آریا بانو
سقوط فرهنگ در سینمای ایران
دوشنبه 18 شهريور 1398 - 15:53:34
آریا بانو -
سقوط فرهنگ در سینمای ایران
٦٧٢
٠
بانی فیلم / هنر به مثابه اندیشه فرهنگی هنرمند در جهان آفرینش وی خاستگاه استعلایی مخاطب است. در سینما مخاطب آنچه از هنر مولف یا مولفین انتظار دارد، بازتاب اندیشه فرهنگی و کلاسیک جغرافیای زیسته است. جهانشمولی در آثار سینمایی بحث گسترده ای است که نه مولف و نه مخاطب از یک اثر سینمایی انتظار دارد، اما همین که نماها و داستان فیلم در کنار یک دیگر به گستره کره زمین ملموس و تاثیر گذار باشد، می توان یک اثر سینمایی را فارغ از جغرافیای زیسته اش جهان شمول شمرد. آنچه در این یادداشت ها به آن اشاره خواهم کرد، نزول فرهنگ ایرانی در آثار سینمایی کشورمان و ارتقاء سطح جاه طلبانه متاثر ساختن مخاطب به وسیله داستان و نماهاست.
*فرهنگ بازیچه اندیشه های هنرمندانه
قبل از اینکه رابطه بین فرهنگ مولف و اثر را مشخصاً در جغرافیای خودمان بررسی کنم، باید این نکته را یادآور شوم که هر اثر هنری قائم به ذات خود می تواند اندیشه ای فرهنگی را در پس زمینه گسترش دهد؛ از همین رو سینمای ایران به واسطه تعدد فرهنگی جوامع کوچک (قبیله ای ، منطقه ای ، گویشی و …) مناظر گسترده ای از فرهنگ را در خود جای داده که متاسفانه پس از انقلاب کمترین نقش فرهنگی را در حوزه رسانه بازی کرده است. باید پذیرفت که بخشی از سینما در کشورمان به تلویزیون گره خورده است و این تلفیق (خواسته یا ناخواسته) خروجی ناقصی از فرهنگ و اندیشه متمدنانه را به جامعه ارائه می کند. در کشورمان رابطه ای که میان فرهنگ مولف و مخاطب وجود دارد، مصداق بارز قهرمان و ضد قهرمان یک فیلم هالیوودی است. اما در این رابطه قهرمان کیست و ضد قهرمان چه ویژگی هایی دارد؟
مسلماً در پایان هر بازی ، قهرمان این جدال فرهنگی مخاطب است که یک اثر سینمایی را به چه اندازه مفید و یا مضر می انگارد. حال این سوال به وجود می آید آیا همواره در جدال فرهنگی، ضد قهرمان نقش منفی داستان را بازی می کند؟ ضد قهرمان در صورتی که نقش خود را به درستی و با دلایل متقن و مستدل ایفا کند، در ذهنیت ناقدانه مخاطب نقش قهرمان به خود می گیرد و در این شرایط است که یک اثر هنری و مشخصاً سینمایی می تواند تاثیر فرهنگی داشته باشد . متاسفانه سینمای ایران قبل از آنکه چهره قهرمان و یا ضد قهرمان به خود گیرد، نقش مخاطب را در جامعه ایفا می کند. سینما کنار دست مخاطب نشسته به وقایع جامعه نگاه می کند و در پی تاثیر پذیرفتن از این وقایع شکل آینه وار (متاسفانه آینه ای شکسته و کدر) را به جامعه بازتزریق می کند. مسلماً از سینمایی که بدین گونه با فرصت های فرهنگی موجود در جامعه برخورد می کند، نمی توان انتظار تمدن داشت. هنرمند آفرینش هنری ندارد، بلکه بازتابی هنرمندانه از جلوه های موجود پیش روی مخاطب قرار می دهد. جدایی، خیانت، طلاق عاطفی، شک، ازدواج از روی خاستگاه غریزه، کمدی های سخیف، بازیچه قراردادن ارزش های دفاع مقدس، استفاده از ناتوانی و ناآگاهی مخاطب برای سرگرمی و … المان هایی هستند که در این جغرافیا تبدیل به دستمایه ای برای آفرینش های سینمایی شده است. متاسفانه به تازگی تجاوز و موضوع سوء استفاده جنسی از کودکان به اندازه ای در سینمای ایران رواج پیدا کرده که گویی امری عادی در فرهنگ ایرانی به شمار می رود و این موضوع عمیقاً خطرناک خواهد بود.
*سینمای ایران چیست؟
سینمای ایران به دو بخش قبل از انقلاب و بعد از آن تقسیم نمی شود، چرا که من معتقدم هنرمندی که با موج فرهنگی جامعه تغییر کند، هنرمند نیست و برچسب هنری وی تا مادامی که شرایط فرهنگی اجازه دهد، بر پیشانی او جای دارد . سینمای ایران مفهوم گسترده ای از اندیشه ناقدانه ایرانی دارد. نه این که تعریف سینما در ایران با دیگر مرزها متفاوت باشد، بلکه گرایش به سینما از سوی هنرمند در کشورمان دارای عناصری است که هیچ مرز مشترکی با فرم پذیرفته در سینمای جهان برقرار نمی کند. اگر راهی که سینمای ایران از «سیاوش در تخت جمشید» فریدون رهنما تا «جدایی نادر از سیمین» برای فرم سازی به معنای هنری در پیش گرفته است بررسی کنیم، به نزول هنری در آن بر می خوریم که در یادداشت دوم مفصل به آن خواهم پرداخت، اما در همین راه اگر میزان تاثیر پذیری فرهنگی و نقد آن که هیچ کمکی به فرهنگ سینمای ایرانی نمی کند را بررسی کنیم، می بینیم که سینما عمیقاً تحت تاثیر تحول سیاسی و هیجانات ناشی از آن قرار گرقته است. یک اثر سینمایی در ایران قبل از سینمایی بودن گرایش سیاسی به خود می گیرد. «بادیگارد» حاتمی کیا، «ابد و یک روز» روستایی ، «فروشنده» فرهادی تا حتی کمدی های سخیف و ضد ارزشی مانند «هزارپا»ی داوودی از 100 درصد بیش از 70 درصد گرایش سیاسی به خود گرفته اند . سینمای قبل از انقلاب که من آنرا جدای از سینمای کنونی نمی دانم، تنها به دلیل تفاوت در نگرش هنری خالق نسبت به مخاطب ارزش سینمایی بیشتری پیدا می کند. از «عمو سیبیلو»ی بیضایی تا «سوته دلان» حاتمی شاید راه زیادی نباشد، اما از آنجا که نقد فرهنگی – سیاسی دغدغه هنرمند نبوده و تنها ارائه جنس درستی از فرهنگ ایرانی او را وادار به آفرینش کرده است، می توان حسرت چنین آثاری را تا سالها در دل ذخیره کرد . مسلما نمی توان در یادداشت اول با چند کلمه چنین بحث گسترده ای را به طور تبیین شده مطرح کرد، اما از آنجایی که این روزها سینمای ما عمیقاً نیاز به دگردیسی فرهنگی، فارغ از جدال های سیاسی و تاثیر پذیری هیجانی مولف دارد، طرح این موضوع و به صدا در آوردن زنگ خطر آن نیمه گامی برای حرکت به سوی خلق اثری با تاثیرگذاری فرهنگی و نه تاثیرپذیری فرهنگی است.
علی رفیعی وردنجانی

http://www.banounews.ir/fa/News/196881/سقوط-فرهنگ-در-سینمای-ایران
بستن   چاپ