آریا بانو
داستانک/ مردی که دیر رسید
سه شنبه 26 شهريور 1398 - 18:39:44
آریا بانو - داستانک/ مردی که دیر رسید
١٣٩
٠
آخرین خبر / مرد گفت: «دارم برای خانواده‌ام آذوقه می‌برم.»
فرزند پیامبر نگاهش کرد.
مرد گفت: «آذوقه را که برسانم...»
فرزند پیامبر سوار بر اسب شد.
مرد گفت: «خیلی زود برمی‌گردم.»
اسب به سمت میدان نبرد تاخت و مرد، هرگز به سوارِ اسب نرسید.
ابوذر هدایتی – قم

http://www.banounews.ir/fa/News/201433/داستانک--مردی-که-دیر-رسید
بستن   چاپ