آریا بانو

آخرين مطالب

گَرد مرگ در شهر؛ کوچه‌ها تاریکن، دکونا بسته‌س گوناگون

گَرد مرگ در شهر؛ کوچه‌ها تاریکن، دکونا بسته‌س
  بزرگنمايي:

آریا بانو - 40 سال بعد از آخرین وضعیت منع تردد در تهران، در یکی از سردترین روز‌های سال 99 تهران شبی را گذراند که شبیه هیچ یک از شب‌هایش نبود.
روزنامه همشهری - فهیمه طباطبایی: اولین شب ممنوعه تهران را خیلی‌ها با تصویر 4 دهه قبل در ذهنشان بازسازی کرده بودند؛ با خیابان‌های تاریک و ترسیده و ماموران ایستاده در کوچه‌ها. شاید هم با تصویر آشنای ایست و بازرسی‌های خیابان به خیابان دهه 60.
40 سال بعد از آخرین وضعیت منع تردد در تهران، در یکی از سردترین روز‌های سال 99 تهران شبی را گذراند که شبیه هیچ یک از شب‌هایش نبود.
تهران ترسیده نبود، خاموش بود و در خلوت خویشتن فرو رفته و ایستاده بود با چراغ‌ها و پنجره‌های روشن. 10 دقیقه مانده به وقت مقرر وقتی عقربه‌های شتابان خود را به ساعت 21 شنبه شبِ اول آذرِ سال کرونا می‌رساندند، تهران به یک باره خالی شد در شبی مثل هیچ شب دیگری نبود. چه برای جوانان و نوجوانانی که به تهران مدرن و پرهیاهو عادت کرده‌اند و چه آن‌ها که تهران را با شب‌های بمباران و جنگ و حکومت‌نظامی پیش از انقلاب دیده‌اند و هنوز به خاطر می‌آورند. خیابان‌های خالی، شب‌های ساکت و وهم‌آلود تهران، آرایش جنگی جدید این شهر در نبرد با کروناست. آخرین سنگر در مقابل دشمن ریزنقشی که سرتاسر این شهر درندشت را اشغال کرده و حسابی به شهروندان سخت گرفته است و آنچه می‌خوانید روایت‌هایی‌ است از شب ممنوعه‌ای که پایتخت گذراند، در زمانه کرونا.
روایت اول: بی‌سرپناهان
اعظم فکر کرده، چون از صبح باران باریده و هوا حسابی سرد شده، خبری از مردم و رفت‌وآمدشان نیست و مغازه‌دار‌ها به همین‌خاطر زودتر تعطیل کرده و رفته‌اند پی خانه و زندگی‌شان. «بچه‌ها! احمد! فرزاد! شنیدین؟ میگه از امشب به‌خاطر کرونا تعطیل کردن، نمی‌ذارن ماشین بیاد تو خیابون، فهمیدی چی میگم؟ هوی هنگامه! میگه ماشین شخصی دیگه نباید بیاد تو خیابون، پلیس جریمه‌شون می‌کنه. همه‌جا رو تعطیل کردن.»

آریا بانو


اعظم از ممنوعیت 2‌هفته‌ای فعالیت اغلب کسب‌وکار‌ها و خودرو‌ها از ساعت 9 شب بی‌خبر است؛ همانطور که فرزاد، احمد، هنگامه و 10، 12 نفر دیگر که بالای میدان شوش، روبه‌روی بانک فرورفته در خاموشی نشسته‌اند. گروهی مواد می‌کشند. سرشان در گریبان کاپشن‌های گشاد و خیس فرورفته و دست و بینی‌شان روی زمین ردی از آتش و دود را می‌جورد. صدایی از میانشان بلند می‌شود: «ما از کجا باید بدونیم چی شده؟ مگه کسی با ما حرف می‌زنه؟ مگه تلویزیون و رادیو و موبایل داریم که بدونیم چه خبره؟ خودمونیم و خودمون. تهش از هم خبر داریم و والسلام. تعطیل کردن که چی؟ کرونا بره؟ اینی که من می‌بینم عین اژد‌های هفت‌سره، به این راحتی‌ها نمیره! من خودم کرونا گرفتم و تازه یه هفته‌اس خوب شدم.»
این صدای اعظم است. لوله شیشه‌ای را بالا می‌برد و یک کام سنگین می‌گیرد: «نمی‌دونم کدوم یکی از بچه‌ها بود، وقتی دید بد سرفه می‌کنم، من رو برد و گذاشت دم در بیمارستان بازرگانان و رفت. رفتم به دکتر اورژانس گفتم تب دارم، 6، 5 ساعتی مشغول عکس، آزمایش، سرم و آمپول بودم و گفت: میشه 700 هزار تومن. منم به پرستار گفتم: ندارم از کجا پول بیارم؟ یواشکی داروهامو داد دستم و گذاشت فرار کنم. حالا گاهی تب می‌کنم، گاهی بدن‌درد دارم، همه چیز قاطی‌پاتی شده. نمی‌دونم دردم کروناست یا چیز دیگه.»
عزیز آقا که از بقیه جمع سن‌وسال‌دارتر است و بساط لباس دست‌دوم فروشی هم دارد، از پرحرفی اعظم به تنگ آمده و تشری به او می‌زند که ساکت شود: «به ما چه که تعطیله. اصلا مگه ما تا یک‌ماه بعد از عید خبر داشتیم که کرونا چی هست و کی اومده که حالا برامون مهم باشه که چه وقت می‌خواد بره؟ تهش که ما گوشه همین خیابونا می‌میریم؛ حالا با کرونا یا هر چی دیگه. گور پدر کرونا و هفت جد و آبادش.»

آریا بانو


روایت دوم‌: دستفروشان
سعید، ضلع شرقی میدان خراسان، درست زیر پل هوایی عابرپیاده سر خاوران، لبو و باقالی می‌فروشد. شب ممنوعه برای او شبی است مثل دیشب و مثل همه شب‌های پاییزی و زمستانی 10 سال گذشته که برایش فرقی نمی‌کرده که می‌خواهد از آسمان باران ببارد یا برف، سنگ و کرونا. او هر شب، رأس ساعت 8 در همان نقطه همیشگی، بساط چرخ و سینی و چراغ زنبوری‌اش را به راه انداخته تا چند اسکناس کاسبی کند و بفرستد برای زن و تنها پسرش در همدان؛ در شب ممنوعه که سرد و خیس است و مه‌آلود دستفروشان به روال هر شب آمده‌‎اند و می‌گویند: کرونا آمده، خب بیاید. منع تردد گذاشته‌اند، خب بگذارند.
500 هزار تومان جریمه می‌کنند، خب بکنند. مسافر و رهگذر و ماشین در خیابان خیلی کم شده، خب بشود. چاره چیست؟ «خب شما بگو دیگه؟ چی کار کنیم؟ چاره کجاست؟ ما که تا ساعت 8 و 9 شب اجازه بساط کردن کنار خیابون نداریم و اگر بیایم جمعمون می‌کنن. الان هم که گفتن 2 هفته تعطیل. خب از کجا بیاریم چک و قسط و پول آب و برق و اجاره خونه رو بدیم؟ سنگ به شکم زن و بچه‌مون ببندیم؟ همین کرونا رو که بگیرن با کدوم پول ببریمشون درمونگاه؟ ما دفترچه بیمه داریم؟ استخدام دولتیم که بریم فلان درمونگاه و فلان بیمارستان مجانی و نیم‌بها؟ کی هستیم که بگیم خیالمون راحت باشه 2 هفته نشستیم خونه حالا اتفاقی نمی‌افته.»
دایی کیکاوس که وسط خیابان خاوران، حوالی ایستگاه امیرسلیمانی بساط خیار و گوجه و فلفل دارد، بغضش و لرزش دستانش و اشک چشمانش را در صدای بلند پنهان می‌کند؛ «ما همه یک زنجیره‌ایم. همه این وانتی‌ها و گاری‌ها و فرغون به دست‌هایی که چند کیلو میوه، ماهی پرورشی، رطب، کفش و کاپشن و تابلو از تولیدی، مجسمه و سنگ نمک تزیینی میارن اینجا و می‌فروشن.
هممون دنبال چاره‌ایم. اونایی هم که دست رد به سینه مغازه‌دار می‌زنن و میان از ما، بساطی‌ها خرید کنن که چند هزار تومن ارزون‌تر براشون تموم بشه هم همینطور، اونا هم دنبال چاره می‌گردن. مگه ما بدمون میاد بمونیم تو خونه؛ مثل همه اینایی که امشب بستن و رفتن خونه‌هاشون، ما هم دوست داریم بشینیم کنار زن و بچه‌مون، تخمه بشکونیم و میوه بخوریم و کنار بخاری بشینیم. هیچ‌کس از تو خونه موندن بدش نمیاد، اما چاره همینه که بمونم و کار کنم. حالا مشتری کمتر شده، عیب نداره. واسه جریمه هم خدا بزرگه یک فکری می‌کنیم. ایشالا ما رو جریمه نکنن.»
نه فقط در میدان خراسان و خیابان خاوران، بلکه در همه خیابان‌های اصلی و فرعی جنوب تهران وانتی‌ها و دستفروشان در نخستین شب از ممنوعیت‌ها حضور داشتند به امید آنکه عابری از کوچه پس‌کوچه‌ها بیرون بیاید و نیاز‌های جامانده‌اش را از آن‌ها بخرد. فروشندگان دوره‌گرد ساکنان همیشگی شب‌های خیابان‌های تهران هستند و کرونا هم نتوانسته بیرون‌شان کند: «روزی ما که تو روز به‌دست نمیاد. حداقل بذارن ما دلمون به همین شب‌های سرد گرم باشه. برای اونا چه فرقی می‌کنه ما از کرونا بمیریم یا گشنگی و بدهی.»
روایت سوم: مسافرکشان
«اراک یک نفر حرکت، ارررااااک، اراک، قم، ساوه یک نفر حرکت ارراااک.» راننده پژوه 405 هر بار که «رِ» اراک را می‌کشد، بخار بلندی از بین 2 لبش بلند و در آسمان بارانی پخش می‌شود. صدای تیز و بلندش تا سالن خالی ترمینال جنوب می‌رود و می‌چرخد بین مسافران انگشت‌شماری که بر صندلی‌های آهنی سالن، منتظر حرکت اتوبوس‌شان نشسته‌اند؛ «خانوم اراک میری؟ 60 تومن بیشتر تا اراک نمی‌گیرم، تازه مسافر چهارم هم نداریم.»
گاه‌گاهی یک یا 2 مسافر طوری که باران خیسشان نکند، از دروازه ترمینال جنوب به داخل می‌روند و خودشان را با سرعت به سالن می‌رسانند. نه خبری از بلندگو‌های پرهیاهوی تعاونی‌ها هست و نه حتی شاگرد شوفر‌ها نیازی می‌بینند که با دادزنی مسافر جمع کنند. «مگه جریمه نمی‌کنن؟ چطور با پلاک اراک اومدی تهران؟» شاگرد شوفر اتوبوس اردبیل با کنجکاوی و دقت منتظر است راننده اراکی رمز آمدنش را به تهران بگوید؛ «حالا که پیامک جریمه نیومده، هروقت اومد یه خاکی به سرم می‌ریزم.»
مسافر اراک پیدا نمی‌شود. 2 مسافر داخل ماشین هم خسته شده‌اند و مردد بین منتظر ماندن و رفتن گاهی پیاده می‌شوند و به راننده نگاه می‌کنند و بعد سرما هلشان می‌دهد به فضای بسته و نیمه‌گرم ماشین: «میگه چرا اومدی؟ چطور اومدی؟ وسط برج 12 میلیون چک دارم. 4 میلیون تا پر کردنش مونده. سکه مهریه رو هم که باید تا اول دی بدم. دولت میاد چکمو پر کنه یا مهریه زن سابقمو میده؟» بین غرولندهایش یک مسافر قم پیدا می‌شود. با اکراه و از سر ناچاری روی 30 هزار تومان توافق می‌کنند و می‌روند.

آریا بانو


روایت چهارم: گردشگران شب ممنوعه
هفت، هشت‌نفری بیرون آمده‌اند تا ببینند خیابان‌های تهران در یک شب ممنوعه چه شکلی است. واقعا راست است که مغازه‌ها تعطیل شدند و کلاغ در خیابان پر نمی‌زند. سنشان به زور و تخفیف به 17 سال می‌رسد. نفری یک هودی با شلوار گشاد پوشیده‌اند و کفش آل‌استار به پا دارند و فندک و سیگار بهمن کوچک بین‌شان رد و بدل می‌شود. «از اینجا تا خود تجریش، ولیعصر معلومه. تو رو خدا شما نگاه کن. قبلا به زور می‌شد سه‌راه‌جمهوری رو دید، ولی حالا فقط ماییم و خیابون ولیعصر.»
سعی می‌کنند به رپ برای تهران خالی شعر بگویند. «کی فکرشو می‌کرد تهران بدون ماشین، بدون تو، بدون رفاقت و همبرگر دوبل و صدای بوق و چک‌چک برگ خزون و...» پرسه می‌زنند در میدان منیریه و بین مغازه‌هایی که حالا همه شکل هم شده‌اند، عکس و فیلم می‌گیرند: «تهرون شده کرکره سفید و مشکی با دوربینای محافظتی پر دلتنگی، عابر بانکای بدون کارت و اتوبوسای بدون سرنشین...»
راننده تاکسی بیسیم که ما را در شهر می‌گرداند، جوان‌ها را می‌پاید و می‌گوید‌ای کاش به همین کنجکاوی‌ها و پرسه‌های هفت‌هشت نفری کار تمام می‌شد: «امشب عجیب و غریب تقاضای تاکسی بیسیم بالا رفته. فکر نکنید به مقصد درمونگاه یا بیمارستان، نه. همه پلاک به پلاک. این یعنی مردم به‌خصوص جوون‌ها دارن میرن مهمونی خونه هم. یعنی شهر خلوت شده، اما معلوم نیست تو خونه‌ها چه خبره. الان که ساعت یک شب شده چرا باید انقدر جابه‌جایی بین خونه‌ها زیاد باشه؟ اینا یا مهمونی میرن یا از مهمونی برمیگردن. حالا با ماشین خودشون نشده با تاکسی اینترنتی و تلفنی. چه فرقی می‌کنه.» باران می‌زند، جوان‌های هودی‌پوش و رپ‌خوان کنار بساط آتش نشسته‌اند و هنوز می‌خوانند.

آریا بانو


جز دستفروشان و بی‌سرپناهان و مسافرکشان و گردشگران بودند سربازان و کارگران و زنانی که خیابان‌های تهران را در نخستین شب ممنوعه تنها نگذاشته بودند. مثلا همین سربازان وظیفه که یقه‌ها را بالا کشیده و در سرمای نخستین شب آذر تهران به این فکر می‌کردند که آفتاب کی می‌رسد بلکه کمی هوا گرم‌تر شود. در نخستین شب ممنوعه تهران، عده‌ای از روی وظیفه بیرون از خانه‌اند و عده دیگری از روی اجبار. اجباری که جای‌جای شهر می‌شود آن را حس کرد، به شرطی که چشم و گوش بسپاری به خیابان‌ها و کوچه‌ها. از شاغلان کارگاه‌های خیاطی جمهوری و بهارستان که چرخ‌هاشان تا پاسی از شب از حرکت نمی‌ایستد تا کارگران تعمیرکار و تاسیساتی که جعبه‌ابزار بزرگ و موتورسیکلت شناسنامه شغلی آنهاست. وجه مشترک همه آن‌ها این است که برای‌شان خطر کرونا از غم نان بسیار کوچک‌تر و بعیدتر است، و در این میان راه چاره مبهم است...

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/458462/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

با روش تخلیه الکتریکی آشنا شوید

هرروز یک سری مشکل هست!

اولین قهرمانی لیگ به حزباوی رسید

نشست خبری محرم نویدکیا سرمربی مس رفسنجان قبل از دیدار با پیکان

رضا عنایتی در کنفرانس قبل از بازی پیکان - مس رفسنجان شرکت نکرد

رییس صداوسیما: در ورزش ستاره بودن کافی نیست

ترکیب اصلی اورتون-لیورپول؛ نبرد برای بقا و قهرمانی

رییس صداوسیما: از ورزشکارانی که از حضور مقابل نماینده‌های رژیم صهیونیستی امتناع می‌ورزند تقدیر می‌کنیم

ناهید کیانی به عنوان بانوی ورزش ایران در سال 1402 انتخاب شد

علی نادری به عنوان برترین سرمربی سال انتخاب شد

برترین صحنه ورزشی سال؛ پیروزی تیم ملی برابر ژاپن

گفتگوی جالب علیرضا دبیر با ورزشکار کودک ورزش‌های زورخانه‌ای

عصبانیت "نقی" از تیپ پایتختی‌ها در سفر خارج

یه زخم گردن باعث سوءتفاهم شد!

روایت سخنگوی انجمن سینماداران از یک رکورد شکنی

آخرین خبر از وضعیت بیماری ترانه علیدوستی به نقل از وکیلش

با «مثبت آموزش» به روز باشید

فیلم سینمایی "شیفت شب"؛ فردا شب از آی‌فیلم

چهره ها/ پست عاشقانه نوید محمدزاده برای تولد همسرش

قابی از سحر دولتشاهی و حامد بهداد در پشت صحنه یک فیل

آغاز بالن سواری تاریخی پایتختی‌ها

اجرای آهنگ «شاید یه شب بارون» توسط مهدی دارابی

ترانه «نیمه گمشده» با صدای حامیم

رئیس سازمان سنجش: اینترنت در روزهای کنکور قطع نمی‌شود

میانگین سن مادران و پدران ایرانی در تولد اولین فرزند

هشدار زرد هواشناسی؛ وزش باد شدید در مناطق جنوبی کشور تا هفته آینده

محاکمه پرستار قلابی به جرم قتل زن مسن

مشاهده گله‌ی گوزن قرمز در جنگل‌های هیرکانی لنگرود

منطقه دیدنی آب بندان شفیع آباد در استان گلستان

بارش برف بهاری در جاده شاهرود - توسکستان

تنبیه یک شامپانزه توسط مادرش به یک دلیل سنگ زدن به مردم!

طرز تهیه پای چوپان

طرز تهیه بریانی مرغ هندی

بهترین زمان برای تولد نوزاد

ترفندها برای صمیمی شدن با نوجوان بد اخلاق

شروط یک عروس خانم برای آقا داماد، مجازی را ترکاند

تعهد شرکت‌های پیشرو در هوش مصنوعی برای حفاظت از کودکان

نزدیک بشیم به هم یا نزدیک نشیم؟

اوسمار برای شاگردانش جلسه فنی گذاشت

اخراج امید ابراهیمی در دیدار الشمال و السد

وزیر ورزش و جوانان: به زودی پاداش ورزشکاران پرداخت می‌شود

صحبت های وزیر ورزش در مراسم اختتامیه جشنواره قهرمان ایران

چالش متفاوت برای گلر پرسپولیس؛ حذفی و پنالتی!

هاشمی: در حال تدوین آیین نامه حق پخش تلویزیونی هستیم

زیباترین صحنه ورزشی در سال 1402 مشخص شد

بهترین گل ورزش ایران در سال 1402 مشخص شد

برترین تیم ملی ایران در سال 1402 به انتخاب مردم

شبیه سازی دیدار رئال مادرید - بارسلونا با لگو

چهره ها/ عکس متفاوت بهنوش طباطبایی در حرم رضوی

اعتصاب غذا به روش "مهران غفوریان"