنید که وقتی نوه به خانه‌ی خودشان برگشت، با کوچک‌ترین اخم پدر و مادر، گویی در و دیوار خانه دیوار زندان است برایش که تنها راه رهایی‌، بازگشت به خانه‌ی مادربزرگ و پدربزرگ باشد.
من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شمایی که وقتی در مهمانی هستید و ساعت خواب کودکتان فرا می‌رسد،‌ دست از صحبت می‌کشید، ‌کودکتان را می‌برید به یک اتاقی، آرامش می‌دهید به او تا خوش‌تر خوابش ببرد تا مادرها یا پدرهای دیگر هم به تأسی از شما بچه‌هایشان را بیاورند و مجلس صحبت‌های بی‌سرانجامی را که گاهی پشت سر شهین‌خانم و آقاشهاب است تبدیل به مجلس لالایی خواب کودکانتان ‌می‌کنید و مادرانگی را به اشتراک می‌گذارید و مثل یک راز و نیاز جمعی با خداوند، رویایی رنگین برای خواب آن شب بچه‌هایتان می‌سازید و بعد با خیالی خلوت و وجدانی به وجد آمده به جمع مهمانان باز می‌‌گردید.
1) من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی تازه سیگارتان را خاموش کرده‌اید، بلافاصله بچه‌‌ی خودتان یا بچه‌ی دیگری را بغل نمی‌گیرید تا از نشئگیِ سیاهِ حاصل از دود سیگار، یک ماچی هم به صورت هم‌چون حریر کودک بچسبانید تا از هر آنچه که از دودِ سیاهِ مانده در دهانتان، نفسی تلخ به نفس نازک حساس کودک و صورت همچون ماهش بدمید. از طرف بچه‌ها از شما هم تشکر می‌کنم که وقتی به خانه ‌می‌رسید و انواع ذرات معلق و غیرمعلق هوای خاکستری شهر بر دست و صورتتان لانه کرده و یا دست‌های آلوده به چربی‌های سال‌ها مانده بر فرمان اتومبیل یا موتورسیکلت، هم‌آغوش حرام دست‌هایتان گشته، کودکتان را بغل نمی‌گیرید و صورت هم‌چون حریرش را به صورتتان نمی‌چسبانید و چند ماچ آبدار نمی‌کنید تا پس از زمانی که آلودگی‌ها را شسته باشید.
2) من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی بچه‌تان با چشم گریان به خانه می‌رسد و مثلا ناله می‌کند که فلانی مرا موقع بازی کتک زد یا بچه‌ی فلانی در مهمانی فحش بد داد و یا هم‌کلاسی‌ام مدادتراشم را بی‌اجازه برداشت و... شما به او نمی‌گویید که هر کس تو را زد تو هم بزنش، هرکس فحش‌ات داد، تو هم فحشش بده، هرکس وسایلت را بی‌اجازه برداشت، تو هم وسایلش را بی‌اجازه بردار تا ادب شود تا با این پیشنهادها او را تبدیل به اوباش و دزد و شرخر نکنید و در عوض به او می‌گویید که با دوستش در این‌باره صحبت کند که چرا این کار را کرده، ناراحتی‌اش را هم پنهان نکند، ناراحتی را به روی دوستش بیاورد، برای خودش یک حریم آهنی نادیدنی بسازد، محکم باشد، خودش را نبازد، نلرزد، نیفتد و دلیل کار اشتباه دوستش را توضیح دهد و باز اگر تکرار شد به بزرگتر نزدیکشان خبر دهد.
3) من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی فرزندتان به اندازه‌ی لازم و حتی کمی کمتر از مقدار لازم غذا خورده، دنبالش نمی‌افتید تا به زور و دشنام و پرخاش و انواع حرکات پلیسی و کارآگاهی، لقمه‌ای دیگر به دهان نُقلی کوچکش فرو کنید و او گریان و دَوان از شما فرار کند که با این کار، حرمت انسانی‌اش را به خاطر یک لقمه‌ی اضافه‌تر بشکنید و تصویر چندش‌آوری از خود و بچه‌ی در حال فرارتان به جای بگذارید و از آن طرف هم هر روز مقداری دیگر بر حجم معده‌‌ی کودکانه‌اش بیفزایید تا وقتی بزرگ‌تر شد حالا دنبال این بیفتید که چگونه رژیم بگیرد و یا هر روز در این بمانید که چگونه شکم این دختر یا پسر را سیر کنید!
4) من از طرف بچه‌ها تشکر می‌کنم از شما که وقتی می‌خواهید از سر شوق برای بچه‌ای هدیه‌ای بخرید، و در انتخاب خود تردید دارید، بدون رودربایستی از پدر و مادرش می‌پرسید که آیا این وسیله مناسب او هست؟ مناسب سن‌اش، خُلقیاتش، جنسیتش، فضای خانه‌تان؟ یا اصلا به چنین چیزی نیاز دارد یا نه؟ آیا به چنین وسیله‌ای علاقه دارد یا نه؟ آیا از همین اسباب‌بازی دارد یا نه؟ غافلگیر کردن بچه با آدم‌بزرگ فرق می‌کند. او همین که کادویتان را در زرورق رنگینِ کاغذ کادویی می‌بیند،‌ غافلگیر می‌شود، پدر و مادر بچه هم که غافلگیر کردن ندارند! اما خرید غلط یک وسیله مثلاً یک حلقه سی‌دی انیمیشن خشونت‌‌زا، یا اسباب بازی‌ای بزرگ که در آپارتمان کوچک جایی ندارد و حسرت بازی‌ با آن در فکر کودک می‌ماند تا ابد یا حتی تهیه یک بازی فکری سنگین و خسته‌کننده برای آن سن که می‌تواند از هر چه فعالیت فکری است بیزارش کند و یا نیازسازی بیهوده نسبت به بازی بیهوده‌‌ی دیجیتالی که اگر نبود، او هیچ‌گاه معتادش نمی‌شد... می‌تواند صفحه‌های حساسی از کتاب زندگی کودکی را اشتباهی ورق بزند
نویسنده: علی_اکبر_زین_العابدین

http://www.banounews.ir/fa/News/216286/از-طرف-بچه‌ها-تشکر-می‌کنم!
بستن   چاپ