آریا بانو -
گلاب آدینه و مهدی هاشمی؛ 20 میلیون دقیقهای که ندیدهایم!
k ١٧
١٦
روزنامه شهروند / عطش قضاوت خیلیخیلی بیش از آنچه تصورش را میکنیم زیر
پوست ما جماعت
ایرانی ریشه دوانده است. حتی آنهایی که مدام شعار میدهند «قضاوت نکنیم» هم اگر موقعیتش پیش بیاید، برای خودشان یک پا داور بینالمللی هستند! نمونهاش هم ادامه ماجراهای گلاب آدینه و مهدی هاشمی. اوایل که خبر
ازدواج دوم آقای هاشمی منتشر شد، کم نبود تعداد کسانی که به مردم نهیب میزدند و آنها را از داوری در مورد زندگی شخصی این دو پرهیز میدادند. ماجراهای جشن حافظ اما همه چیز را زیرورو کرد. وقتی گلاب آدینه بعد از دریافت جایزه در این مراسم از مهدی هاشمی به عنوان یکی از اساتیدش نام برد و قدردانی کرد، دیگر همگان (حتی تتمه روشنفکران قضاوتستیز) عنان اختیار از کف دادند و به صف اول تشویق گلاب و تقبیح هاشمی پیوستند؛ انگارنهانگار که مهدی هاشمی هم بههرحال از پیشکسوتان خوشنام سینمای
ایران است که به ندرت حاشیهای داشته و این موضوع جدید نیز کماکان بخشی از زندگی شخصی و خصوصی او تلقی میشود. نکته بسیار ساده، اما کلیدی اینجاست که هرگز نمیتوان به صرف تماشای فقط یک دقیقه از زندگی دو آدم، در مورد کلیت یک عمر همزیستی آنها حکم داد. نه آن ویدیوی شوخوشنگ یک دقیقهای از هاشمی در تایید
ازدواج دومش میتواند مطلقا از او چهره بدمن این زندگی را تصویر کند و نه این نطق اشکبار یک دقیقهای توسط بانو آدینه کافی است تا زن زندگی را طرف قربانیشده و بیگناه داستان بخوانیم. این زن و شوهر چیزی قریب به ٤٠سال کنار هم زندگی کردهاند؛ ٤٠سال یعنی حدود ٢١ میلیون دقیقه که ما فقط دو دقیقهاش را دیدهایم و براساس همان، در مورد تمامش نظر میدهیم. تازه این دو دقیقه برای نمایش عمومی بوده و باقیمانده به مراتب طولانیترش در خلوتی پنهان از
چشم همه ما گذشته؛ چه بیباکی حیرتانگیزی میخواهد که از همین روزنه کوتاه، در مورد همه پستی و بلندیهای یک دنیای بزرگ قضاوت کنیم.
صد البته که کار گلاب آدینه در ذکر نام از همسرش در مراسم جشن حافظ اقدامی پسندیده بود، اما کاش به این یک دقیقه فقط به اندازه خودش ارج بگذاریم و از تعمیمدادن آن به یک عمر زندگی مشترک بپرهیزیم. حتما به دفعات برای خیلی از ما پیش آمده که دیگران فقط با تماشای چند لحظه از رفتارمان در مورد شخصیتمان مانیفستهای قلابی و بیرحمانه صادر کردهاند؛ کاش ما اینطور نباشیم. در متروی
تهران مرد سالمندی را دیدم که چند دقیقهای بالای سر یک جوان خوشپوش انتظار میکشید تا پسرک بلند شود و جای خودش را به او بدهد. وقتی این انتظار به درازا کشید و اتفاقی نیفتاد،
پیرمرد نطق غرایی در مورد شکاف نسلها، تباهشدن ارزشها و از بین رفتن حرمتها ایراد کرد، اما شرمندگی واقعی مربوط به زمانی بود که مرد جوان به مقصد رسید و موقع برخاستن روشن شد از شدت درد به سختی قادر است پاهایش را تکان بدهد. اگر
پیرمرد زودتر از جوان پیاده شده بود، قضاوت ناقص او ابدی میشد. یادمان باشد همیشه شانس اصلاح داوریهای شتابزدهمان را نخواهیم داشت؛ مخصوصا که ما هرگز در واگن آدینه و هاشمی سوار نبودهایم!
رسول بهروش
http://www.banounews.ir/fa/News/174311/گلاب-آدینه-و-مهدی-هاشمی؛-20-میلیون-دقیقهای-که-ندیدهایم!