آریا بانو

آخرين مطالب

روایتگری بانوی رزمنده از روزهای سخت جبهه غرب اجتماعي

روایتگری بانوی رزمنده از روزهای سخت جبهه غرب
  بزرگنمايي:

آریا بانو -

برای دیدن این کلیپ لطفا امکان استفاده از جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال نمایید،و از مرورگر خود را بروزرسانی نمایید

آخرین خبر / «مریم کاتبی» از رزمندگان و امدادگران دوران دفاع مقدس است. نام مریم کاتبی در کنار فرماندهان بزرگی همچون شهید بروجردی و جاویدالاثر احمد متوسلیان به چشم می‌خورد.
پای سخنانش در مورد جنگ که می‌نشینی، دفاع مقدس برایت رنگ و بوی دیگری دارد.

آریا بانو

کلام شیرین و طنزگونه‌اش صحنه‌های جنگ را برایت به گونه دیگری تداعی می‌کند. پای خاطرات این بانوی مبارز نشسته ایم که در ادامه می‌خوانید.
متوسلیان از شهید بروجردی کمک می‌گرفت
کاتبی شهید بروجردی را شهید مظلوم می‌خواند و می‌گوید: سپاه بروجرد چند سال پیش در سالروز شهادت حضرت زهرا (س)، مراسم یادبودی برای شهدای زن این شهر برگزار کردند. من یکی از سخنران‌های این مراسم بودم. مجری من را همرزم جاویدالاثر متوسلیان معرفی کرد. وقتی سخنرانی را آغاز کردم، گفتم که متوسلیان معتقد بود که کار با شهید بروجردی یک افتخار است. هر زمان متوسلیان با مشکلی روبرو می‌شد، از شهید بروجردی کمک می‌خواست. حالا امروز نام شهید بروجردی بعد از نام دیگر فرماندهان به میان می‌آید.

آریا بانو

برای سقوط کردستان زنان کومله هم به میدان آمده بودند
وی با لبخندی که بر لب داشت، نحوه آشنایی با شهید بروجردی را اینگونه روایت می‌کند: من در دوران انقلاب، با شهید فیاض‌بخش فعالیت داشتم. وقتی انقلابی‌ها در تظاهرات مجروح می‌شدند، من و آقای فیاض‌بخش این مجروحان را به باغ شمیران می‌بردیم و معالجه می‌کردیم تا به دست ساواک نیافتند. شهید بروجردی از فعالیت‌های من در آن دوران با خبر بود. از این رو پس از آغاز غائله کردستان، از شهید فیاض‌بخش می‌خواهد که من و صدیقه را به مریوان بفرستد. از آنجایی که کردستان در حال سقوط بود، هیچ کس حاضر نمی‌شد تا دختر یا همسرش را به آنجا بفرستد. در مقابل کومله و دموکرات‌ همسرانشان را به کردستان آورده بودند. زنان در لباس‌های کردی اسلحه پنهان می‌کردند؛ البته آن‌ها اصالتا کرد نبودند و از شهر‌های دیگر آمده بودند. وقتی به پایگاه‌های ما نزدیک می‌شدند، زنان اسلحه را به مردانشان می‌دادند. از این طریق نیرو‌های بسیج و سپاه شهید شدند و شهر در حال سقوط بود. شهید فیاض بخش در نامه‌ای از من خواست تا یک هفته به سنندج و پاوه برای امدادرسانی بروم، از آنجایی که من فرد بسیار ترسویی بودم، نمی‌پذیرفتم؛ اما به اصرار مادرم قبول کردم.

آریا بانو

آرامش بروجردی، ترس من را از بین برد
وی گفت: وقتی به پادگان سنندج رسیدم. برای لحظه‌ای صدای تیراندازی قطع نمی‌شد. خیلی ترسیده بودم. وحشت زده در حیاط پادگان می‌چرخیدم که ناگهان یک مرد قد بلند به چشمم خورد. رو برگرداندم و برای اولین بار شهید بروجردی را مقابلم دیدم. نمی‌دانستم که او کیست، فقط گفتم «برادر من می‌ترسم». او با لبخند و آرامشی که در چهره‌اش داشت، گفت: «این‌ها برادران ما هستند. برای چه می‌ترسید.» با این حرف شهید بروجردی تمام ترس من فروکش کرد. آن زمان کومله و دموکرات‌ها تا نزدیکی پادگان رسیده بودند و من از این امر بی‌اطلاع بودم. شهید بروجردی آن لحظه نگفت که شهر در حال سقوط است. تیراندازی که تمام شد. شهید بروجردی خودش را معرفی کرد. او فرمانده پادگان سنندج و غرب کشور بود. خطاب به وی گفتیم که ما آمده‌ایم تا به مدت یک هفته برای امدادرسانی به پاوه برویم. شهید بروجردی از ابتدا در نظر داشت تا ما را به مریوان بفرستد و در تامین جاده از ما استفاده کند، اما آن لحظه گفت: «پاوه کشتار و تیراندازی است. ما می‌خواهیم به مریوان برویم. شما هم اگر مایل باشید می‌توانید با ما بیایید.» از آنجایی که در مراسم تشییع شهدای پاوه در تهران شرکت کرده و شنیده بودم که کومله و دموکرات‌ها پوست بدن انسان‌ها را ‌می‌کنند، از رفتن به پاوه منصرف شدم و با خوشحالی و تشکر برای این پیشنهاد، گفتم من و دوستم به مریوان می‌آیم. آن زمان نمی‌دانستم که پاوه و مریوان نزدیک هم هستند و تمام ضدانقلاب‌ها از ترس شهید چمران از پاوه به مریوان فرار کرده‌اند.

آریا بانو

این پرستار و رزمنده جنگ، شهید بروجردی و متوسلیان را ناجیان کردستان می‌داند و می‌گوید: آن زمان بنی صدر خائن، امکانات و حتی فشنگ به کردستان نمی‌فرستاد. او انبار‌های پادگان را با تیربار پر کرده بود. تیربار برای دشت خوب است که بتوانیم هواپیما‌های دشمن را بزنیم. کردستان کوهستانی است و تیربار بی‌فایده است. دروازه‌های کردستان باز شده بود. مرحوم دباغ فرمانده سپاه همدان در آنجا به مرد‌ها عملیات پارتیزانی آموزش می‌داد. همه به میدان آمده بودند تا مانع سقوط شهر شوند. به جرات می‌توانم بگویم که با تدابیر شهید بروجردی و متوسلیان کردستان نجات یافت.

آریا بانو


شهلا ده بزرگی خلبان پروازهای تجسسی در دوران دفاع مقدس
1399/07/01 - 11:35
ترسوترین رزمنده جنگ هستم
پای سخنان خانم کاتبی که مینشینی دیگر گذر زمان را فراموش می‌کنی. آنقدر شیرین از سیاه و سفید‌های جنگ می‌گوید که در تاریخ سیر می‌کنی و در دل می‌گویی کاش من هم شاهد آن صحنه‌ها بودم. او خودش را ترسوترین رزمنده دوران دفاع مقدس می‌خواند و می‌گوید: برخی از من می‌پرسیدند که در حدود 10 سال حضورم در مناطق غرب و جنوب کجا خیلی ترسیدم؟ من پاسخ می‌دهم من همه جا ترسیدم. من حتی وقتی یک پاسبان هم می‌دیدم، می‌ترسیدم. می‌گفتم این اسلحه دارد. این اسلحه می‌تواند یک نفر را بکشد. زمانی که پاوه رسیدیم، جاویدالاثر متوسلیان گفت که ما امدادگر نیاز نداریم. شما می‌توانید در تامین جاده به ما کمک کنید. ما هم چار‌ه‌ای جز قبول این پیشنهاد نداشتیم. با شرط این که هر وقت به تهران می‌روند، ما را هم با خودشان ببرند، مسئولیت تامین جاده را قبول کردیم. وظیفه مسئولان تامین جاده این بود که تمام ماشین‌هایی که وارد شهر کردستان می‌شد را باید می‌گشتیم. از آنجایی که برادران نمی‌توانستند خانم‌ها را بازرسی کنند، ما برای این کار رفتیم.
ماموریت هفت روزه به هشت ماه طول کشید
وی در خصوص ماموریتش در کردستان اظهار می‌کند: ماموریت هفت روزه ما به هشت ماه طول کشید. نزدیک عید نوروز بود؛ من و صدیقه به متوسلیان اعلام کردیم که می‌خواهیم برای مرخصی به تهران برویم و پس از آن برای اعزام به جنوب ثبت نام کنیم. اصرار‌های متوسلیان برای بازگشت ما کار ساز نشد. او برای راضی کردن ما به سراغ شهید بروجردی رفت. شهید بروجردی حدود 2 ساعت برایمان از جنگ در کردستان گفت. همچنین اعلام کرد که اوایل سال 60 عملیات مهمی در غرب خواهیم داشت. بالاخره ما راضی شدیم که بعد از چند روز مرخصی برگردیم. شهید بروجردی یک نفر را به عنوان محافظ همراه ما فرستاد. ما فکر می‌کردیم تهران که برسیم این محافظ از ما جدا می‌شود، اما این اتفاق نیافتد. آن زمان وقتی کسی از جبهه برمی‌گشت، اقوام او را به خانه‌شان دعوت می‌کردند. در این مدت این محافظ همه جا همراه من بود. حدود 10 روز بعد، این محافظ به من و صدیقه گفت که طی تماس متوجه شده است که عملیاتی در پیش است. ما هم وسایل‌مان را جمع کردیم و به سمت مریوان به راه افتادیم.

آریا بانو


فصلی گمشده از حضور زنان در جنگ تحمیلی
1399/07/05 - 23:25
تمام زوایای جنگ را باید روایت کرد
این رزمنده و امدادگر دوران دفاع مقدس می‌گوید: وحدتی که در کردستان بود را هیچ کجا ندیدم. این وحدت مانع سقوط شهر شد. راویان دفاع مقدس جنگ را بسیار مقدس و شهدا را به دور از دسترس توصیف کرده‌اند. درحالی‌که رزمندگان هم دعوا می‌کند و از دست هم ناراحت می‌شدند. ما عملیات موفقیت آمیز و عملیات عدم فتح هم داشتیم. خاطراتی از شهدا داریم که اگر برای جوانان امروز تعریف کنیم، باور نمی‌کنند. گمان نمی‌کنند که شهدا هم شوخی می‌کردند و یا اشتباهی از سوی آن‌ها هم رخ می‌داد. بیاییم جنگ را از روایای مختلف بیان کنیم. شهدا برای جوانان ما دور از باور شده است.
کاتبی در پایان سخنانش عنوان می‌کند: آخرین دیدار من و شهید بروجردی در بیمارستان بود. پس از بازگشت من و صدیقه به کردستان، روزی متوسلیان، ناصر کاظمی و شهید بروجردی به بیمارستان آمدند. برادر متوسلیان با لبخند خطاب به آن دو نفر گفت: «خانم کاتبی هستند.» شهید بروجردی از اینکه توانسته بود من را به کردستان برگرداند، با یک لبخند معناداری گفت: بله می‌شناسم. آبان سال 61 از کردستان به جنوب رفتم. حدود هفت ماه در آنجا بودم. در این دوران رضا چراغی به شهادت رسیده بود و من خبر نداشتم. به تهران که آمدم، خبر شهادتش را شنیدم. در تهران ماندم تا در مراسم چهلم شهید چراغی حضور یابم. یکم خرداد 62 اخبار گوش میکردم که اعلام کرد محمد بروجردی شهید شد. این خبر برای من قابل تحمل نبود. مراسم چهلمین شهید چراغی همزمان با مراسم خاکسپاری شهید بروجردی شد. من تا عملیات مرصاد در مناطق عملیاتی جنوب کشور ماندم. وقتی که قطعنامه امضا و قرار شد که من به تهران برگردم، گریه می‌کردم و می‌گفتم من چطور از این خوب‌ها جدا شوم.
منابع: 
سایت ستاد راهیان نور کشور
مشرق

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/416233/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

هشدار هواشناسی نسبت به رگبار باران و وزش باد شدید در برخی استان‌ها

آبگرفتگی خیابان‌های شهر کرمان پس از بارش شدید باران

بارندگی شدید در شهر شنژن چین

طوفان شن بنغازی لیبی را درنوردید

نجات دراماتیک راننده خودرو از میان شعله‌های آتش در آمریکا

کیک برش خورده و شیک برای جشن ها

چه زمانی اضطراب در دوران بارداری خطرناک می‌شود؟

رنگ کردن مو و ابرو با نسکافه

نانوگرافن پروانه‌ای برای استفاده در حوزه کوانتومی ساخته شد

از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت

رنگرز: نباید برای مدال المپیک فشاری روی کشتی باشد

یوفا تهدید کرد؛ احتمال محرومیت اسپانیا از یورو

خصوصی واقعی قبل از هیاهوی واگذاری!

شماره یک و دو دنیا برای PSG بازی می‌کنند

مژده 500 میلیاردی وزیر در دیدار با ورزشکاران

بارسلونا به ستاره پی‌اس‌جی باخت!

وعده لاپورتا به هواداران بعد از ماندنی شدن ژاوی

سوال و پاسخ کوتاه با سیدجواد هاشمی

دیدار چهره به چهره مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اردبیل با جامعه معظم ایثارگری

قیمت انواع ملک در تهران سال 1353 را ببینید! / عکس

«بی معرفت» با اجرای زیبا و احساسیِ بهنام بانی

ارز حج 1403 تامین شد

پایان ماراتن داوطلبان کنکور ریاضی، انسانی و فرهنگیان

حکمت/ آنچه سبب خواری شخص خواهد شد

داستانک/ گریه بر شهید

بارش باران در ایستگاه متروی تازه افتتاح شده استانبول!

کاشان، عروس خانه‌های تاریخی ایران

کیک سیب زمینی برای شب های مهمانی

تکنیک های طلایی برای سلامت مغز

شوهر شما هم یک مرد بی احساس است؟!

موفقیت ایران در ساخت موتور بنزینی 6 سیلندر

تست موفق اولین موتور 6سیلندر ایرانی

شعر زیبای میلاد عرفان پور درباره عملیات وعده صادق

درخواست حمید مطهری از هواداران تراکتور

گل های دیدنی دنیای فوتبال با ضربات بغل پا

مطهری: سعی میکنیم در 90 دقیقه کار را تمام کنیم

لاپورتا: ژاوی ماند چون پروژه برنده‌ای داریم!

خشم ژاوی: می‌خواهند با اعتبار من بازی کنند

توصیه نماینده مجلس به مالکان جدید استقلال و پرسپولیس

بانک هایی که خریدار پرسپولیس بودند واقعا سهام شان افت کرد؟

واکنش تند کارشناس تلویزیون به وزارت ورزش

خطر از بیخ گوش «گلنار» گذشت

افشاگریِ وحیدِ نون‌خ: در چابهار چندین بار بیهوش شدیم

ازدواج بدون حلقه ازدواج!

تو این همه خواستگار یواشکی داشتی؟!

آرایش سحر دولت‌شاهی در «افعی تهران» دردسرساز شد!

تیپ جذاب و متفاوت سلنا گومز در شهر نیویورک / جدیدترین استایل خیابانی خانم بازیگر برای فیلم جدیدش

عکس یادگاری طاها پسر علیرضا بیرانوند در کنار رونالدو / لایک جالب رونالدو برای پسر رقیبش

اجرای زیبای آهنگ ناصر عبداللهی توسط پسرش

دفترچه سوالات ریاضی و انسانی نوبت اول کنکور 1403 منتشر شد