آریا بانو
چرا «فاطمه عبادی» و «محمد زارع» در عصرجدید با اقبال فراوان مخاطب مواجه شدند؟
يکشنبه 3 شهريور 1398 - 10:01:33
آریا بانو -
چرا «فاطمه عبادی» و «محمد زارع» در عصرجدید با اقبال فراوان مخاطب مواجه شدند؟
k ١٢
٤٤
صبح نو / این شاید نکته مغفول و البته بسیار مهم موج تحلیل‌های اینستاگرامی برگزیدگان «عصرجدید» باشد: کاری که «فاطمه عبادی» با آن توانست بیش از 6/5میلیون رأی کسب کند و رکوردی ماندگار در تاریخ تلویزیون به‌نام خود ثبت کند، «محتواگرا»ترین و همچنین «قصه‌گو»ترین اجرای کل عصرجدید بود.
بهترین قصه‌گو برنده است
این تیتر البته عنوان کتابی است از آنت سیمونز که بیشتر بر اهمیت قصه‌گویی در کسب‌و‌کار اشاره دارد؛ اما استفاده و اشاره به عنوان آن در تحلیل چرایی رأی‌آوری نفرات اول و دوم «عصرجدید» می‌تواند راهگشا باشد. به این دقت کنید که در تمام دویست‌وچند اجرای فصل اول عصرجدید، خانم فاطمه عبادی، تنها کسی بود که مستقیما «روایت» و «قصه‌گویی»، آن‌هم به‌شیوه کاملا کلاسیک را این‌بار نه با ابزارهایی مانند بیان یا تصویر، بلکه با شن دستمایه قرار داد و نه‌تنها در فینال، بلکه در مرحله قبل نیز با چهارمیلیون و 600هزار رأی رکورددار بود. این بدان معناست که همچنان روایت «قصه» می‌تواند واجد جذابیتی بالا برای جذب مخاطب عام حتی در رقابت با هنرهایی باشد که شاید خطوط قرمز تلویزیون را نیز جابه‌جا کرده‌اند. دررقابت با بیت‌باکس، دنس، خوانندگی، شعبده، حرکات رزمی دختران و... این «قصه‌گویی» است که رکوردار آرای مردمی است در اجرایی که در‌مقایسه‌با باقی گروه‌های حاضر در کل مسابقه، ایستاترین، بی‌تحرک‌ترین و شاید با نگاه به الزامات فرضی لازم برای شوی روی استیج، غیرجذاب‌ترین اجرا باشد؛ با کمترین بیان، کمترین ابزار و آکسسوار و کمترین اَکت روی سن. شاید تنها این معجزه «روایت» است که می‌تواند تمام این خلأها را پر کند و «قصه‌گو» را به صدر بنشاند.
هنر ساخت قصه شخصی
«به‌قول بری شواتز، هر‌چه کمتر، بهتر. در این اقیانوس انتخاب، یک قصه پرمعنی می‌تواند مثل یک منجی حیات‌بخش باشد که ما را با چیزی مطمئن و مهم مهار کند؛ چیزی که لااقل باثبات‌تر از صداهایی است که معلوم نیست از کجا می‌آیند؛ ولی مدام می‌گویند به من گوش کن» (بهترین قصه‌گو برنده است).
جز فاطمه عبادی، آقای «محمد زارع» برگزیده دوم عصرجدید را نیز می‌توان ازمنظر دیگری در اهمیت قصه‌گویی تحلیل کرد. در ادبیات کسب‌و‌کار تأکید بر این است که «برند»ی (شخصی یا تجاری) می‌تواند بیشترین اقبال مخاطب/خریدار را متوجه خود که واجد قصه‌ای جذاب باشد؛ قصه‌ای همدلی‌برانگیز. بنابراین، شما برای دستیابی به برند شخصی خود در فضای هنری، رسانه‌ای یا تجاری باید قصه‌ای برای روایت برای مردم داشته باشید که مخاطب شما را با آن به‌یاد بیاورد.
با این نگاه محمد زارع، نفر دوم عصرجدید، تنها شرکت‌کننده‌ای بود که توانست در فرامتن اجراهای خود، با ماجرای زندگی و رفتار شخصی‌اش قصه‌ای برای برند شخصی‌اش بسازد و همین قصه شخصی نیز موفق شد ورای تواناهایی فنی‌اش در اجرا، مخاطب عام را جذب خود کند. درواقع، محمد زارع و در مرحله‌ای بسیار ضعیف‌تر سعید فتحی‌روشن، تبدیل به تنها شرکت‌کننده عصرجدید شد که توانست از «تیپ»بودن گذر کند و «کاراکتر» خاص خود را در ذهن مخاطب میلیونی پربیننده‌ترین برنامه تلویزیون بسازد و حتما «کاراکتر»بودن در جهان «فیک»ها، «کپی»ها و «بدل»ها بزرگ‌ترین دستاورد جوان 20ساله است، نه استعداد و توانایی در ساخت ابزار و مهارت اجرا روی صحنه. از این منظر شاید حتی بتوان گفت محمد زارع دستاورد و پیروزی بزرگ‌تری را از فاطمه عبادی نیز به‌دست آورده است. او از فرصت عصرجدید بهترین بهره را برای محبوبیت کاراکتر شخصی خود برد، نه‌فقط جلب توجه مهارت فنی‌اش. «وقتی چیزی شخصی درباره خودتان را برملا می‌کنید، مردم حس می‌کنند شما را می‌شناسند. مردم تلاش برای حرفه‌ای رفتار کردن یا حفظ ظاهر را به‌معنای سردی یا زرنگی بیش‌از‌حد برداشت می‌کنند. آن‌ها از شما می‌خواهند خودتان باشید».
هنرِ برانگیختن حس
در روزهای اخیر، بسیاری فاطمه عبادی و در مرحله بعدی محمد زارع را نکوهش کرده‌اند که با استفاده از احساسات مردم، اولی در روایت‌های خود و دیگری با بیان مشکلات زندگی شخصی، دست به تحریک مخاطب برای جمع‌آوری رأی زده‌اند. این‌ها حتما نمی‌دانند بزرگ‌ترین دستاورد هنر از قضا همین ایجاد «تأثیر حسی» در مخاطب است و نه کار روی منطق تماشاگر. بزرگ‌ترین هنر خانم عبادی، نه در کار با شن، بلکه دقیقا در همین است که با چند قاب محدود و چند تصویر می‌تواند مخاطب را درگیر داستان شخصیت‌های خود کند و آن‌ها را وادار کند برای سرنوشت آن‌ها اشک بریزند یا خوشحال شوند و کسی نتواند بی‌تفاوت از کنار آن‌ها عبور کند. برای شخصیت‌هایی که تنها چند ثانیه در یک قاب شنی حضور دارند و سپس از بین می‌روند، در همین قاب شنی انگار جان می‌گیرند و مخاطب را نگران سرنوشت خود می‌کنند. پس اینکه نفر برگزیده عصرجدید توانسته با تحریک احساسات مردم نظر آن‌ها را به خود جلب کند، نه‌تنها سوءاستفاده نیست؛ بلکه اساسا وظیفه و غایت هنر است. نکته در همین‌جاست که چطور با روایتی چنددقیقه‌ای با قاب‌هایی که در لحظه در حال شکل‌گیری‌اند، می‌توان این میزان احساسات مخاطب را درگیر کرد؛ درحالی‌که بسیاری از فیلم‌سازان ایرانی در روایت‌های پرادعا، پرزحمت و پرخرج خود در سینما و تلویزیون از آن عاجزند و آرزوی دستیابی به آن را دارند.
هنر انتقال پیام
«قصه‌های برنده آن‌هایی هستند که پیام شما را به‌خوبی منتقل می‌کنند، از گفتن‌شان لذت می‌برید و راجع‌به موقعیت‌های واقعی زندگی هستند». دقت به این نکته بسیار مهم است که اجراهای فاطمه عبادی محتواگراترین اجراهای تمام عصرجدید بودند. شاید تنها اجراهایی که هدفشان انتقال پیامی مشخص درباره مسأله‌ای اجتماعی بود؛ پیام‌هایی که درظاهر شاید کمی گل‌درشت و شعاری هم به‌نظر می‌رسیدند؛ اما این میزان از توجه مخاطب نشان می‌دهد ازقضا «انتقال پیام» در اثر هنری نه‌تنها باعث فاصله‌گرفتن مخاطب عام نیست؛ بلکه حتی می‌تواند باعث جذب بیشتر او نیز باشد. نکته این است که در اینجا تسلط بر «مدیوم»، «ابزار» و «فن» پیش‌زمینه و لازمه انتقال پیام است. مشکلی که بسیاری از هنرمندان، به‌ویژه فیلم‌سازان قدیمی و جدید هر دو طیف روشن‌فکر و ارزشی، به آن دچارند، این است که «محتوا» را در مرحله‌ای بالاتر از «ساختار»، «تکنیک» و «فرم» می‌دانند؛ بنابراین، همواره به ستایش و خرج بودجه فراوان برای کسانی می‌پردازند که هنرمندانی «دغدغه‌مند» به‌حساب می‌آیند که هدفشان انتقال محتوای ایدئولوژیک به مخاطب گمراه و عامی از نگاه آنان است.
از این منظر، فاطمه عبادی نمونه‌ای از هنرمند مطلوب نیز به‌شمار می‌آید؛ کسی که با تسلط کامل بر مدیوم هنری خود و تکنیکی مثال‌زدنی، سعی در انتقال پیام دارد و طبعا اگر این میزان تسلط بر تکنیک نبود، همان محتوا نیز به عکس خود تبدیل و باعث می‌شد موضوعی ارزشمند به مضحکه تبدیل شود؛ پس «هنرمند»بودن اولویت دارد بر «دغدغه‌مند»بودن. به‌جز این و در مرحله‌ای پس از تسلط تکنیکی، «محتوا» در اثر هنری وقتی تأثیرگذار خواهد بود که در مخاطب تبدیل به «حس» شود و این رخ نخواهد داد جز زمانی‌که آن محتوا مسأله واقعی و زیسته هنرمند باشد؛ زیرا اگر این‌طور نبود، مانند بسیار از آثار اجتماعی سینمای ایران مسأله اجتماعی مطرح‌شده تبدیل به شوافی مضحک می‌شد و بس.
«فقط وقتی می‌توانید انتظار داشته باشید دل و ذهن افراد مشتاقانه مجذوب شود که قصه‌هایی پیدا کنید و بگویید برای خودتان معنی‌دار باشد».

http://www.banounews.ir/fa/News/189207/چرا-«فاطمه-عبادی»-و-«محمد-زارع»-در-عصرجدید-با-اقبال-فراوان-مخاطب-مواجه-شدند؟
بستن   چاپ