آریا بانو
داستانک/ نگاه مهربان عموی من
جمعه 26 مهر 1398 - 08:44:59
آریا بانو - داستانک/ نگاه مهربان عموی من
٠
٠
آخرین خبر / اوووه! چنان دور برداشته که دستانش را من زدم، هرکس نداند انگار او کارش را تمام کرده. نخیر... بعد از دستانش، شمشیر را بر دهان گرفت. شماها عقب بودید، ندیدید. کسی جرأت نداشت نزدیک شود... اصل... چشمانش بود... لا... مذهب... آدم را... می‌خورد... اول... تی... تیر را... ااه ببینم، آن دخترک آنجا به چه خیره شده لا... مذهب؟!
نرگس دیده‌خانی – تهران

http://www.banounews.ir/fa/News/215663/داستانک--نگاه-مهربان-عموی-من
بستن   چاپ