طنز/ آق کمال دور میریزد!
گوناگون
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / یَگ خصلتی درُم که اگه بخوام ساده توضیح بدُم ای مِشه که «هرچیز که خار آیه، یَگ روز به کار آیه». بِری همی دلُم نِمیه هیچی ره دور بندازُم. حالا زمانی که مجرد بودُم، خانهمان بزرگ بود و جا داشتم آتوآشغالامه بذارُم تو انباری و زیرزمین و خرپشته و... ولی از وقتی ازدواج کردُم و آمدُم خانه خودمان، تو فسقل آپارتمان جا بِری خودمان ندرِم، چه برسه به چیز میزای مو. حالا گفتُم خانه فسقل، به عیال برمخوره که درباره خانه آقاش ایجوری حرف زدُم و باز مِگه «اگه خیلی ناراحتی همین الان برو یه خونه بگیر تا بریم» ولی منظورُم ای بود که خانه دنج و گرم و صمیمی!
خلاصه چند روز پیش تعطیل بودُم و عیال گفت پاشو کار درم. یعنی خدا نکنه مو یَگ روز بخوام تو خانه استراحت کنُم، اوقد برنامه مریزه که بیزار مرُم و ترجیح مدُم برُم سر کار. اول از انباری روی پشتبوم شروع کرد. چندتا کارتن از زمان مجردیم آوردهبودُم تو انبار که کاملیاخانم گفت باز کن ببینم چی توشه. هی گفتُم حالا ولش، اینا که رو پشتبومن و تو دست و بالمان نیستن، ولی ولکن نبود. آخرش یکییکی باز کردُم و براش توضیح دادُم: «اینا روزنامهها و مجلههاییه که توشان اسممه چاپ کردن که براشان نامه نوشتُم وقتی بچه بودُم... اینا نوارهای کاستم هستن که... عه! تو گرما ماندن و ذوب شدن! اینا کتابهای دوره بچگیمه که الان پودر شدن! اینا خودکارهای کلکسیونُم هستن که... جوهر پس دادن! اینا برگها و میوههای کاج دانشگاه و خانه قبلی آقابزرگم و پادگان سربازیم هستن که یادگاری ورداشتُم آوردُم و الان کخ افتاده توشان... اینا نقشههاییه که تو دانشگاه بِری خانه خودُم کشیدُم که خب الان به دو پول سیاه هم نمیارزن و باید حسرتش ره به او دنیا ببرُم... اینایم واکمن و بی سیم و بوق دوچرخه و ماشین کنترلی و چراغقوههاییه که دل و رودهشانه مرختُم بیرون تا یاد بیگیرُم چی به چیه و اگه یَگ زمانی چیزیمان خراب رفت، از روی اینا وسایل بردارُم. ایم نعل اسبه بِری شانس که از تو کوچه پیدا کردُم...»
سرتانه درد نیارُم، همهشان ره خِرکش کردُم پایین تا سطل آشغال سر کوچه. بعد فهمیدُم اصلا قصد عیال همی بوده وسایل مو ره که مثل خار تو چشمش بودن رد کنه بره! ایم از ای.
-
پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۷:۳۰:۵۹
-
۱۶ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/439739/