آریا بانو
نمایش "یک زن و یک مرد" یک کار تمام آناهیتایی است / وجه درمانگری تئاتر باید حفظ شود تا حال مردم بهتر شود / روایت هوشمند هنرکار، کاظم هژیرآزاد و ناهید مسلمی از نمایش "یک زن و یک مرد"
يکشنبه 9 تير 1398 - 09:57:20
آریا بانو - رضا آشفته: هوشمند هنرکار معتقد است، نمایش "یک زن و یک مرد" یک اثر تمام آناهیتایی است که از مکتب تئاتری که مصطفی و مهین اسکویی بنا نهادند، زاده شده است.


سرویس تئاتر هنرآنلاین: در یک ظهر داغ تابستانی هر سه آمدند تا درباره نمایش "یک زن و یک مرد" مفصل گفتگو کنیم؛ نمایشی ساده و کوچک اما برای خود عاشقانه‌ای سرشار از لحظات طنز و کمیک که در عین حال بستری از واقعیت‌های تلخ و تراژیک مربوط به دو جنگ جهانی را نیز به همراه دارد؛ بنابراین می‌شود به دقت دیدش و درباره‌اش ساعت‌ها بحث و جدل کرد.
هوشمند هنرکار، کارگردان و کاظم هژیرآزاد و ناهید مسلمی بازیگران نمایش "یک زن و یک مرد" هستند؛ و وجه مشترک اینها دقیقا ریشه در مکتب تئاتر آناهیتا دارد. هنرکار خود را شاگرد و وارث مهین اسکویی می‌داند و هنوز هم نام گروهش یعنی گروه زمان را با خود دنبال می‌کند. کاظم هژیرآزاد از شاگردان پیش از انقلاب و ناهید مسلمی از شاگردان پس از انقلاب مصطفی اسکویی در آناهیتا هستند. حالا ترکیب و پیوندی از شاگردان این دو استاد برجسته و جریان‌ساز از دهه سی، تاکنون داریم که شاید آموزه‌های ایشان را در تلفیق با آموزه‌های آمده از جریان‌ها و سویه‌های دیگر تئاتر به صحنه آورده‌اند.
"یک زن و یک مرد" نوشته الکسی آربوزوف و به کارگردانی هوشمند هنرکار از روز دوشنبه 20 خرداد، ساعت 19:30 در تالار موزه استاد انتظامی روی صحنه رفت. در این نمایش که داستانی عاشقانه را روایت می‌کند دو شخصیت حضور دارند که کاظم هژیرآزاد و ناهید مسلمی ایفاگر نقش آن‌ها هستند. عاشقانه جذاب، لطیف و طنازی است برای میانسالی. لیدیا (ناهید مسلمی) بیمار آسایشگاهی است که رادیون (کاظم هژیرآزاد) مدیر آن است و نمایش قصه ارتباط متفاوت، زیبا، عاشقانه و طنزآمیز این دو است.
نمایشنامه "یک زن و یک مرد" را مهین اسکویی ترجمه کرده است و هنرکار بازنویسی و تنظیم نهایی آن را انجام داده است، او همچون آثار پیشین‌اش، طراحی صحنه و نور نمایش "یک زن و یک مرد" را هم برعهده داشتهه است.
با این هنرمندان عرصه تئاتر درباره گروه تئاتر آناهیتا و اقبال دوباره‌ای که اینان را دارد به همدیگر نزدیک‌تر می‌کند و همچنین "یک زن و یک مرد" که یک کمدی عاشقانه را تداعی می‌بخشد، گفتگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
آقای هنرکار، در ادامه کارهای‌تان یک متن متفاوت را با حال و هوایی متفاوت کار کرده‌اید. راجع به متن "یک زن و یک مرد" بگویید. آیا پیش از شما کارگردان دیگری هم این متن که سال‌ها پیش توسط خانم مهین اسکویی ترجمه شده را روی صحنه برده است؟
هوشمند هنرکار: این متن ترجمه ویرایش شده‌اش وجود نداشته که کسی بخواهد آن را کار کند. الکسی آربوزوف متن "یک زن و یک مرد" را 61 سال پیش نوشته است. خانم اسکویی از قبل چند صفحه‌ای از آن را ترجمه کرده بود. بعدها ایشان، شاید اوایل دهه هفتاد بود، به من گفت این متن قشنگی است و من هم گفتم شما بگویید تا من آن را بنویسم. ایشان کلمه به کلمه و به شکل تحت‌اللفظی می‌گفت و من آن را ویرایش نشده می‌نوشتم. حتی معنی بعضی از کلمات را دقیقاً نمی‌دانستیم و با همان زبان روسی می‌نوشتیم. من متن را به خانه بردم و ویرایش کردم و برگرداندم. هنگام بستری شدن و بعد فوت خانم اسکویی یک سری از نوشته‌های ایشان از جمله همین نمایشنامه "یک زن و یک مرد" گم شد... من پارسال وقتی در کارتن‌ها و یادداشت‌های قدیمی‌ام دنبال متن می‌گشتم، یک‌دفعه ترجمه ویرایش نشده "یک زن و یک مرد" را پیدا کردم.
آیا متن ویرایش شده "یک زن و یک مرد" گم شده است؟
هوشمند هنرکار: بله. متنی که در اوایل دهه هفتاد، ترجمه، ویرایش و تنظیم شد گم شده؛ یا دست هر کسی هست من خبر ندارم. لااقل دست من نیست. شاید کسی آن را در جابه‌جایی‌ها برداشته و خودش هم نمی‌داند همچین متنی دست اوست. خلاصه من، متن "یک زن و یک مرد" را برداشتم و آن را دوباره ویرایش، تنظیم و بازنویسی‌اش کردم. متن ظاهراً یک متن تلویزیونی و یک فیلمنامه است که من آن را برای صحنه تنظیمش کردم. در حال حاضر ترجمه‌ای از این متن در بازار وجود ندارد و در ایران اجرایی هم از آن روی صحنه نرفته است، اما من می‌دانم که این متن در آمریکا و خود روسیه اجرا شده است. من پارسال متن انگلیسی‌اش را هم پیدا کردم و با متن روسی مطابقت دادم.

پس تغییرات نمایش شما با متن ترجمه شده توسط خانم اسکویی در این حد است که نمایشنامه از حالت تلویزیونی به اجرای صحنه‌ای تبدیل شده است‌؟
هوشمند هنرکار: تغییرات بیشتر است. اولاً متن برای 60 سال پیش است و الان دیگر نمی‌تواند به آن شکل جوابگو باشد. بنابراین یک تغییراتی در این زمینه صورت گرفته است. جدای از آن، متن را خیلی کوتاه‌تر کرده‌ام چون معمولاً نویسنده‌ها متن را برای یک کار چند قسمتی تلویزیون یک مقدار کش می‌دهند و من سعی کردم آن را تنظیم نمایشی کنم. البته این متن قبلاً تئاترش در روسیه و آمریکا کار شده است و من نمی‌دانم تئاتر را بر اساس چه نسخه‌ای از متن روی صحنه برده‌اند.
اجرای نمایشنامه "یک زن و یک مرد" برای شما صرفاً یادآوری یک خاطره بود یا انگیزه دیگری داشتید که این متن را به سمت اجرا بیاورید؟
هوشمند هنرکار: من برای اجرای این متن حداقل دو انگیزه داشتم. یکی اینکه من پارسال دو کار سخت کردم و به‌خصوص "فاندو و لیز" کار سنگینی بود و روی روان خودم و تماشاچی اثر می‌گذاشت. به همین خاطر جدای تماشاچی، خود من هم احتیاج داشتم که کمی استراحت کنم. سعی کردم یک کاری انجام بدهم که به سنگینی آن دو نمایش نباشد. یک تیم خیلی خوب هم انتخاب کردم که واقعاً کار کردن با آن برایم خیلی راحت بود. قطعاً اگر دو بازیگر داشتم که زبان همدیگر را نمی‌فهمیدیم کار بسیار سخت می‌شد. دلیل دیگر این بود که من در این شرایط اجتماعی احساس کردم نیاز هست به روان جامعه امید تزریق شود و جامعه به سمت احساسات و حال بهتر برود و به همین خاطر نمایش "یک زن و یک مرد" را برای اجرا در این روزها مناسب دیدم. کما اینکه اغلب تماشاچی‌های این نمایش بعد از اجرا به ما می‌گویند وقتی نمایش شما را دیدیم حال‌مان خوب شد. من فکر می‌کنم این قضیه در انتخاب همچین متنی برای من بسیار می‌توانسته مؤثر باشد.
و در عین حال من فکر می‌کنم این نمایش یک پیوند و آشتی دوباره‌ای هم بین اعضای گروه تئاتر آناهیتا ایجاد کرده است. بعضی‌ها سعی کردند بین اعضای این گروه دودستگی ایجاد کنند؛ اما الان حس می‌شود که بین شما دوباره دارد یک قرابت و نزدیکی اتفاق می‌افتد و چه بسا این آغاز مسیری باشد تا دوباره گروه آناهیتا بتواند کارهایش را پررنگ‌تر اجرا کند.
هوشمند هنرکار: امیدوارم. دقیقاً درست می‌گویید و نمایش "یک زن و یک مرد" یک کار تمام آناهیتایی است. حتی گروه تئاتر "زمان" که من از خانم اسکویی به ارث بردم نیز در دل گروه آناهیتا قرار می‌گیرد و جدا از آناهیتا نیست. البته فکر می‌کنم جبر روزگار باعث این جدایی‌ها شده است و من میان اعضای گروه آناهیتا هیچ اوقات تلخی جدی ندیدم. اما همانطور که شما گفتید امیدوارم این نمایش سرآغازی باشد که بچه‌های گروه آناهیتا بیشتر همدیگر را دریابند چون به نفع‌شان است. الان متنی از مهین اسکویی با دو تا بازیگر قدر از شاگردهای آقا و خانم اسکویی با کارگردانی من که افتخار شاگردی هر دوی آنها را داشته‌ام، روی صحنه رفته است و این برای ما باعث خوشحالی است.
ناهید مسلمی: واقعاً از سال 62 تاکنون روابط ما علاوه‌بر دوستانه بودن، خانوادگی هم بوده است. ما هرگز همدیگر را فراموش نکردیم. حالا ممکن است من در یک مقطعی رفته باشم در حوزه تصویر کار کنم ولی نهایتاً همیشه هوای همدیگر را داشته‌ایم. در حال حاضر این روابط دارد پررنگ‌تر می‌شود. من سال‌ها با هوشمند هنرکار کار کردم و با آقای هژیرآزاد هم در یک نمایشنامه‌خوانی "تاریکی‌های سوزان" همکاری کردم. ما همیشه هوای همدیگر را داشته‌ایم، ولی حالا به خاطر نمایشی که داریم سه نفره کار می‌کنیم پررنگ‌تر شده است. در جای دیگری هم فرهاد تجویدی، بعضی اعضای گروه "آناهیتا" را جمع کرده است و ما داریم با هم یک نمایشی را کار می‌کنیم. خوشحال‌کننده و لذت‌بخش است که این گروه دوباره جمع شده است. ما از خاطراتی که در هنرکده "آناهیتا" و آقای اسکویی و خانم اسکویی داریم آنقدر حرف می‌زنیم که هیچ‌کدام از ما احساس نمی‌کنیم وقت‌مان دارد تلف می‌شود.
آقای هژیرآزاد، شما این اتفاق را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
کاظم هژیرآزاد: من شاگرد دوره هفتم یا هشتم آقای اسکویی هستم و از همه بچه‌هایی که الان دارند کار می‌کنند، منهای آقای شیراندامی، آقای سیروس ابراهیم‌زاده، آقای دولت‌آبادی، آقای بنفشه‌خواه و شاید چند نفر دیگر که در خارج از کشور هستند، قدیمی‌تر هستم. سال 1348 یا 49 که من پیش آقای اسکویی رفتم، بعضی از شاگردان ایشان کارگردان و بعضی بازیگر شدند و قبل از ما هم همین‌طور بود و شاگردهای ایشان در اداره تئاتر استخدام شدند و یا استخدام نشدند و با گروه‌های دیگری در اداره تئاتر کار کردند. بعد از انقلاب هم همین روند ادامه پیدا کرد و بعضی از هم‌دوره‌ای‌های من فوت شدند و بعضی‌ها هم هنوز ادامه می‌دهند. من به خاطر علقه‌ای که به دوستان فارغ‌التحصیل هنرکده آناهیتا دارم، ترجیحاً دوست دارم با اعضای آن گروه که کارگردان شده‌اند کار کنم. به طور مثال من نمایشی با نام "کهکشان راه شیری" را با آقای رضا عبدالعی‌زاده کار کردم و قبل از آن هم در نمایش "یرما" به کارگردانی آقای مهدی ارجمند حضور داشتم. نمایش‌هایی هم با آقای محمد بنایی، آقای رسول نجفیان و آقای کوشک جلالی کار کردیم و در حال حاضر نمایش "یک زن و یک مرد" سومین کاری است که با آقای هنرکار انجام می‌دهم. بنابراین هر وقت بچه‌های هنرکده آناهیتا به من پیشنهاد کار داده‌اند، لبیک گفته‌ام و با طیب خاطر رفته‌ام با آنها کار کرده‌ام. معتقدم همانطور که پیشینیان و اساتید گفته‌اند، مهمترین مسئله تئاتر داشتن یک گروه است. هم آقای مصطفی اسکویی و هم خانم مهین اسکویی برای داشتن یک گروه هنری آرزومند بودند، ولی متأسفانه آرزوی‌شان به خاطر مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برآورده نشد. من هم به‌عنوان کسی که شاگرد این مکتب هستم، همیشه آرزومند بودم که یک گروه داشته باشیم که حرف همدیگر را بفهمیم. من با هر گروه و کارگردانی که شرایط همکاری با او پیش آمده است کار کرده‌ام و هیچ‌کدام هم از کار من ناراضی نبودند. دلیلش هم این است که من به تئاتر و کسانی که تئاتر کار می‌کنند بسیار احترام می‌گذارم و این موضوع را همه می‌دانند و به همین دلیل من را به کارشان دعوت می‌کنند و الحمدلله ناراضی هم نیستند.
دو نمایش قبلی که با آقای هنرکار کار کردید چه نمایش‌هایی بودند؟
کاظم هژیرآزاد: "آنتیگونه" و "پروانه مفرغی".

آقای هنرکار چه ویژگی‌هایی دارد که برای بار سوم با ایشان کار می‌کنید؟
کاظم هژیرآزاد: اول اینکه متن "یک زن و یک مرد" متن بسیار خوبی است. دوم اینکه متن ترجمه خانم اسکویی است و دارد یادی از ایشان می‌شود. سوم اینکه پارتنر من خانم ناهید مسلمی هم شاگرد خانم اسکویی است و تجربه بازی در مقابل ایشان برایم تجربه جدیدی بود. در کل نمایش "یک زن و یک مرد" تجربه جدیدی بود که انجام دادم و از این تجربه ناراضی نیستم. در مورد آقای هنرکار هم باید بگویم اگر از من به‌عنوان همکار کمکی خواسته شود، من امتناع نکرده‌ام و هیچ‌وقت نه نخواهم گفت، البته مشروط بر اینکه متن هم به من اجازه این کار را بدهد و متن را دوست داشته باشم. به طور کلی تمایل و خط کاری‌ من بیشتر به رئالیسم نزدیک است. البته نه اینکه فرمالیسم را به طور کامل رد کنم. اتفاقاً در فرمی که خدمت اجتماع، محتوای مترقی و تعالی جامعه باشد، شرکت می‌کنم اما فرم برای فرم را هیچ‌وقت دوست ندارم. هوشمند هنرکار تا به حال کارهایش در جهت تئاتر بوده است و ان‌شاءالله در نیات خودش موفق باشد.
شاگردهای خانم و آقای اسکویی که دارند کارگردانی می‌کند، چقدر دارند مسیر را در محدوده نیات اساتید خودشان و اهداف هنرکده آناهیتا طی می‌کنند؟ آیا اصلاً این نیت وجود دارد؟
هوشمند هنرکار: آناهیتا یک مکتب بازیگری بود و گروه آناهیتا طبیعتاً پیرو ایده‌های استادش یعنی آقای اسکویی بود. حتی خود خانم مهین اسکویی هم وقتی کار می‌کرد نگاهش نسبت به این داستان‌ها متفاوت از آقای اسکویی بود. اما هر دوی این بزرگان فقید در جهت رئالیسم کار می‌کردند، در حالی‌که شاگردهای آنها متنوع و متفاوت کار کرده‌اند و کار می‌کنند و حتی نوع رئالیسمی که کار می‌کنند هم ممکن است متفاوت باشد. به هر حال قرار نبوده است که یک سری هدف‌های مشخص ایدئولوژیک و هنری ترسیم شود که شاگردهای آقا و خانم اسکویی در آن خط حرکت کنند. اصولاً یک گروه هنری هیچ چیزی را برای خودش ثابت نمی‌کند که مثلاً بگوید ما فقط کار رئال یا فقط کار اکسپرسیونیستی می‌کنیم. حتی هیچ فردی این کار را نمی‌کند چه برسد به یک گروه. خود من نمی‌توانم خودم را ببندم. گرچه شاید در کارهای مختلف من نشانه‌های مشخصی باشد که شاید مخاطبی که کارم را دنبال کرده باشد، متوجه این نشانه‌ها شود. طبیعتاً شما از اولین معلم‌های‌تان می‌آموزید و تأثیر می‌گیرید. همه ما تحت تأثیر این قضیه بوده‌ایم و حتماً از معلم‌های بعدی خودمان هم تأثیر گرفته‌ایم.
کاظم هژیرآزاد: من فکر می‌کنم اصلاً این‌طور نیست که عقاید، نظرها و سلیقه‌های دو آدم شبیه هم باشد. خانم مهین اسکویی و آقای مصطفی اسکویی هر دو در یک مدرسه تحصیل کرده و سر یک کلاس نشسته‌‌اند اما ممکن است عقاید متفاوتی داشته باشند و از همدیگر جدا شوند و کار متفاوت خودشان را داشته باشند. مهم این است که هنر از شئون اجتماعی است. شما در هنر تئاتر شأن ادبیات را دارید. ادبیات یکی از ملحقات تئاتر است. تصویرسازی هم یکی از ملحقات تئاتر است و مجموعه اینها از زندگی صحبت می‌کند. زندگی چه کسی؟ زندگی انسان. موضوعش انسان است. فرقی نمی‌کند مهین اسکویی باشد یا مصطفی اسکویی و یا آقای سمندریان و آقای جوانمرد.در حال حاضر نیت آقای هنرکار هم این است که با هنرمندانی که حرفش را می‌فهمند و نیتش را درک می‌کنند و اهداف‌شان تا حدودی با هم یکی است، یک گروه بسازد و دور هم جمع شوند. آقای فرهاد تجویدی هم دارد همین کار را می‌کند. فرهاد تجویدی هم دارد می‌گوید آن بچه‌هایی که الف و ب کار را پیش خانم و آقای اسکویی یاد گرفته‌اند را دور هم جمع کنیم و یک کاری انجام بدهیم که دست‌کم به آنچه که آنها نیت داشتند و می‌خواستند برسند ما هم برسیم. این کار ایثار، هزینه، وقت گذاشتن و... می‌خواهد و باید زحمت زیادی کشید که من امیدوارم آقای هوشمند هنرکار و آقای فرهاد تجویدی موفق شوند.
آقای هنرکار، اینکه برای یک نمایش هزینه می‌کنید و این هزینه به شما برنمی‌گردد.چگونه معادله‌ای است؟
هوشمند هنرکار: به هر حال سال‌هاست که این معادله در تئاتر برقرار است. گروه‌ها هزینه می‌کنند و سعی و تقلا می‌کنند که خودشان را در نقطه صفر قرار بدهند. بعضی‌ها هم جدای از این معامله قرار می‌گیرند. در تماشاخانه‌های خصوصی حتی اگر همچین نیتی هم بوده، متأسفانه این اتفاق نیفتاده است. حتی بزرگانی مثل دکتر صادقی هم آمدند تماشاخانه زدند ولی آیا آن مرکز جایی برای پیاده کردن منسجم و ساده‌تر ایده‌های دکتر صادقی شده است؟ من دکتر صادقی را به‌عنوان نمونه عرض می‌کنم و آنهایی که فقط به نیت کاسبی آمده‌اند را کار ندارم. بحث اقتصادی در تئاتر یک معادله‌ای است که در کشور ما با این شیوه‌ها حل نمی‌شود و تئاتر واقعی جدا از خط آتراکسیون و تئاتر آزاد (بدون اینکه بخواهم آنها را زیر سوال ببرم و خیلی هم شریف هستند) جواب نمی‌دهد، مگر اینکه تو در لباس تئاتر اصیل بروی همان کارهای آتراکسیون را انجام بدهی و آواز بخوانی، شعبده‌بازی کنی و چشم‌بندی کنی و غیره. تئاتر واقعی دخل و خرج نمی‌کند، مگر تعداد بسیار اندکی. الان رضا ثروتی یک نمایشی را در تالار وحدت روی صحنه برده است. آنجا مکانی است که هم می‌تواند هزینه کار را برگرداند و هم شیوه کارش طوری است که مخاطب خاص خودش را دارد و الحمدلله مثل اینکه فروش نمایش هم بد نیست. ما هر چقدر هم نسبت به این قضیه نگاه بد داشته باشیم، رضا ثروتی دارد تئاتر کار می‌کند و کارش طوری است که هزینه خودش را برمی‌گرداند. اما این کارها بسیار انگشت‌شمارند و شاید یک یا دو نمایش در سال باشند. بقیه کارها مجبور هستند به یک سری قواعد بازی تن بدهند که اصلاً ارتباطی به تئاتر ندارد. ما سال‌هاست داریم تمام سعی‌ خودمان را می‌کنیم که حداقل در مرز صفر حرکت کنیم و منفی نشویم. در نمایش "یک زن و یک مرد" هم فکر می‌کنم بتوانیم خودمان را در مرز صفر نگه داریم.
کاظم هژیرآزاد: یک زمانی به یک بلوغی می‌رسیم که دیگر با مردم کار داریم و می‌خواهیم یک حرفی به آنها بزنیم و یک حرفی از آنها بشنویم و آنجاست که ما دچار تضاد می‌شویم و مشکلات جلوی ما را می‌گیرد. ما فقط برای گیشه کار نمی‌کنیم. ما آمدیم این متن را برای مردم کار کنیم چون ما با مردم کار داریم. ما می‌خواهیم حال مردم را خوب کنیم. ما برای حرف زدن با مردم هزینه هم می‌دهیم و بی‌پولی، راه دور، سرما و گرما را تحمل می‌کنیم و صورت‌مان را با سیلی سرخ نگه می‌داریم تا بتوانیم این چند کلام را با مردم در میان بگذاریم.

آیا از آن سو مردم هم به نیت شما توجه می‌کنند و از کارها استقبال می‌کنند؟
کاظم هژیرآزاد: این شرایط خاصی دارد. من تئاتر خصوصی را قبول دارم اما تئاتر خصوصی با این شیوه و با این قصه و برنامه‌ریزی غلط است. آن تئاتر خصوصی که مالک به صاحب تئاتر فشار می‌آورد که باید هزینه را بیشتر کنی و او را وادار می‌کند که گروه‌هایی را انتخاب کند که سلبریتی و چشم و ابرو بیاورد و کمدی باشد که فروش کند، راه را دارد غلط می‌رود. دولت باید حتماً از تئاتر خصوصی حمایت کند. اما چگونه؟ همان گونه‌ای که آقای کوشک جلالی می‌گوید در آلمان از تئاتر خصوصی حمایت می‌کنند. یعنی پول آب و برق و اجاره تئاتر را دولت به مالک سالن می‌دهد و سالن هم باید سعی کند گیشه را تأمین کند و با عوامل قرارداد ببندند و حتی هزینه بازیگران را هم با کمک هزینه‌ای که به آن تئاتر داده می‌شود، تأمین کنند. الان خیلی از بازیگران و عوامل تئاترهای خصوصی متضرر می‌شوند. باید یک سیاست فرهنگی جامع درست شود. یک سیاست فرهنگی که بخواهد فرهنگش را ارتقا بدهد و نخواهد فرهنگش را محدود کند و به سایه براند. یاد گرفتن این سیاست فرهنگی خیلی راحت است ولی متأسفانه سیاست فرهنگی ما دارد راه کج می‌رود. جرقه‌هایی با عنوان تئاتر خصوصی زده می‌شود ولی تئاتر خصوصی ما شتر، گاو، پلنگ است، در واقع نه شتر است، نه گاو و نه پلنگ. اصلاً تئاتر خصوصی دارد به غلط راه می‌رود. طرف می‌گوید من بروم چند چهره از سینما بیاورم تا نمایش بتواند فروش کند. خود دولت هم همچین رویکردی دارد و می‌گوید بازیگران تو چه کسانی هستند که من به تو سالن بدهم؟ می‌گوید برو فلان بازیگر را بیاور تا نمایش بتواند فروش کند و خرجش را در بیاورد.
در نمایشنامه "یک زن و یک مرد" به رابطه فکر می‌شود و دارد اشاره می‌شود که یک پیوندی شکل بگیرد. پرداختن به همچین موضوعی علتش همان شاد کردن جامعه و مستحکم کردن بنیان خانواده است یا چیز دیگری را مد نظر داشته‌اید؟
هوشمند هنرکار: شاد کردن جامعه یک هدف کلی و غایی است. به قول بعضی‌ها، ما در درام تعداد اندکی موضوع داریم و 20-30 یا 50-60 تا است و قاعدتاً این هم در آن رده‌ها قرار می‌گیرد. یعنی شما از ابتدای کار می‌توانید پایانش را حدس بزنید. ما در این نمایش موضوع عشق را مطرح کرده‌ایم و موضوع عشق اصلاً موضوع جدیدی نیست و میلیون‌ها بار در آثار هنری گفته شده است. موضوع عشق یک موضوع تکراری است اما به قول شاعر، از هر دهان که می‌شنوم، نامکرر است. نوع ارتباطی که در این نمایش به وجود می‌آید هم متفاوت بودنش را از قصه‌های بارها شنیده شده، نشان می‌دهد. در واقع موضوع عشق این نمایش، عشق میانسالی است. عشق کسانی که سال‌هاست مرز 50 سالگی را رد کرده‌اند و در تنهایی و خلأ خودشان به سر می‌برند. این‌ها بخش عظیمی از جامعه ما هستند. اگر بالفرض بگوییم که مردم جامعه ما در 40 یا 50 سال پیش بیشتر نسل جوان بودند و آدم‌های پیر این‌قدر تنها نبودند، الان ما خیلی شبیه غرب شده‌ایم و آدم‌های میانسال و پیر تنها زیاد داریم. اتفاقی که بین زن و مرد میانسال نمایش "یک زن و یک مرد" می‌افتد، تفاوتی است که بین این کار با کارهای عاشقانه دیگر ایجاد می‌کند. این دو شخصیت با سن و سال خاصی که دارند یک قصه متفاوت را شکل می‌دهند. می‌گویید آیا من اصرار دارم بنیان خانواده را مستحکم کنم و من می‌گویم مگر ما چاره دیگری هم داریم؟ هیچ‌کس که بر جدایی اصرار ندارد. اصرار ما هم بر پیوند است و ان‌شاءالله هم خودمان موفق باشیم و هم بتوانیم این تفاوت را در نهاد جامعه‌مان ایجاد کنیم.
کاظم هژیرآزاد: زیربنای نمایش "یک زن و یک مرد" جنگ است و عشق رو بنا و مرحله دوم است ولی رو بنایی که بر زیر بنا اثر می‌گذارد. آربوزوف می‌گوید آن‌چه گذشت را فراموش کن، تا شقایق هست زندگی باید کرد. زندگی جدیدی برای خودت تشکیل بده. زندگی گذشته را رها کن. دارد این را می‌گوید. حرفش این است که اگر یک اتفاقی افتاده است و تمام شده، آن را در ذهن و زندگی خصوصی خودت تمامش کن. محتوای نوشته آربوزوف تنها عشق نیست، بلکه زندگی است.
ناهید مسلمی: در پاسخ به سوال شما که پرسیدید آیا جامعه را می‌خواهید شاد کنید، من فکر می‌کنم واقعاً این اتفاق افتاده است، چون ما بعد از این همه سال تئاتر کار کردن احساس می‌کنیم در چشمان تماشاچی‌ها یک رضایت خاطری هست. احساس می‌کنیم چقدر از سالن این نمایش با احساس رضایت خاطر دارند می‌روند بیرون. من در این مدت ندیده‌ام یک تماشاچی از صحنه‌ای حوصله‌اش سر برود و روی صندلی جابجا شود و یا بخواهد خودش را با چیز دیگری سرگرم کند. احساس می‌کنم انگار ته دل همه آنها همچین دغدغه‌ای وجود دارد و با متن نمایش هم‌ذات‌پنداری می‌کنند و گویا بعضی صحنه‌ها حرف دل خودشان است. به همین خاطر وقتی نمایش تمام می‌شود همه خیلی شاد و با رضایت خاطر خسته نباشید می‌گویند و این برای من بسیار جالب است. عشق میانسالی در ایران انگار یک عیب است، ولی ما متوجه می‌شویم که نمایش "یک زن و یک مرد" حرف دل خیلی‌هاست و این نمایش حتی برای جوان‌ها هم جالب است و آنها هم بعد از نمایش می‌گویند چه کار خوب و متفاوتی بود. این تجربه برای خود من هم تجربه بسیار جالبی بود.
آیا با خواست خودتان به یک کمدی عاشقانه دامن می‌زنید؟ در واقع وجه کمدی نمایش از ابتدا مد نظرتان بود و یا این وجه نمایش در تمرینات شکل گرفت؟
هوشمند هنرکار: به هر حال وقتی آدم متن را می‌خواند وجوه طنز را در آن می‌بیند و طبیعتاً ما سعی می‌کنیم این وجوه را بپرورانیم و بیشترش کنیم. طبیعتاً در این نمایش بیشترش هم کرده‌ایم. حتی چیزهایی که در متن نبوده است را هم توانسته‌ایم در بازی آقای هژیرآزاد و خانم مسلمی بگنجانیم. من باید به این نکته هم اشاره کنم که ما علیرغم اینکه شاید بازیگر خوب کم نداشته باشیم، اما بازیگری که درک کمدی داشته باشد کم داریم. این دو بزرگوار خاصیت‌شان این است که هر دو درک کمدی دارند و طنز را کار کرده‌اند و می‌فهمند. آقای هژیرآزاد می‌تواند تفاوت نقشش در این نمایش با نقشی که در نمایش "آنتیگونه" داشت را تشخیص بدهد. خانم مسلمی هم سابقه بازی در نقش‌های جدی و نقش‌های کمدی را دارد و کمدی‌های متفاوتی هم کار کرده است. هم کمدی‌های ساده ایرانی کار کرده است و هم کمدی‌هایی که یک خرده طنزش ظریف‌تر و سخت‌تر است.
کمدی "یک زن و یک مرد" کمدی معقولی است، به واسطه اینکه به خنده و قهقهه منجر نمی‌شود و در عین حال تلخی خودش و مرور تراژدی هم دارد، ولی جالب این است که تراژدی را برجسته نمی‌کند چون اگر برجسته می‌شد مطمئناً باور این پیوند یک ذره سخت‌تر می‌شد. بنابراین وجه تراژدی اثر ته‌نشین شده و وضعیت عاشقانه قصه برجسته می‌شود و در لابلای خودش وجه کمدی هم دارد، چه بسا با خنده مرد شروع و با خنده زن تمام می‌شود و زیبایی‌اش در این است. از یک جایی یک باوری دارد شکل می‌گیرد و نفر بعدی که احتمالاً آمده اینجا درمان شود هم آن درمان را می‌پذیرد و درمان هر دوی اینها باید عشق باشد. آیا غیر از این است؟
هوشمند هنرکار: طبیعتاً همین‌طور است. همانطوری که به درستی اشاره کردید، هدف ما گرفتن قهقهه از تماشاچی نبود، کما اینکه آن کار را هم بلد هستیم. ما همواره از گرفتن خنده و به دست آوردن دل تماشاچی به هر قیمتی اجتناب می‌کنیم و طبیعتاً روی این مرز حرکت کردن سخت است. از طرف دیگر ما به دنبال این هستیم که به سمت وجه تراژیک کار هم نغلتیم. ما الان در جامعه اساساً آمادگی غصه‌مند بودن و اشک ریختن و محزون شدن را زیاد داریم. ما سعی کرده‌ایم این نمایش برخلاف آن جریان شنا کند. ما حتی در نقاط تراژیک هم نقاط روشن را بیشتر برجسته کردیم. اما همانطور که آقای هژیرآزاد اشاره کرد زمینه جنگ هم در نمایش وجود دارد. همیشه در فیلم‌ها، تئاترها و ادبیات روسی این وجه جنگ وجود دارد و دلیلش این است که ضربه عظیمی خورده‌اند. آنها در زمان جنگ جهانی دوم حدود 26 تا 27 میلیون نفر کشته دادند. آمار بسیار عجیب و غریبی است. 15 درصد جمعیت آن زمان شوروی کشته شد که در این بین تعداد کشته‌شدگان غیر نظامی به مراتب بیشتر بود. همچین چیزی نمی‌تواند روان یک ملت و جامعه را تحت تأثیر قرار ندهد. به همین خاطر آنها وقتی از عشق، کمدی، اعتراض و انقلاب و هر چیز دیگری صحبت می‌کنند، جنگ در آن هست. در کار ما هم جنگ هست اما ما سعی کرده‌ایم زیاد به آن وجه نغلتیم. ما خودمان هم هنوز زیاد از جنگ فاصله نگرفته‌ایم و در آثار اصیل و واقعی‌مان هم هنوز جنگ حضور دارد، چون ما هم از جنگ هشت ساله‌مان صدمه زیادی دیده‌ایم.

ما در حال حاضر جزو پنج شش کشور افسرده جهان هستیم. الان باید چه‌کار کرد؟ آیا تئاتر واقعاً می‌تواند تا حدی باعث تعدیل این افسردگی شود؟
ناهید مسلمی: من در تمرین‌ها با گروه می‌گفتم خداراشکر در شرایطی که وضعیت بحرانی است و تنش و افسردگی زیادی در جامعه وجود دارد، ما داریم نمایشی را تمرین می‌کنیم که مردم را می‌تواند راضی و خوشحال کند. من این نمایش را خیلی دوست دارم و خوشحالم در شرایطی که جامعه این‌قدر حالش بد است ما توانستیم چند ماه کنار هم شاد باشیم.
واقعیت این است که قهقهه زیاد هم به افسردگی می‌انجامد و ما باید خیلی معقول از این وضعیت بیرون بیاییم. وقتی آدم به دردهایش می‌خندد در واقع دارد آن را تشدید می‌کند و این خودش یک افزوده بر درد است چون وقتی از سالن بیرون می‌آید یک چیزهایی را می‌بیند که بیشتر افسرده می‌شود، اما وقتی یک چیز معقول و نرمال در وجود شما ته‌نشین می‌شود آن حداقل به شما امید می‌دهد، امیدی که می‌توانید لحظه به لحظه با آن زندگی کنید.
ناهید مسلمی: من فکر می‌کنم امتیازی که ما نسبت به مردم‌مان داریم این است که ما در کنار زندگی‌مان تئاتر را هم داریم و تئاتر به ما کمک بسیار زیادی می‌کند. تئاتر برای من یک حالت تراپی و درمانی دارد.
کاظم هژیرآزاد: گوته یک حرف بسیار قشنگ می‌زند که می‌گوید؛ هنر گفت‌و‌گویی است بین هنرمند و مخاطب. شما کاملاً درست گفتید. حرفی که ما می‌زنیم می‌تواند روی کسی که می‌شنود تأثیر بگذارد. حالا مخاطب یا با شنیدن این حرف‌ها خوشحال می‌شود یا غمگین. ما کاری که در این دو ماه انجام می‌دهیم این است که به نوعی تمرین می‌کنیم تا با مخاطب گفت‌وگو کنیم. مخاطب حتماً بعد از دیدن نمایش هم از اینکه یک نمایش لطیف دیده خوشحال خواهد شد و هم راجع به عشق، زندگی و فاجعه جنگ به فکر فرو خواهد رفت تا ببیند جنگ با آدم‌ها چه‌کار می‌کند. جامعه ما به این تغییر نیاز دارد.
یک جورهایی زن با خودش یک رویا می‌آورد. افسردگی از نبودن رویاست.
کاظم هژیرآزاد: دقیقاً. من آرزو می‌کنم شرایطی به وجود بیاید که نمایش "یک زن و یک مرد" با همین کیفیتی که دارد بتواند در جاهای دیگری هم اجرا شود و مخاطب بیشتری داشته باشد تا با مردم ارتباط بیشتری برقرار کند. متأسفانه جامعه و نظام ما به این مطلب بی‌توجه بوده است.
راجع به جریان بازی‌ها بگویید که چه‌کار کردید بازی‌های‌تان این‌قدر روان و باورپذیر شده است؟ شرایط سنی و رفاقت و پیشینه شما این جریان را ایجاد کرده است یا خود متن و تحلیل شخصیت‌ها؟
ناهید مسلمی: واقعاً چشمان تماشاگران وقتی که می‌آیند به ما خسته نباشید می‌گویند برق می‌زند. انگار همه آنها این چیزها را در درون‌شان داشته‌اند و حالا دارند از زبان ما می‌شنوند. اینکه تماشاگر ما را باور می‌کند بسیار مهم است.
کاظم هژیرآزاد: اول از همه اینکه ما همدیگر را واقعاً دوست داریم. هر جایی که ببینیم طرف مقابل‌مان کمی غلط می‌رود، او را می‌بخشیم. در واقع بخشش‌مان زیاد است. ما به حرف‌های همدیگر گوش می‌دهیم و جواب همدیگر را بر اساس گوش دادن‌ها می‌دهیم. مطالب را حذف نمی‌کنیم ولی من گاهی وقتی به متن نگاه می‌کنم می‌بینم جمله متن تغییر کرده ولی مفهوم و روح جمله همان است. کارگردان هم از این بابت مشکلی ندارد چون روح جمله تغییر نمی‌کند. این مسئله نشان‌دهنده دوستی بین ماست. ما تمام نیروی‌مان را صرف این می‌کنیم که آن لحظه چه می‌گذرد و به گذشته فکر نمی‌کنیم و همه چیز را از ذهن‌مان دور می‌کنیم. گاهی تماشاچی با خنده‌هایش باعث می‌شود که ما از زندگی خارج شویم ولی دوباره به زندگی وارد می‌شویم. سعی نمی‌کنیم کاری کنیم که دوباره خنده‌ها بالا برود.
هوشمند هنرکار: یک خبرنگاری از من پرسید چطور شد این دو هنرپیشه را انتخاب کردید؟ من جدای از رفاقت‌ها و ارتباط‌هایی که با هم داشتیم، گفتم با توجه به این متن و در شرایط فعلی ما چه کسی از این بازیگران بهتر بود؟ من فکر می‌کنم انتخاب بازیگرانم بسیار درست بود. ما سه نفری هستیم که از یک مکتب آمده‌ایم و با هم رفت و آمد خانوادگی داریم. دختر ناهید مسلمی به من می‌گوید دایی. یعنی این‌قدر به هم نزدیک هستیم. شما اگر یک هنرپیشه را از یک‌جا و دیگری را از جای دیگر بیاورید و آنها را 20 جلسه روبه‌روی هم بگذارید این ارتباط صمیمانه شکل نمی‌گیرد. از طرفی، هیچ بازیگری نیست که خودش را بتواند از آنِ تماشاچی بری کند. تماشاچی به شما نفس می‌دهد. اگر این دو نفر در یک سالن خالی کار می‌کردند آن نفس را نمی‌گرفتند. گاهی ممکن است یک خنده مزاحم بازیگر را اذیت کند ولی این حس دو طرفه‌ای که وجود دارد بازی را کامل می‌کند. به همین خاطر است که کار ما شب به شب کامل‌تر می‌شویم. اصلاً خاصیت تئاتر همین است. قاعدتاً ما یک فرض فاصله می‌گذاریم ولی سوی نگاه ما گاهی آن دیوار چهارم را می‌شکند، گرچه ارتباط با فاصله از نقش که برشت پیشنهاد می‌کند در این نمایش قابل اتفاق افتادن نیست. جمیع اتفاقات باعث شده که هر کسی نمایش "یک زن و یک مرد" را می‌بیند، نقطه برجسته نمایش را بازیگری کار می‌داند. جدای از اینکه هر دو بزرگوار بازیگران بسیار خوبی هستند ولی ارتباط گروهی و خانوادگی ما باعث شده که بازی‌ها روان‌تر شود چون این دو بازیگر آنِ همدیگر را می‌فهمند.
ناهید مسلمی: مهم این است که ما با هم رقابت نداشته باشیم. در مورد همان بخشش که آقای هژیرآزاد اشاره کردند بگویم ما اگر یک نفر دیالوگش را فراموش کند خوشحال نمی‌شویم، بلکه سعی می‌کنیم در این قضیه همدیگر را کمک کنیم. در بازیگری اهمیت زیادی دارد که پارتنرها به هم کمک کنند. شاید بخشی از موفقیت کار ما این است که داریم به همدیگر کمک می‌کنیم.
کاظم هژیرآزاد: اگر ارتباط ما با هم قطع شود، ارتباط تماشاگر هم با ما قطع می‌شود. ما اگر با هم ارتباط نداشته باشیم تماشاگر زیرک است و می‌فهمد. باید سعی کنیم که به هیچ وجه ارتباط‌مان با هم قطع نشود.
ناهید مسلمی: جالب است که من و آقای هژیرآزاد در تمام این سال‌ها که از حضورمان در هنرکنده "آناهیتا" می‌گذرد حتی یک کار مشترک هم با همدیگر نداشتیم. اصلاً پیش نیامده که با هم بازی کنیم ولی من با آقای هنرکار سه چهار نمایش کار کرده‌ام. در نمایش "سیمرغ" به کارگردانی دکتر قطب‌الدین صادقی با هم هم‌بازی بودیم و پس از آن هوشمند بیشتر به سراغ کارگردانی رفت.

آقای هنرکار، خانم مسلمی در چه نمایش‌هایی با شما همکاری کرده‌اند؟
هوشمند هنرکار: خانم مسلمی در نمایش‌های "حوالی کافه شوکا" و "پرده‌ها از راه می‌رسند" حضور داشتند. از آنجایی که ما یک گروه بودیم خانم مسلمی همواره در کنار ما بوده است. نمایش "یک زن و یک مرد" سومین نمایشی است که ما به‌عنوان کارگردان و بازیگر با هم کار می‌کنیم.
ناهید مسلمی: ما کاملاً زبان همدیگر را می‌فهیم. وقتی هوشمند عصبانی می‌شود من می‌فهمم که چرا عصبانی شده است و هوشمند هم می‌فهمد که من چرا عصبی هستم. ما نمایش "پرده‌ها از راه می‌رسند" را با هم به فستیوال کلن و اروپا بردیم. آدم‌ها وقتی با یک گروهی سفر می‌روند درون همدیگر را می‌شناسند.
اشاره کردید که بازیگران سعی کردند به هم کمک کنند و در عین حال خود نقش‌ها هم می‌طلبد که چنین شود و به یک باور درمان‌گر برسد. زیبایی نمایش هم در این است که درمان دارد شکل می‌گیرد و نشان می‌دهد که آدم‌ها چقدر از هم دور هستند. متأسفانه در روزگار ما آدم‌ها حتی در پیوندهای زناشویی هم از هم دور هستند. زیر یک سقف هستند ولی انگار میلیون‌ها کیلومتر با هم فاصله دارند. نمایش شما می‌تواند آن آدم‌ها را درمان کند.
هوشمند هنرکار: اینکه بتواند درمان کند را نمی‌دانم. ان‌شاء‌الله که بتواند.
کارکرد و خاصیت تئاتر همین است. غیرممکن است که در تئاتر درمان‌گری وجود نداشته باشد، مگر اینکه آن تئاتر ناقص باشد.
هوشمند هنرکار: در چند شبی که اجرا رفتیم چند نفر به من گفتند ما زمانی که به سالن آمدیم حال‌مان خیلی بد بود ولی نمایش که تمام شد حال‌مان خوب شد. بسیاری از آنها آدم‌های تئاتری هم بودند. این اتفاق‌ها من را بسیار خوشحال می‌کند.
ناهید مسلمی: تئاتر همین است.
در حال حاضر شبی 140 نمایش در تهران اجرا می‌شود که می‌توان گفت بیشتر آنها اصلاً تئاتر نیست. حتی نمایش‌های کمدی هم که اجرا می‌شوند، کمدی نیستند. لودگی به معنای کمدی نیست. در کمدی هم یک تلطیف حال وجود دارد و مخاطب نقص خودش را در آن متوجه می‌شود. یعنی اگر دروغ‌گویی و زنبارگی بد است باید در کمدی متوجه آن شوید. تراژدی‌ها هم مفاهیم رو به بالا و اساسی‌تر را به‌گونه‌ای حل و فصل می‌کند. بعضی از نمایش‌ها اصلاً معلوم نیست چه هستند، چون تئاتر نیستند. درست است که در تئاتر وجه سرگرمی هم وجود دارد ولی فراتر از همه این‌ها آن معنایی است که نمایش را تئاتر می‌کند. متأسفانه بعضی افراد متن‌های شکسپیر، چخوف و زلر را کار می‌کنند ولی درک درستی از آن متن‌ها ندارند چون قدرت تحلیل ندارند. در حال حاضر یک سری آدم فقط می‌خواهند به هر قیمتی در تئاتر باشند که این مخاطب را آزار می‌دهد. تئاتر محل دیدن وجود انسان است ولی متأسفانه الان آن افسردگی که ما در موردش حرف زدیم در تئاتر درمان نمی‌شود و حتی تشدید می‌شود. تلویزیون هم همین مشکل را دارد. آقایانی که زیادی می‌خندانند جامعه را افسرده‌تر می‌کنند. در واقع نه تنها ملت را شاد نمی‌کنند، بلکه افسرده می‌کنند. بعدها عواقبش را هم می‌بینم که می‌گویند ایران، ایران ولی سر از کانادا در می‌آورند. این مسائل به خاطر این است که باور درستی از کارشان ندارند.
هوشمند هنرکار: من نمی‌خواهم حرف انتقادی بزنم ولی شاید آن مدیریتی که در بالا قرار گرفته درک درستی از شاد کردن مردم و آرامش دادن به مردم را نداشته باشد. آن مدیر دچار سوء‌تفاهم است و به همین چیزها بها می‌دهد و تشویق می‌کند. حالا اگر یک نفر بیاید به آن مدیر فرهنگی بگوید شما در زندگی‌تان چند تئاتر و کنسرت درست دیده‌اید، متوجه می‌شوید که خود آنها به لحاظ فرهنگی تربیت درستی نشده‌اند. این اتفاق سرایت پیدا می‌کند و در نهایت سیاست‌ها براساس همین مسئله شکل می‌گیرد.
ناهید مسلمی: من این نکته را بگویم که متأسفانه محل نمایش ما در مسیر مناسبی قرار ندارد و همه مخاطبان از مسیر دور سالن ناراحت هستند.
آدم‌های بالاشهر دغدغه‌شان نیست که بیایند تئاتر ببینید؟
هوشمند هنرکار: یک سیاستی آمد فکر کرد ما می‌توانیم تمرکز را از مرکز شهر برداریم و به مناطق و محلات ببریم ولی آن سیاست جواب نداد. در جنوب یا شرق تهران با وجود اینکه سالن‌های خوبی وجود دارد ولی همین‌ اتفاق افتاده است، چون ما نتوانسته‌ایم این انتشار را ایجاد کنیم. مردم به مراکز تئاتری می‌روند و سالن موزه انتظامی از مرکزیت تئاتر دور است. من از مدیریت خانه موزه استاد عزت الله انتظامی راضی هستم و با هم رفیق هستیم ولی آمدن به این سالن برای مخاطب تئاتر سخت است. جدای از کوچه پس کوچه بودن آنجا و مسائل فنی سالن، شما در آنجا یک جای مناسب برای پارک کردن ماشین پیدا نمی‌کنید. با این حال مردم می‌آیند و استقبال هم بد نبوده است.
کاظم هژیرآزاد: البته یک راه ساده‌تری هم برای رسیدن به این سالن وجود دارد. از ایستگاه مترو قیطریه تا سالن نمایش ما حدود 10 دقیقه پیاده راه است.
هوشمند هنرکار: آدم‌ها می‌توانند از این راه‌ها هم استفاده کنند. منتها ابتدا باید بپذیرند که از مراکز مشهور تئاتری جدا شوند. چون همه اتفاقات تئاتری فقط در آن مراکز نمی‌افتد.
من احساس می‌کنم هنوز روی نورپردازی و طراحی صحنه‌تان می‌شود کار کرد و جنبه‌های بصری قضیه را تقویت کرد. آیا سالن جواب چنین طراحی را نمی‌دهد و یا مشکل اقتصادی داشتید یا طراحی ایده‌آل شما همین است که ما می‌بینیم؟
هوشمند هنرکار: من وقتی وارد کار می‌شوم مجبورم چشمم را از مسائل اقتصادی بردارم. مشکل از سالن است. من بدون گلایه از مدیریت سالن خانه موزه استاد عزت الله انتظامی می‌گویم که در اغلب سالن‌های ما همه چیز باید پرتابل باشد. دکوری که من روی کاغذ طراحی کردم روی کف بود ولی به خاطر اینکه باید طراحی ما پرتابل می‌بود، اسکله‌ای که ساخته می‌شد و تنه‌های درخت که بالا می‌رفت و... را کنار گذاشتم. شما اگر کارتان رئال نباشد می‌توانید کارهای زیادی با نشانه‌ها کنید ولی وقتی کارتان رئال است همه چیز باید برای شما فضا بیاورد. ما این فضاها را با حداقل نشانه‌ها ایجاد کردیم. از طرف دیگر، سالن موزه استاد انتظامی به لحاظ امکانات نوری بسیار فقیر است. کل صحنه‌ای که شما می‌بینید و چهار وجه و فضای مختلف دارد را با پنج چراغ انجام دادیم، پلان اولیه نور من 27 چراغ داشت. من حتی یک جاهایی فکر کردم خودم بروم یک سری نورافکن‌های ساده بخرم و کار بگذارم. ما طراحی نور رنگی داشتیم ولی نتوانستیم کار کنیم. من چندان با نور اسپات کار نمی‌کنم ولی برای این نمایش حداقل دو نور اسپات می‌خواستم که نتوانستیم داشته باشیم. وقتی دست‌تان بسته باشد مجبور می‌شوید به حداقل‌ها قناعت کنید.
به هر حال اگر یک سالن مطلوب‌تری برای اجرا داشتید خواه یا ناخواه اجرای‌تان هم تغییر می‌کرد و به لحاظ بصری تقویت می‌شد.
هوشمند هنرکار: حتماً همین‌طور خواهد بود. شما در نمایش ما سه فضا می‌بینید و با صحنه‌ای که در صحنه چهارم ما اتفاق می‌افتد چهار فضا می‌شود، سه فضای بیرونی و یک داخلی. هر کدام از این‌ صحنه‌ها به شش هفت نور نیاز دارند. یعنی ما در مجموع به 30 نور احتیاج داشتیم. من نورها را به 12 نور مختصر کردم ولی بعد دیدم که عملاً پنج نور بیشتر نداریم. دیوارها به خاطر ضد حریق بودن، نور را منعکس می‌کنند و شما نمی‌توانید عمق بی‌نهایت تاریک را نشان بدهید. یعنی انتهای صحنه را نمی‌توانید تاریک کنید. حتی روی دیوار نمی‌شد، پوشش بزنیم چون سالن قبول نمی‌کرد. دسته ما واقعاً بسته بود.
کاظم هژیرآزاد: من و ناهید مسلمی اصلاً به اینکه نور کجاست و دکور چطور است، فکر نمی‌کنیم. تمام رنجش را آقای هنرکار می‌کشد. ما در ذهن خودمان تصور می‌کنیم که آنجا مثلاً باغ است.
ناهید مسلمی: برای من در درجه اول بازی درست اهمیت دارد. وقتی بازی درست باشد به قول آقای هژیرآزاد تصور می‌کنیم، چون کار دیگری نمی‌توانیم انجام بدهیم. اگر همه این‌ها باشد خوب است ولی حالا که نیست قانع هستیم.
اجرای شما یکی از ساده‌ترین اجراهاست که تأثیرگذار بوده و دارد هدف تئاتر را با خودش می‌آورد. با این حال اگر طراحی صحنه هم موثر باشد به لحاظ بصری می‌تواند بسیاری از چیزها را گوشزد کند.
ناهید مسلمی: واقعاً در ایران هیچ‌وقت چنین چیزهایی مطلوب نبوده است.
هوشمند هنرکار: سالن‌های حرفه‌ای‌تر حداقل به راحتی 20 نور را به من می‌دهند.
کاظم هژیرآزاد: شما در کارهای آقای نعیمی و آقای رفیعی ببینید دکور و نورپردازی چقدر تأثیر می‌گذارد. آدم وقتی دکور آن نمایش‌ها را می‌بیند که چقدر عظمت دارد، واقعاً تحت تأثیر قرار می‌گیرد و توجه می‌کند. حرف شما کاملاً صحیح است.
متأسفانه پرتابل بودن صحنه‌ به بسیاری از اجراها لطمه زده است.
هوشمند هنرکار: فکر نکنید که فقط سالنی که ما در آن اجرا داشتیم پرتابل است، بلکه همه جا همین‌طور است. حتی سالن‌های تئاتر شهر هم دو سه اجرایی شده است.
این مسئله از آن آسیب‌هایی است که می‌خواهند پول در بیاورند. تئاتر محل پول در آوردن نیست. باید طوری برنامه بریزند که همه با آسودگی خاطر اجرا بروند و طراحی، گریم، نور و لباس لازم وارد صحنه شود. هر چقدر این‌ها کمتر باشد بازیگر بیشتر لطمه می‌خورد چون باید دست و پا بزند که تمام متن را یک تنه بالا بکشد.
هوشمند هنرکار: پرتابل بودن غلط است و فقط مختص این سالن نمی‌شود. من در سالن تئاتر شهر هم با همین قضیه مواجه شدم. برای نمایش "فاندو و لیز" می‌خواستم یک برشی از کره را با یک سری رمپ‌ روی کف صحنه بگذارم که بتواند حرکت‌های دایره‌ای درون آن بازی کند ولی صرف نظر کردم. این‌بار نیز همان اتفاق افتاد ولی نه به آن شدت. با این حال من فکر می‌کنم ما عادت کرده‌ایم که به حداقل‌ها متکی شویم. گرچه شیوه خود من مینی‌مالیستی است و همه چیز را حذف می‌کنم ولی به هر حال یک سری حداقل‌ها باید در نور وجود داشته باشد. ما در این کار این فقر را داریم.
ناهید مسلمی: واقعاً بچه‌های تئاتر بسیار قانع هستند. آدم وقتی وارد حوزه تصویر می‌شود می‌بیند که چه بریز و بپاشی است ولی بچه‌های تئاتر قانع و نجیب هستند.
هوشمند هنرکار: ما در سینما هم دچار همین داستان‌ها هستیم. سینمای ما به لحاظ تولید کمّی یکی از پُر تولیدترین سینماهای دنیاست و فکر می‌کنم به لحاظ تولید جزو پنج کشور اول دنیا باشد ولی ما در این مملکت صنعت سینما نداریم. چند شهرک سینمایی درست و فعال، ابزار، لوکشین‌، طراحی صحنه و پلاتوهای وسیع داریم؟ حتی در بخش امکانات فنی مشکلات بیشتری داریم. مدیر بالادستی همیشه به همین‌ها قانع بوده است و هیچ‌وقت به صنعت سینما فکر نکرده است.
خانم مسلمی اشاره کردید که قرار است در نمایش فرهاد تجویدی هم بازی کنید. نام نمایشی که با آقای تجویدی کار می‌کنید چیست؟
ناهید مسلمی: ما با آقای تجویدی داریم نمایش "نوعی تضاد منافع" نوشته جی براد را کار می‌کنیم.
کاظم هژیرآزاد: موضوع آن نمایش نقد مناسبات پشت پرده ریاست جمهوری آمریکا است.
ناهید مسلمی: ما همیشه به صورت مجزا کار کرده‌ایم ولی فرهاد تجویدی کار جالبی می‌کند که به صورت گروهی ما را جمع کرده است.

در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
کاظم هژیرآزاد: من فکر می‌کنم تئاتر نمی‌تواند از بین برود و مسکوت باقی بماند. خوشبختانه دولت این مسئله را متوجه شده است. من این موضوع که دولت آمده پردیس تئاتر درست کرده است را مثبت می‌بینم. البته احتمالاً دولت فکر کرده که با ساختمان‌سازی می‌تواند تئاتر را رونق بدهد و هم‌‌وزن کشورهای دیگر تئاتر داشته باشد و پز آن را بدهد، ولی تئاتر با ساختمان‌سازی حل نمی‌شود. تئاتر با آدم‌های تئاتری درست می‌شود. مگر ما چند نفر مثل اسکویی، خسروی و رفیعی داریم؟ باید هر کدام از این‌ها به سبک‌های خودشان تئاتر خودشان را داشته باشند. اگر سینمای ما جایزه اسکار می‌برد پرچم ما بالا می‌رود. این ظرفیت در بین تئاتری‌های ما هم وجود دارد که بتوانند پرچم ایران را در فستیوال‌های بزرگ دنیا بالا ببرند ولی تئاتر توجه می‌خواهد. تئاتر نمی‌تواند بدون حمایت دولتی و فهم و شعور دولتی پیشرفت کند. اگر حمایت نشود وضعیت تئاتر همین که هست باقی می‌ماند. یک گروه فهمیده‌ای باید در بالا باشد که این تفاوت و تناقض را درک کند و درصدد اصلاح آن بربیاید.
ناهید مسلمی: امیدوارم مسئولین حمایت کنند تا ما بتوانیم نمایش "یک زن و یک مرد" را در وسط شهر اجرا کنیم. برای من اهمیت زیادی دارد که این همه زحمت بیشتر دیده شود.
هوشمند هنرکار: بدون تعارف می‌گویم من امیدوارم رسانه‌هایی مثل هنرآنلاین و منتقدهایی مثل رضا آشفته بیشتر باشند تا تئاتر بتواند توجه بیشتری را جلب کند. در حال حاضر رسانه‌های زیادی وجود دارد ولی تئاترهای درست و حسابی کمتر دیده می‌شود. دوستان در حق ما لطف داشته‌اند و کارهایی کرده‌اند ولی در این زمینه هنرآنلاین متفاوت بوده است. قلمی که خود شما می‌زنید و ارتباطی که با تئاتر دارید را در سایر رسانه‌ها کمتر می‌بینیم.

http://www.banounews.ir/fa/News/172030/نمایش-"یک-زن-و-یک-مرد"-یک-کار-تمام-آناهیتایی-است---وجه-درمانگری-تئاتر-باید-حفظ-شود-تا-حال-مردم-بهتر-شود----روایت-هوشمند-هنرکار،-کاظم-هژیرآزاد-و-ناهید-مسلمی-از-نمایش-"یک-زن-و-یک-مرد"
بستن   چاپ