روایتی خواندنی از زیارتهای مخفیانه اربعین در خفقان دوران صدام
شنبه 27 مهر 1398 - 15:05:07
|
|
آریا بانو - روایتی خواندنی از زیارتهای مخفیانه اربعین در خفقان دوران صدام ٦٦ ٠ تسنیم / در سالهای اخیر زیارت اربعین فرصتی برای نویسندگان حوزه ادبیات دینی و آیینی فراهم کرده است تا در مواجهه با تجربه پیادهروی در این مسیر، آثاری در قالبهای مختلف از سفرنامه گرفته تا داستان و ... خلق کنند. بهزاد دانشگر، از جمله نویسندگانی است که اولین آثار ادبی درباره اربعین را خلق کرده است. او که کار خود را با «پادشاهان پیاده» آغاز کرده، بعد از «موکب آمستردام»، امسال «موکب رنگی پنگی» را منتشر کرده است. خرده روایتهایی که نویسنده در مسیر کربلا، از زبان زائران نقل میکند. محمدعلی بهادلی/ 63 ساله/ روحانی/ نجف محل گفتگو: نجف دوران بچگی ما در زمان صدام بود. اصلاً نمیتوانستیم مفاتیحالجنان در دستمان بگیریم. پدرم در هر سال پنج بار پیاده از نجف به زیارت امام حسین (ع) میرفت؛ از سمت باغ و شط میرفت. اربعین نیمه شعبان، عرفه و محرم. گاهی من شرکت میکردم، ولی ترس داشتم.... عدهای از مردم بعثی بودند و اگر با خبر میشدند ما را به نیروهای بعثی تحویل میدادند. برای همین خودمان چتر میبردیم و غذا درست میکردیم. فقط لوازم ساده و ضروری برمیداشتیم که بتوانیم راه را ادامه بدهیم. شیرینترین خاطراتم مربوط میشود به زمانی که پدرم زیر گنبد امام حسین (ع) دعای عرفه میخواند و ما زیر سایه قبایش مینشستیم و به دعای امام حسین (ع) در عرفه توجه میکردیم. یکبار زیارتالصالحین در دستم بود که یکی از نیروهای بعثی گوش من را کشید و گفت که اگر یک بار دیگر همچین کاری کنی ما تو را میگیریم. هنوز این ترس در یادم مانده است. یک سال تنها میرفتم پیادهروی به سمت کربلا. خیلی خسته بودم. خیمهای دیدم. داخل رفتم و خوابیدم. بعد یک نفر پتویی کشید روی من. پسر امام خمینی بود. از آنجا با هم آشنا شدیم. دیگر پنجشنبهها با هم میرفتیم کربلا. قبل از جنگ صدام با ایران مخفیانه نمیرفتیم. بعد از جنگ مخفیانه شد. من خیلی در این پیادهرویها شرکت کردم. در زمان جنگ فرار کردم تا به ارتش نروم، چون جنگ با شیعیان و جمهوری اسلامی را حرام میدانستم. حتی 50 نفر از بستگان را در خانه پنهان کردم که به جنگ نروند. نه خودم به جنگ رفتم نه گذاشتم بستگان بروند. میگفتم شما نباید بروید، چون آنها شیعه هستند حتی اگر شلیک هوایی بکنید و آنها بترسند، حرام است. مردمی هم که رفتند مجبور بودند، چون حکومت آنها را مجبور کرده بود. خانهای در جای دیگری گرفتم و مردهای فامیل را در آن جمع میکردم و مخارج خودشان و خانوادههایشان را میدادم. حتی مادرم برای آنها غذا درست میکرد. آنها کتابها را در کتابخانه جمع کردند و درس را تعطیل نکردند. دائماً و مخفیانه میآمدند و درس میدادم به آنها. من تقریباً هفت سال از خانه بیرون نرفتم. سال 74 میلادی نزدیک به 45 سال پیش، اسم من در لیست اعدامیهای صدام بود؛ یعنی فکر میکردند من اعدام شدهام. هنوز نمیدانم چطور این لطف خدا شامل حالم شده است. نوشتن از اربعین، خادمی امام حسین (ع) است/ «حب الحسین یجمعنا»؛ زیباترین اتفاق اربعین ... از وقتی صدام برکنار شد هر سال در زیارت اربعین شرکت داشتیم. نزدیک به هفت سال پیش که ایرانیها زیاد تشریف آوردند، در مسیر حرم امام علی (ع) آنها را میدیدم. خیلی سرد بود. ناراحت میشدم. خیلی به ایرانیها محبت و ارادت دارم. هر طور بود به خانهام دعوت میکردم و در بعضی موارد خودشان میآمدند. گاهی بعد از پذیرایی ایرانیها، آنها را به حرم میبرم. در شارع الرسول راه میرفتیم. 40 نفر زنجانی ترک زبان دیدم. آخر شب بود و هوا خیلی سرد. من که آنها را دیدم خیلی گریه کردم. این گریه شیرینترین گریه برای من بود. رفتم برایشان یک وانت گرفتم. خیلی خوشحال شدند. آدم به زائر خدمت میکند، اما گاهی نمیداند چرا این کار را میکند. خود امام حسین (ع) اینطور خواست که خدمت کنیم....
http://www.banounews.ir/fa/News/216116/روایتی-خواندنی-از-زیارتهای-مخفیانه-اربعین-در-خفقان-دوران-صدام
|