آریا بانو
مسعود تکاور: "کروکودیل" در اصل مسئولان را خطاب قرار می‌دهد / کوروش تهامی: مردم این فیلم خاص را ببینند
یکشنبه 28 مهر 1398 - 8:13:21 AM
آریا بانو - سمیرا افتخاری – کارگردان فیلم "کروکودیل" می‌گوید سینمای اجتماعی ما در پنج یا شش سال اخیر ضرباتی خورده و الآن خموده و غمگین شده است.

سرویس سینمایی هنرآنلاین : این روزها فیلم سینمایی "کروکودیل" به کارگردانی مسعود تکاور با بازی کوروش تهامی، اندیشه فولادوند، حسین مهری، الهه حصاری و رضا یزدانی بر پرده سینماهاست، فیلمی در ژانر اکشن و حادثه‌ای که به موضوع مواد مخدر می‌پردازد.
داستان از جایی آغاز می‌شود که کیان با بازی کوروش تهامی طرحی را نوشته است که برای رسیدن به نتایج آن مجبور شده زیر بار قرض برود و حالا به دلیل مشکلات مالی طرحش را به قیمتی اندک از او می‌خرند. طرح تبدیل به یک مسئله جهانی می‌شود و از سوی دیگر کیان نیز با گروهی آشنا می‌شود که به کار تولید مواد مخدر می‌پردازند. این آشنایی سبب می‌شود تا کیان وارد ماجرایی شود که قصه را پیش می‌برد.
هرچند مسعود تکاور سال‌هاست که در مقام بازیگر و کارگردان در تلویزیون فعالیت داشته و سریال‌ها و تله‌فیلم‌های بسیاری ساخته است، اما "کروکودیل" نخستین ساخته سینمایی اوست که به گفته خودش برای ساخت آن بسیار جنگید و با مشکلات فراوانی دست‌وپنجه نرم کرد. به بهانه اکران این فیلم با این کارگردان و کوروش تهامی بازیگر این فیلم به گفت‌وگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:
آقای تکاور، شما یک سابقه تئاتری دارید که شاید کسانی که شما را در سینما و تلویزیون دیده‌اند کمتر از آن بدانند. شما سال‌ها تئاتر کار کردید و حتی در جشنواره تئاتر فجر جایزه بردید اما بعد تصمیم گرفتید تئاتر را کنار بگذارید و بروید سراغ سینما که عشق دوران نوجوانی‌تان بوده است. در حال حاضر زندگی تئاتری گذشته شما چقدر در فیلم‌ها و سریال‌هایی که کار می‌کنید وجود دارد و تا چه اندازه تجربیات تئاتری خود‌ را به سینما و تلویزیون منتقل می‌کنید؟
مسعود تکاور: بسیار زیاد. ما وقتی در تئاتر درگیر یادگیری میزانسن، اصول احترام به تماشاچی، فن بیان و فن بازیگری می‌شویم، این فنون به‌صورت مستمر در روزهای تمرین و اجرا تکرار و در ما نهادینه می‌شوند؛ بنابراین من وقتی با آن بک‌گراند وارد سینما شدم، احساس کردم میزانسن‌هایم میزانسن‌هایی است که تلفیقی از تئاتر و سینما در تقسیم‌بندی زندگی است. ما در سینما هم داریم زندگی می‌کنیم اما کمی حساب‌شده‌تر. در سینما این حساب‌شدگی را وارد جان قصه و جان زندگی می‌کنیم. من 100 یا بیش از 100 فیلم و سریال مختلف ساخته‌ام و در اغلب سریال‌هایم، مخصوصاً سریال‌هایی که پلان سکانس می‌گیرم، از تئاتری که کار کرده‌ام وام می‌گیرم و می‌بینم حرکات ریاضی که ما در تئاتر برای طراحی میزانسن استفاده می‌کردیم چگونه با زندگی تلفیق می‌شود. در انتخاب و هدایت بازیگرها نیز با شناختی که روی بازیگری و فنون بازیگری از تئاتر دارم می‌توانم بهتر هدایت کنم و بهتر نقاط قوت بازیگر را بشناسم و برای درآمدن یک سکانس راه‌کاری پیدا کنم. به اعتقاد من تئاتر به آدم برای اجرای کار سینما و تلویزیون بصیرت و یک نگاه چندبعدی می‌دهد و برای من خیلی آموزنده و کارساز بوده است.

فکر می‌کنم یک سری از کارگردان‌های سینما مخالف دورخوانی قبل از فیلمبرداری هستند ولی شما قبل از شروع فیلمبرداری دورخوانی دارید. علت موافقت شما با دورخوانی چیست؟
مسعود تکاور: یک کارگردان وقتی نویسنده هم باشد، ناخودآگاه چیزهایی را مهندسی کرده است. پس ما با پروژه‌ای طرف هستیم که چه در تولید صنعتی و چه در تولید هنری، ساماندهی و مهندسی شده است. این مهندسی همان‌طور که نیاز به برآورد بودجه و تولید دارد، نیاز به این دارد که دیالوگ‌های ساماندهی شده شما هموار شود بر زبان بازیگر. دورخوانی خیلی چیزها را مشخص می‌کند. یک سری از نویسنده‌ها می‌گویند دیالوگ من باید گفته شود ولاغیر. در صورتی ‌که این در دورخوانی بعد از انتخاب بازیگر شکسته می‌شود. نویسنده‌ بازیگرش را چاق و زشت فرض کرده است، اما شرایط طوری پیش می‌رود که ما یک هنرپیشه لاغر و زیبارو را سر کار می‌آوریم که قطعاً این در دیالوگ‌ها و دورخوانی تأثیر می‌گذارد. من مخالف این هستم که دورخوانی آنِ بازیگری را می‌گیرد، اتفاقاً دورخوانی آنِ بازیگری را زیاد می‌کند اما یک ظرافتی دارد. من با بداهه به‌شدت مخالفم و به‌شدت موافقم. یک هنرپیشه، کارگردان یا بازیگر حق دارد هر آن چیزی که در درونش هست و فکر می‌کند به کار کمک می‌کند را در طبق مشاوره بگذارد و بیان کند. وقتی این در طبق مشاوره قرار می‌گیرد و شور گذاشته می‌شود، به نتیجه می‌رسد. بعضی از دورخوانی‌ها در لوکیشن نتیجه می‌دهد اما این خیلی چیز ظریفی است. ما در دفتر 10 بار دورخوانی می‌کنیم ولی وقتی به صحنه می‌آییم می‌بینیم بهتر است یک سری چیزهای کوچک را تغییر بدهیم. این اتفاق در سکانس لب دریا در فیلم "کروکودیل" افتاد، در آن صحنه کوروش تهامی عزیز به من گفت بگذار دیالوگ را تغییر بدهم و این دیالوگ را جایگزین کنم. این یک مسئله ایده‌آل است، چیزی که نه در سناریو مهندسی شده بود و نه کارگردان آن را در کارش داشت اما بازیگر باهوش خودش پیشنهاد می‌کند چنین دیالوگی در آن صحنه گفته شود. من اسم این را هوش بازیگری می‌گذارم چون به نظر من هوش بازیگری تعریفی دارد که هر بازیگری از آن بهره‌مند نیست. به اعتقاد من هنرمندان و اساتید باید برای هوش بازیگری یک تعریفی پیدا کنند. هوش بازیگری در آن سکانس به این نتیجه می‌رسد که ما باید فلان دیالوگ را بگوییم و بعد می‌بینیم چقدر چفت‌وبست محکمی می‌شود. این نتیجه دورخوانی، هم‌خوانی، هم‌فکری و هم‌گرایی است. تجربه‌ام می‌گوید نکات ناب و درستی از دورخوانی‌ها،‌ هم‌فکری‌ها و ایده دادن‌ها درمی‌آید اما خدایی نکرده جاهایی هم راه به خطا می‌رود که آن‌ها باید توسط کارگردان با درایت و با اندیشه انتخاب شود و به دست تدوینگر سپرده شود. یکی از هزینه‌هایی که کارگردان‌ها بابت این موضوع می‌دهند این است که فیلم 100 دقیقه‌ای آن‌ها می‌شود 160 دقیقه. آن موقع نمی‌دانند با صحنه‌هایی که تولید کرده‌اند چه‌کار کنند.
از صحبت‌های شما می‌شود این‌طور برداشت کرد که دورخوانی‌ها باعث می‌شود شما زمان کمتری را برای فیلمبرداری صرف کنید چون همه آماده هستند و تمرینات انجام شده و هر بازیگری می‌داند باید چه کار کند. درست است؟
مسعود تکاور: دقیقاً. یک سری نقاط خیلی ظریف "کروکودیل" را "کروکودیل" کرد. یک صحنه در فیلم بود که کاراکترها در زیرزمین با هم حرف می‌زدند و اندیشه فولادوند مدام یک متر را جابجا می‌کرد. ما در دورخوانی به این صحنه رسیدیم و بعد صدابردار هم پیشنهاد داد که اگر الآن چیزی در صحنه سروصدا کند و تشنج صحنه زیاد شود خیلی خوب می‌شود. من همیشه صدابردار را به دورخوانی‌ها دعوت می‌کنم چون صدابردار گوش شنوای خوب بازی دیدن است. همیشه بعد از بازی بازیگرانم به صدابردار نگاه می‌کنم چون اول صدا شنیده می‌شود و در ذهن می‌ماند. دورخوانی به صدابردار و طراح صحنه کمک می‌کند و افراد را دور هم جمع می‌کند تا هر کدام کار خود را برجسته‌تر کنند. البته ما با بازیگرها، گروه صحنه و گروه کارگردانی، هر کدام به‌طور جداگانه دورخوانی داریم و این دورخوانی‌های مختلف به ما کمک می‌کند. با این حال گروهی موفق است که اسیر دورخوانی نشود و فرار باشد. یادم است در "کاغذ بی‌خط" آقای خسرو شکیبایی، آقای ناصر تقوایی و خانم هدیه تهرانی دچار معضل شده بودند چون امروز چیزی می‌خواندند و فردا یک چیز دیگر می‌گرفتند. یک نبوغی وجود دارد که این نبوغ جزو هیچ اصولی نیست. همان‌طور که می‌گویند فیلمنامه هیچ اصول نوشته‌شده‌ای ندارد. حرف من این است که دورخوانی باید به روند تولید و بازی‌ها کمک کند اما جلوی نبوغ بازیگر را نگیرد، همان‌طور که در "کروکودیل" گرفته نشد. ما طلایی‌ترین سکانس‌هایمان را خارج از سناریو داریم و این بسیار جذاب است.

آقای تهامی، دورخوانی‌ها برای شما به‌عنوان یک بازیگر چه اتفاقی را رقم می‌زند و چقدر تأثیرگذار است؟
کوروش تهامی: به‌عنوان بازیگری که از تئاتر به سینما می‌آیم، با دورخوانی بسیار موافق هستم. در خیلی از آثار سینمایی دورخوانی وجود ندارد که یا خود کارگردان اعتقاد ندارد، یا زمان به آن‌ها این اجازه را نمی‌دهد یا متأسفانه بعضی از بازیگران اهل دورخوانی نیستند، اما در خیلی از کارهایی که دورخوانی انجام می‌شود، حتی آکسان‌هایی که قرار است روی بعضی از کلمه‌ها گذاشته شود یا بعضی از تغییرات کوچک در دیالوگ‌ها که در دورخوانی اتفاق می‌افتد می‌تواند تأثیرگذار باشد. مثلاً ممکن است ما در دورخوانی به این نتیجه برسیم که بهتر است بخش دوم جمله را اول بگوییم و بخش دوم را اول بگوییم. یا ممکن است به نتیجه برسیم که لازم است بازیگر در یک لحظه مشخص لبخند بزند. شاید بعضی‌ها فکر کنند این‌که بازیگر لبخند بزند یا نزند فرقی ندارد اما واقعاً فرق می‌کند. من بارها در مصاحبه‌های مختلف راجع به این ریزه‌کاری‌ها و جزییات صحبت کرده‌ام و هنوز به این اعتقاد دارم که سینما را جزییات می‌سازند و حتی یک جابجایی کوچک در آکسسوار صحنه، میزانسن، جای دوربین، اندازه نما و دیالوگ‌ها می‌تواند کار شما را متمایز از کار بقیه کند. وقتی در سینما برای ‌ما سؤال می‌شود که چرا یک آدم یک جور دیگر است، دقیقاً به خاطر همین چیزهاست. من فکر می‌کنم بهترین زمان برای تصحیح و رسیدن به چیزهایی که می‌خواهیم، لااقل 50 درصدش در زمان پیش‌تولید و دورخوانی‌ها است، وگرنه شما باید خیلی هوشمند باشید که هیچ‌کدام از این کارها را نکنید و بعد سر صحنه بیایید و کارتان خوب از آب دربیاید. اصلاً ربطی به ژانر کار هم ندارد و در هر ژانری باید این تفکر پشت کار باشد. هر بازیگری یک پتانسیلی دارد و کارگردان آگاه، کارگردانی است که بر مبنای پتانسیل بازیگرها پیش می‌رود و می‌داند از پتانسیل‌های او چگونه استفاده کند. شما به‌‌عنوان کارگردان ممکن است با یک بازیگر یک کلمه بگویید تا متوجه شود و با یک بازیگر دیگر باید یک روز کامل صحبت کنید. چند سال پیش من وارد یک کاری شدم که قبل از من یک سری ماجراها داشت. من آنجا متوجه شدم کارگردان یک سکانس را دو روز با بازیگر کار کرده بود! واقعاً اشکال از کی بوده است؟ از کارگردان یا بازیگر؟ یا از فضای آن کار؟ به اعتقاد من کارگردان باید پتانسیل بازیگر را بشناسد و بداند اصلاً فلان بازیگر گنجایش و ظرفیت چنین کاری را دارد یا نه. من جای آن بازیگر وارد کار شدم که البته این کار کاملاً با هماهنگی صورت گرفت و من با توافق آن بازیگر جایگزین او شدم. به هر صورت من معتقدم شناخت ظرفیت بازیگرها خیلی مهم است و کارگردان باید تشخیص بدهد چه بازیگری برای چه نقشی مناسب است. من از این حیرت می‌کنم که در سینمای ما برای یک نقش 10 کاندید وجود دارد. اصلاً مگر می‌شود؟ بله در یک صورت چنین کاری امکان‌پذیر است، در صورتی ‌که کارگردان و نویسنده آماده باشند تا اگر فلان بازیگر نیامد، متن را یک مقدار تغییر بدهند و یک بازیگر دیگر را به کار دعوت کنند؛ اما اگر شما یک متن و نقش واحد داشته باشید مگر می‌شود 10 آدم برای آن نقش کاندید باشند؟ به نظر من کارگردان آن اثر خیلی باید فکور و پر از ایده باشد و وقت زیادی هم داشته باشد تا بتواند با آدم‌های مختلف آن یک نقش را کار کند و به مقصدی که می‌خواهد هم برسد.
به اعتقاد من در سینمای ایران دقیقاً همین‌طور است و متن‌های زیادی بر مبنای بازیگر نوشته نمی‌شود و کارگردان‌ها یا نویسنده‌های بسیار کمی پیدا می‌شوند که از ابتدا برای همان بازیگر بنویسند و تأکید داشته باشند که حتماً حضور داشته باشد.
کوروش تهامی: کاملاً حرفتان را قبول دارم. این اتفاق تا به حال بسیار کم رخ داده است. نمی‌دانم این از کجا می‌آید در حالی ‌که این‌ها اصول کار ماست. شما دارید متنی را می‌نویسید بر مبنای توانایی‌های یک بازیگر خاص، یا لااقل با نگاه به دو بازیگر خاص. می‌گویید این آدم مثلاً ظاهر و صدایش این‌طوری است و در موسیقی و نوازندگی پیانو یا نقاشی هم سررشته دارد؛ اما من بارها فیلم‌هایی را دیده‌ام که راجع به یک آدم موزیسین است اما بازیگر آن نقش اصلاً ساز بلد نیست و حتی نمی‌تواند انگشت‌هایش را روی نت‌ها حرکت بدهد. در حالی‌ که آن‌طرف دنیا فیلمی به اسم "پیانیست" ساخته می‌شود که یک سال با بازیگر پیانو تمرین می‌شود تا بتواند لااقل یک یا دو قطعه را درست بنوازد. بعد آن فیلم حیرت‌انگیز از آب درمی‌آید و تمام دنیا روی آن ارزش‌ می‌گذارند. من هنوز هم وقتی بعضی از سکانس‌های آن فیلم را می‌بینم از دیدن آن به وجد می‌آیم. اصلاً حیرت‌انگیز است. شما در کلاس‌های درس می‌توانید راجع به لحظه‌به‌لحظه آن فیلم حرف بزنید. چرا ما نباید چنین کاری بکنیم؟ سینما فقط این است که بفروشد؟ صحبت‌های من باز به این برمی‌گردد که باید ظرفیت آدم‌ها را بشناسیم. حتی در مورد بداهه که مسعود تکاور راجع به آن صحبت کرد من فکر می‌کنم بداهه کار هر کسی نیست. شما فکر نکنید هر کسی که به او می‌گوییم بازیگر، می‌تواند برود کار بداهه کند. شما سیاه‌بازهای قدیم را در نظر بگیرید. آن‌ها روی صحنه کارهای بداهه زیادی انجام می‌دادند که مردم روده‌بر می‌شدند و از کار سیاه‌بازها لذت می‌بردند. سیاه تمام ابعادی که می‌خواسته روی صحنه اتفاق بیفتد را می‌دانسته است و اصلاً زندگی خودش را آنجا اجرا می‌کرده است؛ بنابراین ظرفیت آدم‌ها بسیار مهم است و این ظرفیت‌ها در دورخوانی‌ها بهتر شناخته می‌شود.
مسعود تکاور: به اعتقاد من ژانر کارها تکلیف دورخوانی را بیشتر مشخص می‌کند. مثلاً من بعضی وقت‌ها می‌خواهم مثل ابوالفضل جلیلی فیلم بسازم که نابازیگر می‌آورم. در این نوع کارها چون دورخوانی روی بازیگر ترس و واهمه ایجاد می‌کند بهتر است دورخوانی نگذارید. یا وقتی در یک فیلم شما سه بازیگر حرفه‌ای و پانزده نابازیگر دارید هم نیازی به دورخوانی نیست چون نابازیگر به خطا می‌رود. یا وقتی شما دارید سینمای مشاهده‌ای می‌سازید هم نمی‌توانید از دورخوانی استفاده کنید.
خیلی از کسانی که می‌گویند ما مخالف ‌دورخوانی و هم‌خوانی هستیم یک سری مثال‌ها می‌آورند که شما می‌فهمید کاملاً خلط مبحث شده است. در فیلم "مخمصه" ( Heat ) یک سکانس معروف هست که آل پاچینو و رابرت دنیرو در کافه با هم روبرو می‌شوند. کارگردان فیلم می‌گوید از روز اولی که ما با هم جلسه داشتیم، پاچینو و دنیرو تأکید داشتند که این صحنه حتماً بداهه باشد، یعنی دوربین را بکاریم و بگیریم؛ اما قضیه چیز دیگری است. اولاً آن اولین سکانسی است که در طول تاریخ سینما، آل پاچینو و دنیرو روبروی هم قرار می‌گیرند و می‌خواستند از این لحظه لذت ببرند. نکته دوم این است که ما داریم راجع به رابرت دنیرو و آل پاچینو صحبت می‌کنیم و آن‌ها عقبه‌ای دارند که به ما نشان می‌دهد اگر قرار است فیلم "مخمصه" را بازی کنند، حداقل سه، چهار ماه رفته‌اند راجع به آن مأمور پلیس و سردسته باند تبهکاران و دزدان تحقیق کرده‌اند. در واقع دارند با یک عقبه‌ای می‌آیند که اگر به کارگردان کار پیشنهاد می‌دهند بابت آن عقبه است و می‌دانند آن بداهه می‌تواند یک لحظه درخشان به وجود بیاورد که به وجود هم آورد و شما هر موقع می‌خواهید راجع به یک سکانس معروف صحبت کنید آن سکانس را هم مثال می‌‌زنید. خود کارگردان هم یک پیشینه‌ای دارد که نشان می‌دهد این کارگردان بلد است و می‌تواند این کار را بکند؛ اما آیا این فرمول در همه فیلم‌ها و برای هر بازیگری صادق است؟ یعنی اگر آندری تارکوفسکی در فیلم "ایثار" دوربین می‌کارد و یک پلان سکانس 15 دقیقه‌ای می‌گیرد، آیا می‌شود همان را بدون این‌که آن عقبه و پیشینه وجود داشته باشد در ایران گرفت؟ آیا ما بدون ظرفیت‌سنجی یک بازیگر می‌توانیم آن سکانس را بگیریم؟
کوروش تهامی: مطمئناً خیر. ما در سینما احتیاج به خودسازی داریم. فکر می‌کنم بعضی وقت‌ها مجبوریم همه کارهایمان را تعطیل کنیم و در طول ماه و در طول سال دوباره شروع کنیم به خودمان را ساختن. این‌که فکر کنیم چند فیلم خوب بازی کرده‌ایم و جایزه گرفته‌ایم و الان دیگر تمام است، درست نیست و ما باید خودمان را ریکاوری کنیم. این رودخانه باید دائم در جریان باشد. من کم می‌بینم که در سینمای ما این اتفاق بیفتد. در دنیا ناگهان یک بازیگر جوان می‌آید در یک کاری ظاهر می‌شود و از خودش چیزهایی نشان می‌دهد که انگار دنیای بازیگری را یک پله جابجا می‌کند. یا یک کارگردان، نویسنده و طراح صحنه می‌آید و این کار را در حرفه خودش انجام می‌دهد. به خاطر این‌که این‌ها یک‌دفعه نمی‌آیند به جایی برسند. متأسفانه سالیان قبل در ایران به خاطر کمبود بودجه و کمبود سواد و کمبود آدم‌های آشنا و آگاه به حوزه‌های مختلف، یک اتفاقی افتاد که هم باعث شد سلیقه مخاطب افت کند و هم کارهایی که تولید شد یک‌دفعه نزول پیدا کرد. متأسفانه منشأ آن از تلویزیون و تله‌فیلم‌هایی بود که ساخته شد و آدم‌هایی که متخصص نبودند اما اسم‌هایشان در تیتراژها خورد و همین باعث شد این آدم‌ها امر به خودشان هم مشتبه شود. ما شوخی نداریم و وقتی داریم یک فیلم می‌سازیم یعنی داریم یکی از گنده‌ترین کارهای دنیا را می‌کنیم. به نظر من با نوشتن یک کتاب درجه یک یا یک کتاب خیلی بد هیچ فرقی ندارد؛ بنابراین باید آدم‌های متخصص در جایگاه خودشان بنشینند. وقتی یک آدم به‌یک‌باره و بدون طی کردن مراحل لازم از جایگاه درجه سه به جایگاه درجه یک بیاید حاصلش می‌شود همین. به اعتقاد من باید یک مدت به جای این‌که فقط تولید کنیم اتاق فکر تشکیل بدهیم و بنشینیم فکر کنیم. در دنیا برای فیلمسازی اتاق فکر تشکیل می‌شود و نتیجه‌هایش را هم داریم می‌بینیم. آنجا "آواتار" ساخته می‌شود. آنجا سینمای تجاری‌شان هم پر از فکر است. مثلاً فیلم "مخمصه" به هر حال قرار بوده یک فیلم حادثه‌ای، پلیسی، تجاری باشد اما نکات بسیار زیادی را می‌توانیم از آن فیلم دربیاوریم؛ از انتخاب بازیگرها تا موسیقی، لوکیشن‌ها و هر چیز دیگری. ما هم باید همان کار را بکنیم.

مسعود تکاور: وقتی بحث صنعتی شدن هنر مطرح می‌شود، فاکتورهای ما فاکتورهای شوخی‌ناپذیری می‌شود. دنیای امروز دنیای عجیب و رو به رشدی است. مردم دیگر حوصله یک دقیقه فیلم دیدن در اینستاگرام را ندارند چه برسد به نود دقیقه فیلم بد. پس ما باید با ظرافت و دقت بیشتری کار کنیم و رویکرد قوی‌تری نسبت به هنری که می‌خواهیم ارائه کنیم داشته باشیم. پس این حساسیت ما را بالاتر می‌برد. ما در موقعیت‌های مناسبی هستیم که متأسفانه با انجام یک سری از کارها و انجام ناقص یک سری از کارها فرصت‌سوزی به وجود آورده‌ایم و این فرصت‌سوزی ضربه جبران‌ناپذیری به بدنه عملکرد خودمان و عملکرد سینما زده است. من امیدوارم که حساسیت موضوع را درک کنیم. من سنگ بزرگی را برای "کروکودیل" برداشتم اما نگذاشتم علامت نزدن شود. تا جایی که جان داشتم دویدم و دویدیم. من سه یا چهار صحنه اکشن فیلمم را فقط به خاطر بودجه کنار گذاشتم. سکانس‌های پلیسی ما ابتر و نپخته است. من مسعود تکاور بعد از این همه کار می‌دانم باید چه‌کار کنم اما شرایط به من اجازه نمی‌دهد کاری که می‌خواهم را به بهترین شکل انجام بدهم.
به نظر می‌رسد فیلم شما برای اکران عمومی کوتاه‌تر شده است. این موضوع چه علتی دارد؟
مسعود تکاور: ما بعد از فیلمبرداری کارمان جزییاتی را برای شخصیت کیان در نظر گرفتیم که واقعاً نجات‌بخش شد؛ اما مشکلی که وجود دارد این است که هنر- صنعت ما هنر- صنعت میزانی نیست. مثلاً پخش‌کننده می‌گوید من 90 دقیقه می‌خواهم، در حالی ‌که قصه ما در 110 دقیقه تعریف می‌شود. من آن موقع مجبور می‌شوم یک سری سکانس‌ها را حذف کنم که همین‌طور هم شد. کدام آیه‌ای گفته من فیلم را باید با 90 دقیقه تحویل بدهم؟ چرا؟ فقط به خاطر این‌که اکرانتان پر شود؟ ما یک دیدگاه هنری داریم که این دیدگاه هنری تصورات من، بازیگران، نویسنده و سایر عوامل است. ما بر اساس این دیدگاه به یک مجموعه قابل قبول 110 دقیقه‌ای رسیدیم ولی بعد باید از فیلتر دفتر پخش که من اسمشان را "سلاطین پخش" می‌گذارم رد می‌شدیم که این باعث شد فیلم 110 دقیقه‌ای بشود 90 دقیقه. می‌گویند سئانس‌هایمان باید درست شود! به هر حال ما فیلم را ساخته‌ایم و در شرایط پخش هستیم و مجبوریم به این ماجرا تن بدهیم وگرنه فیلممان پخش نمی‌شود. فیلم من دو سال خوابید به خاطر یک سکانس موز خوردن! یکی دیده بود و خوشش نیامده بود. بعد دوباره آدم‌های همان‌جا کار را می‌پذیرند. این مشکل یک طرف، مشکل کوتاه شدن فیلم به خاطر درست شدن سئانس‌های پخش‌کننده هم یک طرف. متأسفانه اهرم فشار صنعت، محیط بر هنر من است و به همین خاطر ضرب و تقسیمش درست درنمی‌آید و این باعث می‌شود کار هنری من تا حدی آن چیزی که باید باشد نباشد. وای به حال کسانی که بخواهند اولین فیلمشان را بسازند! می‌شوند برده مطلق! تصور من این است که هنر و صنعت باید به هم دست دوستی بدهند و یک مقدار با انصاف‌تر به هم نگاه کنند. سینمای مستقل ما دو بُعد پیدا کرده است؛ بُعد جدی و بُعد کمدی. آنالیز زندگی منوچهر هادی که دوست صمیمی من است نماد مطلق سینمای ایران است. منوچهر هادی در تلویزیون چند تله‌فیلم خوب و قابل قبول ساخت و بعد به‌عنوان یک دغدغه فیلم‌های اجتماعی ساخت که با سر خورد زمین. رفیقم را نابود کردند. بعد آمد راهکار را پیدا کرد و یک سری فیلم کمدی ساخت و خوشبخت شد. این ظاهر و باطن قضیه است. شاید بعداً منوچهر هادی برود یک فیلم اجتماعی بسازد و شرایط خاص خودش را پیدا کند اما منوچهر هادی الآن برای ما یک مدل است.
کوروش تهامی: البته او هم هرازگاهی لابه‌لای کارهای طنز خودش، کارهایی را که به آن‌ها فکر می‌کند هم می‌سازد.
مسعود تکاور: ان‌شاءالله جیبش آن‌قدر پر شود که بتواند به رویکردی که می‌خواهد برسد چون من می‌دانم در دل رفیقم چه می‌گذرد. یا می‌دانم در دل خودم چیست. جالب است که من الآن پیشنهاد دارم و سرمایه‌گذار هم دارم و فیلم بعدی‌ام کمدی اکشن است.
و همه چیز برای شما برای ساخت فیلم کمدی فراهم است اما برای ساخت فیلم اجتماعی باید بجنگید.
مسعود تکاور: دقیقاً. سرمایه‌گذار فیلم "کروکودیل" به من گفت خرجمان چقدر است؟ گفتم پانصد میلیون تومان. من فکر می‌کردم اولین فیلمم است و باید تمام تلاشم را بکنم و پول خودم را هم گذاشته بودم که البته بعد رسیدیم به مبالغ بالاتر. تازه سرمایه‌گذار فیلم انسان شریفی است که با من تا انتهای کار آمد و یک لحظه غر نزد. ما در سینمای مستقل باید به هم رحم کنیم. ما در فیلم "کروکودیل" همه دلسوزانه کار کردیم و همه واقعاً با من همراه بودند. ما نباید خسته شویم و نباید کم بیاوریم. ما نباید موقعیت‌های ناب داستانی و قصه‌ای‌مان را به خاطر این‌که صنعت سینمایمان تحویلش نمی‌گیرد بگذاریم زمین. من خوشحالم مثلاً "مسخره‌باز" ساخته می‌شود و به آن افتخار می‌کنم. یا خوشحالم کارهای ناب و خوب مثل "سرخ‌پوست" ساخته می‌شود. من خوشحال می‌شوم اگر بتوانم اتفاقی را صورت بدهم که بازیگران و ستاره‌های من در دل یک کار اجتماعی و جدی به دل بیننده بنشینند و قشنگ جلوه کنند.

شما در زمان نگارش "کروکودیل" دقیقاً به این گروه بازیگری فکر می‌کردید؟
مسعود تکاور: من در زمان نگارش به خاطر تجربه‌ای که داشتم گفتم فیلم من باید دو بال داشته باشد؛ یک بال هنری، سناریویی و قصه‌ای و یک بال صنعتی. در بال صنعتی باید انتخاب‌های من انتخاب‌های درستی باشد و من به این بسیار آگاهانه و صادقانه فکر می‌کردم. به یک سری گزینه‌ها برای هر نقش فکر می‌کردم و برایم مهم بود که بازیگرها حتماً به نقش‌ها بخورند. فکر می‌کنم نگاه یک کارگردان این است که ویترینش را درست بچیند، کما این‌که من و کوروش تهامی بعد از عقد قرارداد روی گروه بازیگران گفت‌وگو داشتیم. البته خیلی فاکتورها دست‌به‌دست هم می‌دهد که یک فیلم موفق شود. ما فیلمی را روی پرده داریم که بازیگران مشهور دارد و هفته اول هم یک میلیارد و دویست میلیون تومان فروخته است اما هفته دوم خبری نبوده چون تماشاگران به این آگاهی رسیده‌اند که آن فیلم یک فیلم قابل قبول نیست. اعتقادم بر این است که همیشه دارم شاگردی می‌کنم و اگر ضعفی وجود دارد از سوی خود من بوده است. "کروکودیل" فیلم اول من است و قطعاً در فیلم دومم نقصانی که کشف کرده‌ام را برطرف خواهم کرد.
آقای تهامی شما از چه زمانی به جمع بازیگران "کروکودیل" پیوستید. شما بازیگری هستید که سخت انتخاب می‌کنید، شخصیت کیان چه چیزی داشت که برای شما جذاب بود و شما را به چالش دعوت می‌کرد؟
کوروش تهامی: من از اوایل پیش‌تولید پیشنهاد بازی در "کروکودیل" را داشتم. مسعود با من تماس گرفت و بعد فیلمنامه را برای من فرستادند و نشستیم درباره آن ساعت‌ها صحبت کردیم. شاید به آن معنا بازیگر فیلم‌های اکشن نباشم اما از نقش‌هایی که چالشی باشد بسیار خوشم می‌آید. آدمی که دارد تلاش خودش را می‌کند و دلش می‌خواهد با تلاش خودش به جایی برسد اما انگار تمام فرصت‌ها از او گرفته می‌شود. به‌نوعی شاید هم روزگار یک فشاری روی او دارد و هم آدم‌هایی که می‌توانند به او کمک کنند و اجازه عرض‌اندام بدهند، این کمک را از او دریغ می‌کنند. طرحی که این آدم (کیان) به آن رسیده و خیلی طرح کارسازی است، نیازمند امکانات است و اگر امکانات در اختیار کیان قرار بگیرد هم در زمینه کارآفرینی اتفاقات خیلی خوبی می‌افتد و هم آن طرح می‌تواند یک طرح جهانی باشد و در سطح بین‌المللی هم گسترش پیدا کند. ضمن این‌که باعث می‌شود جوانان بااستعداد ما نمود پیدا کنند و ادامه‌دهنده راهشان باشند. با این حال این امکان به کیان داده نمی‌شود و طرح را خیلی مفت از دست این آدم درمی‌آورند و به نام خودشان ثبت می‌کنند و کیان کاملاً می‌شود نقطه مقابل آن چیزی که بوده و یک‌دفعه یک چیز عجیب‌وغریب از او بیرون می‌آید یک شخصیت غریبه. من از شخصیت‌های این‌چنینی بسیار خوشم می‌آید. حالا چه منفی به آن بگویند چه مثبت.
خاکستری به نظر می‌رسد. نه مثبت است و نه منفی، بلکه یک چیز میانه‌ای است که پیش می‌رود و حتی وقتی وارد فضای کار خلاف می‌شود هم چارچوبی برای خودش دارد و سعی می‌کند بیشتر از آن پایش را از گلیمش درازتر نکند.
کوروش تهامی: دقیقاً. در برخوردها و رفتارش هم برای خودش چارچوب دارد. به هر حال عقبه‌ای داشته و یک آدم تحصیل‌کرده است و یک‌دفعه عوض می‌شود. یک آدمی در حد یک مهندس شیمی است که بعد به موجودی دیگر تبدیل می‌شود. این تبدیل‌شدن‌ها برای من جالب است و انگار من را به یک چالشی دعوت می‌کند که ببینم می‌توانم از پس این نقش‌های دوبعدی بربیایم یا نه. در نقشم در فیلم "رگ خواب" هم به‌نوعی این تبدیل‌شدن را با یک تفاوت‌هایی می‌بینیم. حتی در تلویزیون هم نقش‌های این شکلی بازی کرده‌ام. می‌خواهم بگویم آدم‌هایی نظیر کیان "کروکودیل" وقتی اتفاقات خوبی برایشان بیفتد می‌توانند الگو باشند ولی وقتی ظرفیت‌های لازم از آن‌ها دریغ شود آن‌وقت الگوهای ما کسانی می‌شوند که چند کلیپ در اینستاگرام می‌سازند که شاید بامزه هم باشند ولی به‌یک‌باره تعداد فالوئرهای‌شان به بالای یک میلیون نفر می‌رسد و به تلویزیون دعوت می‌شوند و آدم‌های‌ بی‌ظرفیتی که این صحنه‌ها را می‌بینند شروع می‌کنند به الگوبرداری کردن از آن‌ها؛ یعنی آن‌ها می‌شوند الگوی یک سری جوان که فکر می‌کنند فقط کافی است شما یک دوربین داشته باشید و فلان کار را کنید تا دیده شوید. آن‌وقت الگوسازی‌های ما غلط می‌شود و همه چیز به هم می‌ریزد و هیچ‌کس هم نمی‌داند چه درست است. همه می‌خواهند همه چیز برایشان سهل‌الوصول باشد و بدون هیچ زحمتی به موفقیت برسند. مگر می‌شود؟ من به‌عنوان یک بازیگر بعد از 25 سال کار کردن تازه به نقطه‌ای رسیده‌ام که انتخاب می‌کنم و نقش‌هایی را که دوست دارم بازی می‌کنم. نمی‌گویم قبلاً کارهای بد کرده‌ام. همه کارهایم را دوست دارم ولی شاید نقشی مثل نقش کیان را 10 سال پیش کسی به من پیشنهاد نمی‌کرد چون ظاهر من را نگاه می‌کرد و می‌گفت نقش یک آدم مظلوم و مثبت را به کوروش تهامی بدهیم؛ اما من سعی کردم کارهای مختلف انجام بدهم تا به آدم‌ها بفهمانم که ظرفیت بازی در نقش‌های گوناگون را دارم.
با صحبت‌های شما به‌خصوص در مورد الگوسازی‌های اشتباه موافقم، اما نکته‌ای که وجود دارد این است که خود برنامه‌سازان و مدیرانی که در رأس نشسته‌اند هم متأسفانه به این موضوع آگاه نیستند و به همین خاطر ما می‌بینیم که مثلاً یک اینفلوئنسر اینستاگرامی به‌یک‌باره سر از تلویزیون درمی‌آورد و یک شبه ره صد ساله را طی می‌کند و تبدیل به چهره می‌شود. در نتیجه فکر می‌کنم این خانه از پای‌بست ویران است و هیچ کاری نمی‌شود کرد.
مسعود تکاور: ما دان غلط می‌دهیم. دان غلط را می‌خورند و پرواز غلط می‌کنند و فکر غلط دارند.

آقای تهامی، فکر می‌کنید از هم گسستگی خانواده کیان که ما چیزی راجع به آن نمی‌بینیم و فقط در یک بخش راجع به آن می‌شنویم، چقدر می‌توانست در آینده این آدم تأثیرگذار باشد؟ اصولاً آیا اگر خانواده ریشه‌دار وجود داشت کیان به اینجا کشیده می‌شد؟ چون در نقطه مقابلش ما شخصیت سهیل را داریم که در اولین اتفاقی که با آن شدت برایش می‌افتد شروع به توبه کردن می‌کند ولی کیان حتی تا مراحل آخر هم پیش می‌رود. برداشت من این است که سهیل مادرش را می‌بیند و برای مادرش تمام تلاشش را می‌کند و از خودش می‌گذرد، در کنار تمام آرزوها و بلندپروازی‌هایی که دارد، اما کیان باوجود این‌که همسر دارد و می‌داند دارد پدر می‌شود تا ته این راه می‌رود.
کوروش تهامی: در واقع کیان، لیدر و رئیس یک گروه است و چشم همه به اوست و به هر حال از لحاظ دراماتیک آخرین نفری که قرار است توبه کند کیان است. در زندگی واقعی ممکن است هر اتفاقی بیفتد اما از نظر دراماتیکی ما مجبوریم کیان را این‌طوری پیش ببریم. یادمان نرود که به سهیل داستان ما تا لحظه‌ای که آن اتفاق برای مادر و برادرش می‌افتد، لطمه بزرگی نخورده است و از طرفی، انگار کیان رابین ‌هود وار دارد تلاش می‌کند برای نجات بقیه و انگار کیان حواسش به سهیل است و می‌خواهد از او حمایت کند.
مسعود تکاور: کیان از حقارتی که طغیان می‌کند در می‌رود و فرار می‌کند. حتی حاضر است در قوطی کبریتش زندگی کند اما زمانی که می‌بیند حقش را خوردند احساس حقارت می‌کند.
در واقع شکست کیان از آنجا اتفاق می‌افتد.
کوروش تهامی: اصلاً فیلم ما از آنجا شروع می‌شود. ما قبل از آن هم صحنه‌های خیلی خوبی داریم ولی فیلم از جایی شروع می‌شود که کیان به آریا می‌گوید "ببین کی بهت گفتم من حقم رو از این دنیا می‌گیرم". تصمیمی که کیان می‌گیرد شاید درست نباشد اما به هر حال عمق وجود این آدم شکسته شده است. همان‌طور که یک شبه حاصل عمر این آدم را از او می‌گیرند، او هم تصمیم می‌گیرد یک شبه ره صد ساله را برود. با این حال طبیعی است که کیان هم به خاطر جایگاهی که دارد و هم به لحاظ بار دراماتیک اثر، آخرین فردی باشد که بشکند.
مسعود تکاور: کیان یک جای دیگر می‌شکند و آن زمانی است که بچه‌اش را از دست می‌دهد. کیان برای آینده‌اش این کار را می‌کند و بچه نماد آینده کیان است. فیلم "کروکودیل" در اصل برای مسئولان است که می‌گوید اگر به این جوان بااستعداد توجه نکنید، کارگر هفت‌تپه از او درمی‌آید. در جامعه کنونی دیگر هیچ دیوار فرهنگی جواب نمی‌دهد. پنجره‌های فرهنگی هستند که جواب می‌دهند. ما هنرمندان مسئول ساخت پنجره‌های فرهنگی هستیم که دریچه‌هایی را به مخاطبان بدهیم تا نگاه کنند.
چیزی که برای من پس از تماشای فیلم مطرح شد و شاید خیلی دیگر از مخاطبان هم این را بگویند این است که نکات اخلاقی که شما در فیلم گذاشته‌اید چند بُعد است. شما دارید مسئله مواد مخدر، خلاف کردن، آقازاده‌ها و فرار مغزها را مطرح می‌کنید و مخاطب را بسیار زیاد در معرض بمباران اطلاعاتی قرار می‌دهید در واقع انگار خواستید تمام مشکلات جامعه را در یک فیلم بگنجانید.
مسعود تکاور: چرا اسمش را نمی‌گذارید زنجیر؟ چون این‌ها به هم وصل هستند. یک وقت شما باران اطلاعاتی را بدون در نظر گرفتن میزان و مبناهایش هموار می‌کنید بر سر بیننده، اما در این‌ کار همه چیز به هم وصل است. ما یک نفر را داریم که به خارج رفته و برگشته است و در کشور خودش به او رکب می‌زنند و می‌گوید حالا که به من رکب می‌زنید من می‌دانم چه کار کنم! من فکر می‌کنم مسائل مختلفی که شما مطرح کردید شاید تعدادش زیاد است اما در کنار هم زنجیر هستند. بعضی‌ها می‌گویند اسم فیلم را می‌گذاشتید "کارما" تا نشان بدهید این‌ها به خودشان برمی‌گردد؛ اما من می‌گویم ای سران مملکت، ای اندیشمندان، ای اقتصاددان‌ها و ای فرهنگیان، جامعه‌ای که رها کرده‌اید دارد علف هرز می‌شود و آدم‌ها خودشان دارند خودشان را می‌خورند. معنای فیلم ما در اصل این است. ما می‌گوییم راهی که می‌روید رو به خطا و بیراهه است. ضمن این‌که ما تا جایی که می‌توانستیم این مسائل را جزو روند زندگی کیان آوردیم.
اتفاقاً همین نکات است که مخاطب را وادار می‌کند تا نسبت به فیلم واکنش نشان بدهد و درکش کند یا در مقابلش بایستد.
کوروش تهامی: همان‌طور که مسعود تکاور اشاره کرد شاید مخاطبین فیلم بیشتر خود مسئولان هستند.
مسعود تکاور: وظیفه این فیلم در اصل سرگرم‌کننده بودن است منتها سرگرمی از نوعی که ذهن، روح و بینش بیننده را افزون کند.
نوع تدوین و سکانس‌هایی که از رضا یزدانی استفاده کردید تا چه اندازه به این سرگرمی کمک می‌کند؟
مسعود تکاور: یک سری از مخاطبان را جذب می‌کند که با آن دست می‌زنند و پا می‌کوبند.
و تا چه اندازه ذهن مخاطب را نسبت به آن موضوع منحرف می‌کند؟ چون ریتم تدوینتان نسبت به چیزی که در فیلم بیان می‌شود کاملاً متفاوت است. سرعتش می‌دهد و از حوصله سر بر بودن خارجش می‌کند.
مسعود تکاور: جاهایی‌ هدایتش می‌کند. ما همیشه به موسیقیدان‌های خودمان می‌گوییم مطرب. می‌گویند یک شبه آمده خواننده شده است. "کروکودیل" شاید اولین فیلمی باشد که می‌گوید یک آهنگساز شریف است و با پولی که درمی‌آورد آهنگ می‌سازد و به جایی می‌رسد.

کوروش تهامی: در اینجا باید به دو نکته اشاره کرد. یکی این‌که ما در فیلمسازی یک سری محدودیت‌ها داریم و همیشه می‌گوییم اگر فلان شخصیت فیلم یک کار خلاف می‌کند و در آن لحظه دستگیر نمی‌شود، خیلی‌های دیگر خلاف می‌کنند و دستگیر می‌شوند. بخواهیم یا نخواهیم باید این را داشته باشیم وگرنه جلوی ساخت چنین آثاری گرفته می‌شود. شاید اگر ما چنین محدودیتی نداشتیم پایان شخصیت‌های فیلم "کروکودیل" این‌گونه نمی‌شد و شاید این‌ها می‌توانستند فرار کنند اما به هر حال ما قرار بوده چنین نتیجه‌ای از فیلم بگیریم. نکته‌ دیگری که می‌خواستم به آن اشاره کنم این است که وجود چنین کاراکتری در فیلم شاید بتواند جذابیت فیلم را دوچندان کند؛ اما در مورد آن هم به‌اندازه خط قرمزهایتان می‌توانید پیش بروید و آن را هم نمی‌توانید از یک حدی به در کنید.
آقای تکاور، در بخشی از گفت‌وگو اشاره کردید که سکانس‌های پلیسی‌تان ابتر مانده است. شما و من می‌دانیم در پشت پرده سینما چه اتفاقی می‌افتد اما مخاطب نمی‌داند. مخاطب زمانی که در سینما می‌نشیند می‌خواهد فیلمی را ببیند که شسته‌رفته باشد و سر و تهش درست باشد تا از یک ساعت و نیم یا دو ساعتی که در سالن می‌نشیند لذت ببرد؛ اما وقتی سکانس پلیسی شما ابتر است آیا مخاطب دل‌زده و سردرگم نمی‌شود و مثلاً نمی‌گوید چرا فیلم این‌جوری تمام شد؟
کوروش تهامی: فکر می‌کنم پایان فیلم ذهن مخاطب آگاه را یک ذره می‌تواند قلقلک بدهد.
قبول دارید سکانس کنسرت آریا با بازی رضا یزدانی را در پایان فیلم دیر گذاشتید؟ چون متأسفانه مخاطب ما عادت ندارد فیلم را تا انتها نگاه کند و به‌محض این‌که چراغ‌های سالن روشن می‌شود مخاطب می‌رود. در سالنی که من فیلم را دیدم از میان مخاطبان فقط دو یا سه نفر متوجه شده‌اند که در انتهای فیلم کنسرت آریا است و آریا از بین این گروه سرانجامی داشته است.
مسعود تکاور: بله ما باید برگزاری کنسرت آریا را یک دقیقه زودتر می‌گذاشتیم. ما باید روش تدوینمان را عوض می‌کردیم. من اولین همکاری‌ام با این تیم بود و چیزهایی می‌گفتم که شاید برای بچه‌ها قابل قبول و قابل درک نبود. یک سری اصول در کارگردانی دارم که ان‌شاءالله در فیلم‌های بعدی اعمال می‌کنم. من آن زمان از رضا یزدانی خواهش کردم که ما زمانی که تو لباس می‌پوشی، گریم می‌شوی، آب می‌خوری، فکر می‌کنی و می‌خوانی را ضبط کنیم و این‌ها مونتاژ موازی شود با صحنه‌های پایانی فیلم، اما متأسفانه آنچه می‌خواستم نشد و ما به این موارد فکر کرده بودیم؛ اما شاید باید کنسرت آریا را یک دقیقه زودتر می‌گذاشتیم.
بهره‌گیری از مهرداد مزرعه در نقش نیوشا بسیار به‌جا و هوشمندانه بود، چطور به او رسیدید؟
مسعود تکاور: کلاً آشپزی‌ام خوب است و وقتی داشتم "کروکودیل" را می‌پختم دنبال نمک و فلفل کار هم بودم! در نتیجه به این رسیدم که یک کار جدید باید انجام بدهم، کاری که در سینمای ایران انجام نشده است. بعد رسیدم به نیوشا که یک پله بود و خودش شد یک بن‌بست. همه می‌گفتند این بخش را دربیاور چون سینمایی نیست و تلویزیونی است اما سرمایه‌گذار می‌گفت هر چه تو بگویی من پشتت هستم. ما رفتیم سراغ ترنس‌های واقعی. یک نفر را پیدا کردم که خیلی بود و گریم هم شد اما یک سری رفتارها و اخلاق خاص داشت که مجبور شدم کنار بگذارمش. خیلی هم عاشق بود و برای ما زحمت کشید و من از او معذرت می‌خواهم اما نشد. یک مشکل داشت. من در سینما و هنر همیشه می‌گویم که صدا بیشتر جواب می‌دهد. یک روز در اینستاگرام یک کلیپ شنیدم و بعد متوجه شدم که او یک مرد است. با خودم گفتم این "نیوشا"ی من است. گشتیم او را پیدا کردیم. وقتی او را پیدا کردیم کار سخت دیگری برای ما به وجود آمد. تا آخرین روز اکران این بازیگر را پنهان نگه داشتیم و او را به کسی معرفی نمی‌کردیم. آقای مهرداد مزرعه واقعاً زحمت زیادی کشیدند. گریمور ما آقای علی خورشیدی وقتی می‌خواست او را گریم کند از کمر می‌افتاد. ضمن این که ما برای راه رفتن‌ها و سکانس‌هایی که از پا می‌گرفتیم از یک خانم استفاده کردیم. من می‌خواهم یک سؤال بپرسم، آیا فیلم "کروکودیل" لیاقت جشنواره در سال 97 را نداشت؟ فیلم من بدشانسی آورد ولی تمام تلاشش را کرد. من می‌نویسم و امضا می‌کنم، کدام فیلم سینمایی ایرانی توانسته شخصیت نیوشا را به این شکل خلق کند؟ تمام کارهای ما با دقت انجام شده است. فیلم "کروکودیل" به لطف پروردگار امتیازهای زیادی دارد ولی نقاط ضعفی هم دارد که من و شما به‌عنوان سینماگر می‌دانیم به کجا برمی‌گردد.
معمولاً وقتی با فیلم اولی‌ها صحبت می‌کنیم تمام فیلم در ذهنشان کاملاً دکوپاژ دارد و مرتب است. در واقع می‌دانند که می‌خواهند چه‌کار کنند و چه‌کار نکنند. شما در صحبت‌هایتان به‌عنوان یک فیلم اولی اشاره کردید یک سری چیزها را می‌خواستید بگیرید ولی نگرفتند. قاعدتاً سختی‌های سر راه فیلمسازی در سینمای حال حاضر ما زیاد است، چه برسد به اینکه شما بخواهید فیلم اولتان را کار کنید. اساساً اعتماد کردن به کارگردان‌های فیلم اولی بسیار سخت است. فیلم "کروکودیل" از زمان فیلمنامه تا زمانی که روی پرده سینما رفت چقدر توانسته رضایت قلبی شما را به دست بیاورد؟
مسعود تکاور: ما اول آمدیم یک خمیر ساختیم. در واقع یک خمیر 140 دقیقه‌ای داشتیم و می‌دانستیم که خمیر خوبی است ولی در عین حال برحسب تجربه آمدیم تجزیه‌وتحلیل کردیم که نمی‌توانیم 140 دقیقه فیلم داشته باشیم. به همین خاطر از علی اوجی خواستیم تا ما را همراهی کند. علی اوجی بخشی از صحنه‌های عاشقانه و برخی صحنه‌های اکشن را کم کرد و در نهایت به یک زمان معقول رسیدیم و روی دیالوگ‌ها کار کردیم. علاوه بر آن یک سری دیالوگ‌های ناب را هم نگرفتیم که اصلاً ربطی به زمان نداشت. من 50-60 درصد هم از کار خودم راضی نیستم چون آن 30-40 درصد باقی مانده کار من را نجات می‌داد. فشار اقتصادی برای من زیاد بود. من سرمایه‌گذاری را با خودم همراه کرده بودم که ابتدا رقم کمتری را به او گفته بودم ولی در دل فیلمبرداری اقتصاد جامعه رو به افزایش رفت. ما 32 لوکیشن داشتیم و 30 جلسه کار کردیم. جاهایی خدا ما را کمک کرد. من خودم به خودم نمره قبولی می‌دهم و احساس شور و شعف دارم چون گروه همراهم بود؛ اما در عین حال پلان‌های زیادی را با جزئیات گرفتم و حتی به پلان زیر آب هم رحم نکردم.
کوروش تهامی: آقای هادی یک شب به اکران خصوصی آمدند و فیلم را دیدند و گفت چقدر این فیلم سخت بود. گفت من دلم برای شما خیلی می‌سوزد و اگر من بودم اصلاً این کار را نمی‌کردم.
مسعود تکاور: یکی از بدشانسی‌ها ما این بود که در سکانس‌های پایانی ما نیازمند یک دریای متلاطم بودیم اما دریا آرام بود. من خودم بچه شمال هستم و هیچ‌وقت دریا را تا این‌ اندازه آرام ندیده بودم.
کوروش تهامی: من وقتی وارد پروژه شدم دیدم مسعود به‌عنوان اولین کارش می‌خواهد چنین فیلمی را بسازد ولی بودجه محدود است. می‌توانستم بگویم حتماً باید فلان قدر دستمزد بگیرم و لا غیر، اما آدم وقتی اشتیاق را می‌بیند احساس می‌کند که می‌تواند از برخی خواسته‌هایش چشم‌پوشی کند که من این کار را کردم و از برخی خواسته‌هایم چشم‌پوشی کردم. همیشه به مسعود می‌گفتم که این فیلم باید از لحاظ بودجه یک برابر و نیم بیشتر از آن چیزی که گفتی بودجه داشته باشد چون در آن صورت بیشتر از این چشم‌گیر می‌شد و بیشتر از این می‌توانست خودش را در تمام ابعاد معرفی کند. چنین فیلم‌هایی حتی در خارج از کشور هم شرایط خاص خودشان را دارند و با فیلم‌های هنری و از لحاظ ریتمیک کندتر و آرام‌تر تفاوت زیادی دارند. ضمن اینکه فیلم‌های این ژانر نیز کارگردان‌های مخصوص خودش را دارد. من با مسعود تکاور کار نکرده بودم ولی کم‌وبیش کارهای او را دیده بودم و همدیگر را می‌شناختیم. می‌دانستم مسعود از پس بخش‌های اکشن و تصاویر پرطمطراق فیلم برمی‌آید و به همین خاطر به او اعتماد کردم و جاهایی هم گفتم آن بخش‌های شهری‌تر فیلم را با هم می‌سازیم. اگر بخواهم شخصی نگاه کنم و فقط به بازی خودم نگاه کنم، به نظرم بازی من در این فیلم در آمده است. هم متفاوت بودنش نسبت به نقش‌های دیگرم در آمده است و هم نوع لحن، نگاه و حرکت‌هایم. واقعاً همه چیز با فکر اتفاق افتاده است. ما اگر سرمایه و زمان بیشتری داشتیم می‌توانستیم یک کاری ارائه بدهیم که یک سر و گردن از این فیلمی که می‌بینید بالاتر باشد ولی روراست می‌گویم فیلمی که الآن می‌بینید بهتر از آن چیزی درآمده که من فکر می‌کردم. پلان‌هایی که مسعود بدون ما گرفته به فیلم کمک بسیار زیادی کرده است. فکر می‌کنم لابه‌لای این فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر دیدیم، فیلم "کروکودیل" یک فیلم خاص است. بارها در استوری‌ها و پست‌هایی که در اینستاگرام گذاشته‌ام به این نکته اشاره کرده‌ام که مردم بروند این فیلم خاص را ببینند. نمی‌دانم چه چیزی باعث می‌شود که مردم با چنین فیلم‌هایی این‌طور برخورد می‌کنند. واقعاً نمی‌دانم آن‌ها دنبال چه چیزی می‌گردند. در حال حاضر سخیف‌ترین فیلم‌های کمدی هم در سینمای ما بالای یک میلیارد تومان می‌فروشند. این به نفع سینمای ماست که بتوانیم چنین سرمایه‌گذارهایی را در سینما حفظ کنیم. من در همین چند اکران‌ خصوصی و مردمی که حضور داشته‌ام بارها دیده‌ام که مردم گفته‌اند ما دوباره با خانواده هم می‌آییم این فیلم را می‌بینیم. به نظرم این نکته بسیار مهمی است چون الآن فیلم‌های زیادی ساخته می‌شوند که آدم دلش نمی‌خواهد دوباره آن‌ها را ببیند.

مسعود تکاور: فکر می‌کنم از جایی به بعد دیگر دست ما نیست، بلکه دست پخش‌کننده و تهیه‌کننده است.
کوروش تهامی: می‌خواهم بگویم چه نیرویی وجود دارد که نمی‌گذارد این فیلم‌ها آن‌طور که باید دیده شوند؟ فیلم "کروکودیل" قرار نیست 20 میلیارد تومان بفروشد. فیلمی که 20 میلیارد تومان می‌فروشد شرایط خاص و سرمایه‌های تبلیغاتی خاص خودش را دارد. واقعاً سرمایه‌های تبلیغاتی مهم هستند. به هر حال من در این حرفه آدم شناخته‌شده‌ای هستم. انتخاب‌های من انتخاب‌هایی نبوده که مردم بروند آن فیلم را ببینند و بعد بگویند این چه فیلمی بود که ما دیدیم؟ سریال‌هایی که من در آن بازی کرده‌ام نیز جزو سریال‌های خوب تلویزیون بوده‌اند؛ بنابراین می‌گویم مردم اعتماد کنند و بیایند فیلم "کروکودیل" را ببینند. "کروکودیل" فیلمی است که حتماً باید دیده شود. این فیلم اگر 50 میلیارد تومان هم بفروشد دیگر پول آن توی جیب من نمی‌رود، چون من دستمزدم را گرفته‌ام اما من دلم برای زحمت‌هایی که در این فیلم کشیده شده است می‌سوزد. به نظرم این فیلم باید در سینما دیده شود چون چیزهایی دارد که شما را فقط در سینما تکان می‌دهد. در این مدت کسی را ندیده‌ام اواسط فیلم بلند شود و سالن را ترک کند. آدم‌ها تا تیتراژ پایانی فیلم می‌نشیند و فیلم را تماشا می‌کنند. معمولاً دفعه اولی که فیلم را با مردم تماشا می‌کنم به این موارد بسیار دقت می‌کنم که چه کسی بلند می‌شود و چه کسی با چه کسی حرف می‌زند. در مورد فیلم "کروکودیل" باید بگویم که ندیدم کسی از سینما بیرون برود و یا از جای خودش تکان بخورد. "کروکودیل" در ژانری ساخته شده که ما در این ژانر کمتر فیلم‌های درستی می‌بینیم. من فقط می‌گویم آن کسانی که در زمان اکران باید فعالیت کنند چرا هیچ فعالیتی نمی‌کنند؟
عمدتاً بیشترین تبلیغی که می‌شود از آن بهره‌برداری درست کرد همین تبلیغاتی است که مردم به‌صورت دهان‌به‌دهان به همدیگر فیلم را معرفی کنند و شما در این بخش فعالیت چندانی نداشتید؟
مسعود تکاور: سینمای اجتماعی ما در پنج یا شش سال اخیر ضرباتی خورده که الآن خموده و غمگین شده است. فیلم "پیلوت" جواد عزتی را دارد ولی چرا نمی‌فروشد؟ چون ما دچار افسردگی و سرخوردگی سینمای اجتماعی هستیم که من برای آن هم راهکار پیدا کرده‌ام. من می‌گویم سینمای اجتماعی را باید همراه با کلیپ، زیبایی و پلان‌های خوب بگیریم ولی همان را هم نتوانستند بگیرند. ما تا بخواهیم در این ماجرا قد علم کنیم طول می‌کشد. ما تا می‌خواهیم قد علم کنیم 10 فیلم کمدی دیگر می‌آید. زمانی سر و دست می‌شکاندیم تا بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی و علی حاتمی کار کنند ولی الآن ببینید چه طور شده است.
سینمای ما در حال حاضر تبدیل به دو ژانر اجتماعی و کمدی شده و یک ژانری مثل ژانر حادثه‌ای دیگر فراموش شده است. مخاطب جوان ما شاید چنین فیلمی در چنین ژانری را در ذهنش نداشته باشد. نمونه‌های خوب ما در این ژانر مربوط به گذشته است. در حال حاضر انگار خود فیلمسازها هم تمایلی به کار کردن در این فضا ندارند.
مسعود تکاور: تمایل دارند اما سرمایه‌گذار ندارند. سرمایه‌گذار هم اگر بیاید با چنین اتفاقاتی روبه‌رو می‌شود.
خود شما هم اشاره کردید که کار بعدی شما ممکن است کمدی اکشن باشد؛ یعنی در واقع خود شما هم دارید از ژانر اجتماعی می‌روید.
مسعود تکاور: می‌خواهم یک فیلم کمدی اکشن بسازم که بیننده از دیدن آن لذت ببرد. جالب است که مخاطبان در فیلم "کروکودیل" به تلخ‌ترین صحنه‌های فیلم می‌خندند. شاید من هم مثل ونگوک بعد از مرگم تابلوهایم فروش برود و کشف شوم. (با خنده)
آقای تهامی، در حال حاضر چه کاری آماده پخش دارید؟
کوروش تهامی: من در یک اپیزود از سریال "محکومین 2" به کارگردانی آقای سید جمال سیدحاتمی بازی کرده‌ام که فکر می‌کنم آن اپیزود هم اپیزود عجیب‌وغریبی از آب دربیاید. نقش من در آن سریال نقش خاصی است و احتمالاً خوب باشد. یک فیلم سینمایی هم به نام "دختر ایران" به کارگردانی آقای سید جلال دهقانی اشکذری بازی کرده‌ام که آن فیلم احتمالاً برای جشنواره فیلم فجر آماده می‌شود. فیلم "دختر ایران" به دهه 60 برمی‌گردد و ما آن را در یزد کار کرده‌ایم. علاوه بر این‌ها مشغول تصویربرداری سریال "دل" به کارگردانی آقای منوچهر هادی نیز هستیم که برای شبکه خانگی ساخته می‌شود. فکر می‌کنم سریال "دل" در بین سریال‌هایی که آقای هادی کار کرده‌اند یک سریال خاص باشد. متن جسوری دارد و نقش من هم نقش عجیب‌وغریبی است. یکی دو پیشنهاد سینمایی هم دارم که در حال بررسی و مطالعه آن‌ها هستم. برای فیلم کوتاه هم یک پیشنهاد داشتم ولی زمان ما با هم هماهنگ نبود.
آقای تکاور، شما سابقه بازیگری دارید و اتفاقاً بازیگر خوبی هم بودید، چرا در هیچ‌کدام از ساخته‌های خودتان سعی نکردید بازی کنید؟
مسعود تکاور: من در کارگردانی و پست پروداکشن مثل تدوین، صداگذاری و تصویربرداری آن‌قدر خودم را درگیر کرده‌ام که دیگر جانی برایم نمی‌ماند. این‌که بیایم جلوی دوربین و بازیگری کنم تمرکزم را به هم می‌ریزد. اخیراً یک تله‌فیلم ساختم که مجبور شدم یک شخصیت را خودم بازی کنم. یا در سریال "رهایی" مجبور شدم یک شخصیت را بازی کنم. مگر کار دیگری نداشته باشم که بخواهم به بازیگری فکر کنم اما در این شرایط بازیگری در برنامه من نیست.
در حال حاضر مشغول چه فعالیتی هستید؟
مسعود تکاور: یک کار کمدی اکشن به نام "جیم" دارم که منتظر پروانه ساخت هستم. اگر خدا بخواهد امسال آن را کلید می‌زنم.
واقعاً ژانر پلیسی در ایران قابل اجراست؟ من فکر می‌کنم فیلم‌های خوبی هم در این ژانر ساخته می‌شود ولی بسیاری از کارگردان‌هایی که ژانر پلیسی ساخته‌اند می‌گویند ما یک سری ایده‌های عجیب‌وغریب هم داشتیم اما به سبب برخی کمبودها در بخش تهیه، پروداکشن و پست پروداکشن، قابل اجرا نیست؛ بنابراین آیا تعریف درستی که ما از ژانر پلیسی داریم واقعاً در ایران قابل ساختن است؟
مسعود تکاور: همان‌طور که کوروش تهامی گفت، واقعاً بین آن چیزی که ما تصور می‌کنیم با چیزی که اجرا می‌شود فاصله بسیاری وجود دارد. اگر برای هر کار بجنگید به آن می‌رسید. من در "رهایی" گفتم هلی‌کوپتر باید این ویژگی‌ها را داشته باشد و برایش جنگیدیم که در نهایت اتفاق افتاد. فقط یک نکته هست که شدنی نیست. ما به ادوات و چیزهای مختلف می‌رسیم اما به تفکر نمی‌رسیم. وقتی دو تفکر به هم نمی‌خورند آن موقع دیگر مثل آب و روغن است که قاطی نمی‌شوند. این ماجراست که در فیلم پلیسی اذیت می‌کند. من یک سکانس داشتم که دو قهرمان قصه دزدی می‌کردند و درمی‌رفتند. ماشین پلیس می‌خواستم که پلیس گفت اگر این‌ها در می‌روند من ماشین نمی‌دهم. در آخر یک راه‌حل دیگر برایش درست کردیم تا به ما ماشین بدهند. این مشکلات وجود دارد ولی ما باید یاد بگیریم قدم برداریم و تلاش کنیم. اگر این کار را کنیم بالأخره به نتیجه می‌رسیم.
کوروش تهامی: ما یک سری قوانین نانوشته داریم که این‌ها هیچ جا ثبت نشده‌اند. در حالی‌ که اگر یک سری اصول مدون و دقیق داشته باشیم که قرار باشد چیزی از آن‌ها کم یا به آن‌ها اضافه نشود آن موقع دیگر می‌دانیم که می‌خواهیم با این قوانین کار کنیم یا نه. ضمن این‌که در کنار آن می‌توانیم یک سری پیشنهاد‌ها بدهیم که پذیرفته شوند. ما یک مقدار باید با واقعیت‌ها جلو برویم. در کشور ما چون مسئولین مدام تغییر می‌کنند، هر کسی که می‌آید می‌خواهد با خودش یک سلیقه جدید بیاورد که این شدنی نیست. این‌ها مشکلاتی است که مسعود می‌گوید. در این شرایط ما باید بجنگیم، در حالی ‌که ما داریم در حوزه هنر فعالیت می‌کنیم و جنگنده نیستیم. من فکر می‌کنم اگر اتاق فکرها در کنار تمام سطوح مدیریتی قرار بگیرند بالأخره بسیاری از مشکلات حل می‌شود.

مسعود تکاور: ما خیلی وقت‌ها در فیلم‌ها و سریال‌ها سعی می‌کنیم از یک معضل که در جامعه اتفاق می‌افتد پیشگیری کنیم که با ما مخالفت می‌کنند. ما می‌آییم ایدز را در فیلم‌ها نشان بدهیم که می‌گویند این کار را نکنید ولی وقتی دیر می‌شود تازه شروع به پوستر زدن می‌کنند و راجع به ایدز هشدار می‌دهند. یا مثلاً در "مغزهای کوچک زنگ‌زده" می‌گوییم چسب‌ها را فوت نکنید چون معتادتان می‌کند. بعد ما می‌بینیم بچه خود‌مان از چسب خوشش می‌آید و بدون این‌که بداند دو سال این کار را می‌کند؛ بنابراین پیشگیری ممکن است دو ضربه بزند اما هزار اتفاق مثبت در پی دارد و جلوی فاجعه را می‌گیرد. حلقه گمشده سینمای ما این است. ما تا می‌آییم پیشگیری کنیم می‌گویند نکنید. این اتفاق مخصوصاً در فیلم‌های پلیسی و کارهای دولتی بیشتر اتفاق می‌افتد. ما می‌خواهیم اختلاس یا پرستوها را نشان بدهیم که می‌گویند تابو است و این کار را نکنید. این یعنی چی؟ پس ما چه‌کار کنیم؟ ما باید به این نتیجه برسیم که پیشگیری هم برای خودش عوارضی دارد و بعد سعی کنیم این عوارض را حل کنیم. جامعه‌ای که دارای فرهنگ باشد درکش از پیشگیری غنی‌تر است، به همین خاطر هشدار می‌گیرد و وام نمی‌گیرد برای کار خلاف. الآن همه چیزمان به هم می‌آید، نه پیشگیری داریم و نه فرهنگ؛ اما وقتی فرهنگ ساخته شود و پیشگیری هم به‌اندازه درست لحاظ شود، همه چیز شکل درست خودش را می‌گیرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم داستان‌هایی در جامعه واقعی ما وجود دارد که قابل ساختن و بازگو کردن نیست. این مشخص است؛ اما بعضی وقت‌ها برای داستان‌هایی که قابل بازگو کردن هست هم باید بجنگیم و من برای "کروکودیل" بسیار جنگیدم.
آقای تهامی در سال‌های اخیر بسیاری از بازیگران تئاتر شروع به کنسرت گذاشتن کرده‌اند. مثلاً نیما رئیسی، احسان کرمی و برزو ارجمند این کار را کردند که اتفاقاً موفق هم بودند. شما که موسیقی کار کرده‌اید و شاگرد یکی از شاگردان آقای شجریان بوده‌اید، هیچ‌وقت فکر نکرده‌اید که کنسرت برگزار کنید؟
کوروش تهامی: واقعیت این است که من هم خودم به کنسرت فکر کرده‌ام و هم یکی دو سال است پیشنهاد‌های زیادی برای انجام این کار دارم؛ اما وسواس همیشگی و نگرانی‌هایی که دارم و می‌خواهم کاری که انجام می‌دهم بهترین باشد یک مقدار این اتفاق را به تأخیر انداخته است. من تا احساس می‌کنم یک فرصت پیش آمده تا با دوستان موزیسین یک کار خوب اجرا کنیم، یک فیلم یا سریال به من پیشنهاد می‌شود که می‌روم درگیر آن می‌شوم. ضمن این‌که شما برای برگزاری کنسرت باید حداقل یک آلبوم داشته باشید که بستن آن اگر بخواهید یک کار خوب انجام بدهید شاید خودش یک سال زمان ببرد. در کل موسیقی و کنسرت امری است که واقعاً به آن فکر می‌کنم اما شرایطی که در حرفه بازیگری دارم را هم باید لحاظ کنم. ضمن این‌که می‌دانید موسیقی بسیار به حال آدم بستگی دارد و برای این‌که یک خواننده بخواند باید شرایط مختلفی مهیا باشد. خیلی چیزها باید دست‌به‌دست هم بدهند تا خروجی خوبی که مد نظر هست به دست بیاید. دارم به این مسئله فکر می‌کنم و امیدوارم این اتفاق بیفتد.

در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
کوروش تهامی: در پایان می‌خواهم به یکی از مشکلات سینمای ایران اشاره کنم. یک مشکل عمده عجیب‌وغریب در سینمای ما این است که ما باید برویم در لوکیشن‌های واقعی. ما دکور نداریم و همان دکورهایی که داریم هم در حال از دست رفتن است. ما برای کلانتری باید برویم در یک کلانتری و اگر بیمارستان بخواهیم باید برویم در بیمارستان واقعی کار کنیم. اتفاقاً ما چند روز پیش در بیمارستان فیلمبرداری داشتیم. آرزو می‌کنم خداوند همه بیماران را شفا بدهد. فضای بیمارستان خودش آدم را درگیر می‌کند. بیمارستان جایی است که آدم‌ها گرفتار می‌شوند که به آنجا می‌آیند و واقعاً جای مناسبی برای فیلمبرداری نیست. شاید در یک سکانس لازم باشد شما با صدای بلند و با عصبانیت حرف بزنید، اما بیمارستان محلی برای این کار نیست و من بارها به کارگردان‌ها گفته‌ام که من چطور در این شرایط می‌توانم با صدای بلند حرف بزنم؟ مسلماً در آن وضعیت بیماران هم دعا می‌کنند تا کار ما زودتر تمام شود و ما برویم. یا ما اگر گورستان بخواهیم حتماً باید برویم به گورستان‌های واقعی. یا می‌رویم مزاحم کار پلیس می‌شویم. مثلاً من یک روز داشتم برای کاری در اتاق یکی از افسران آگاهی گریم می‌شدم که آن‌ها در یک فاصله سه، چهار متری داشتند به‌صورت واقعی یک نفر را بازجویی می‌کردند! این‌ها به نظر من خوب نیست و واقعاً باید به آن فکر کرد. این مسئله بااهمیتی است، به‌خصوص این‌که ما الآن در تمام کارهایمان یا کلانتری داریم یا بیمارستان و یا هر دو. وقتی این‌قدر درخواست وجود دارد چرا یک دکور خوب نمی‌زنند تا هنرمندان به‌راحتی در آن کار کنند و به حریم دیگران هم وارد نشوند؟ من نمی‌دانم این دغدغه‌ها کی می‌خواهد برای مسئولین ما واقعاً دغدغه شود. به هر صورت الآن در شرایطی هستیم که باید با فلاکت و نگرانی کار کرد. واقعاً آرزویم برای سینما و تلویزیون این است که بالأخره یک روزی به مدیوم واقعی برسیم و به جایی برسیم که تمام فکر و ذکرمان این باشد که فیلم یا سریالی که تولید می‌کنیم بهترین باشد و وقتی پایش را از این مرزها بیرون می‌گذارد حرفی برای گفتن داشته باشد.

http://www.banounews.ir/fa/News/216258/مسعود-تکاور--"کروکودیل"-در-اصل-مسئولان-را-خطاب-قرار-می‌دهد---کوروش-تهامی--مردم-این-فیلم-خاص-را-ببینند
بستن   چاپ