خاطرات آیتالله هاشمی 24 شهریور 1371 تا 1376:
ولایتی اطلاع داد هواپیمای روسی را ربوده اند و در اوکراین فرود آمده/ رباینده ایرانی است
گوناگون
بزرگنمايي:
آریا بانو - «با آقای بوریس یلتسین، رییس جمهور روسیه، براى اولین بار تماس تلفنى داشتیم؛ براى تلطیف روابط بود که به خاطر تحرک ما در جمهوری آذربایجان رو به تیرگى مىرفت.»
خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال 1371 تا 1376 در زیر آمده است:
سال 1371
[به مناسبت میلاد حضرت رسول اکرم(ص) و امام صادق(ع)]، به دفتر رهبرى رفتیم. سران قوا و احمدآقا هم آمدند. با هم به حسینیه رفتیم. من صحبت کوتاهى کردم و سپس آیتالله خامنهای صحبت کردند. هر دو در مورد مسایل جزایر تنب و ابوموسى، از عملکرد اعراب انتقاد کردیم؛ ولى نه خیلى تند.
به خانه برگشتم. تا شب بیشتر وقتم به خواندن بولتنهاى متنوع گذشت که در دوران سفر جمع شده بود. عصر آقایان [محمدرضا] توسلى، [محمدعلی] انصارى و [محمد] هاشمى از دفتر امام آمدند. درباره مسایل جارى سیاسى و سفر من و ابوموسى و... صحبت کردیم؛ به عنوان عیددیدنی آمده بودند.
ظهر بچهها به جز محسن جمع بودند. محسن براى گذراندن درس دانشگاهیاش در سفر است. شب عفت به مراسم ازدواج جانبازان و صبیه شهید بهشتى رفته بود و من تنها بودم.
سال 1372
ساعت هشت و نیم صبح در دفترم بودم. مطابق معمول تا ده ونیم کارها انجام شد. با آقای بوریس یلتسین، رییس جمهور روسیه، براى اولین بار تماس تلفنى داشتیم؛ براى تلطیف روابط بود که به خاطر تحرک ما در جمهوری آذربایجان رو به تیرگى مىرفت. درباره همکارى در دریاى خزر و آمدن وزیر امورخارجه آنها به ایران قبل از اجلاس سران در ترکمنستان و همکارى در مورد جنگ قرهباغ براى ایجاد صلح و همکارى در تاجیکستان مذاکره کردیم. قرار شد سال آینده به ایران بیاید.
[آقای غلامرضا آقازاده]، وزیر نفت و معاونان آمدند. درباره نفت و گاز و پتروشیمى توضیحات دادند و سیاستهاى آینده مشخص شد. [آقای محمدجواد وهاجی]، سرپرست وزارت امور اقتصادی و دارایی آمد. گزارشهایى از مالیات و امور دیگر وزارت داشت.
سردبیر روزنامه هندوستان تایمز آمد. مصاحبهاى انجام دادیم. به همه سئوالاتش پاسخ دادم؛ به مناسبت سفر نخست وزیر هند به ایران است. عصر تلفنى با آقاى حیدر علیاف، کفیل ریاستجمهورى آذربایجان حرف زدیم. از کمکهاى ما تشکر داشت و گفت 11 مهر انتخابات دارند.
هیأت دولت جلسه داشت. دکتر ولایتى اطلاع داد که هواپیماى روسى را ربودهاند و در اوکراین فرود آمده و مىگویند رباینده ایرانى است؛ گفتم پیگیرى کنند.
سال 1373
با هلىکوپترها از محل ورزشگاه انقلاب به سوى گرمسار پرواز کردیم. آقایان محلوجى، [وزیر معادن و فلزات] و نعمتزاده، [وزیر صنایع] هم همراه بودند. در شرق گرمسار در کنار کارخانه تولید پودر سولفات سدیم فرود آمدیم. در راه، آقاى نعمتزاده راجع به شهرکهاى صنعتى جدید مسیر توضیحات داد. در سالن، رییس کارخانه توضیحات کلى داد.
از خاک سولفات که از معدن کویر گرمسار برمىدارند، پودر سولفات سدیم خالص تولید مىکنند که در صنایع شویندهها و تولیدکاغذ و شیشه کاربرد فراوان دارد؛ تاکنون قسمت اعظم آن را وارد میکردیم. با این کارخانه که سىهزار تُن سالانه تولید دارد،
خودکفا مىشویم و براى نیازهای جدید در آینده هم قرار شده، کارخانهاى در کنار معدن غنى میقان اراک بسازند.
سپس از کارخانه بازدید کردیم. بعد از پردهبردارى از لوح یادبود، با آژیر بلندی رسماً افتتاح شد. کار پُرسودى است. از خاک کویر، ماده گرانقیمتى بهدست مىآید و تکنولوژى هم پیچیده نیست. این کارخانه، بیست میلیون مارک هزینه ارزى برده که اگر بخواهند، همان را مجدداً بسازند، فقط بیست درصد وارداتى خواهد بود و بقیه قابل ساخت در داخل است. قرار شد در اراک، سازمان تأمین اجتماعى سرمایهگذارى کند. چند نفر از سُفرا و کارداران خارجى هم آمده بودند.
در جمع کارکنان، [آقای طاهایی]، استاندار سمنان و آقاى محلوجى و آقاى ساداتى، رییس کارخانه گزارش دادند و من صحبت تشویق کننده داشتم و مصاحبهاى انجام دادم. سپس به محل معدن رفتیم. 150 سانتیمتر ضخامت معدن، در چندین کیلومتر کویر است و ذخیره، خیلى بیشتر از آن مقدارى است که در گزارش گفتند. گمان مىکنم، مقدار را عمداً کم گفتند که زمین بیشترى از منابع طبیعى بگیرند و اختلاف دارند.
سپس در روستاى «دهنمک»، از یک کاروانسرای متروکه شاه عباسى بازدید کردیم. این کاروانسرا را براى استفاده مسافران مشهد، به عنوان زائرسرا بازسازى مىکنند. از این گونه کاروانسراها در مسیر بسیار است؛ قرار است همه را بازسازى کنند. چندتایى که بازسازى شده، مورد استقبال خوبى قرار گرفته است. سى میلیون تومان کمک خواستند؛ بنا شد کمک شود.
بیرون کاروانسرا، مردم روستا جمع شده بودند. به میان آنها رفتم. احوالپرسى کردم. به خاطر کمآبى، بسیارى از مردم مهاجرت کردهاند. گفتند حدود صدو پنجاه نفر ماندهاند. تقاضا کردند کمک کنم تا در ارتفاعات، سد کوچک خاکى احداث شود که آب به روستا بیاید؛ پذیرفتم.
از آنجا به محل سد لتیان پرواز کردیم. آقاى مرعشى، رییس دفترم همراهم آمد. عفت و سعید و سارا هم قبل از ما رسیده بودند. عصر تا شب، بقیه بچهها و بستگان هم آمدند. عصر مقدارى با محسن در دریاچه سد، با قایق پدالى قایقرانى کردیم. درباره وزیر صنایع و مجلس و رییس جمهور آینده مذاکره نمودیم.
آقاى [علاءالدین] بروجردى، [معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت امورخارجه]، تلفنى اطلاع داد که در کابل، جنگ داخلى تشدید و سنی و شیعه هم با هم درگیر شدهاند. گفتم براى آتشبس پیگیرى کنند. هوا سرد بود؛ نتوانستم براى شنا از دریاچه استفاده کنم.
در راه مراجعت، از مراکز موتورخانه و اتاق فرمان آسانسورها بازدید کردیم که عظیم است. سه شفت دارند و هر مرکز براى شفت، حدود 15 میلیون دلار هزینه برده؛ با موتورهاى بسیار قوى که هر یک، دو مگاوات برق براى حرکت مىخواهد. کابلهاى فلزی، نقاله را براى بالا و پایین بردن آسانسورها مىکشند
سال 1374
دیشب خوب نخوابیدم. هوای اتاق، گرم و خفه بود. پنکه روشن کرده بودند. اول وقت با اتومبیل به سوی دره قوتور[=قطور] رفتیم و زیر پُل معروف قوتور پیاده شدیم. نحوه بازسازی خرابیهای بمباران عراق را دیدیم. پُل عظیمی است. قسمتی از راه، خاکی است. به تقاضای وزیر راه، بنا شد برای آسفالت کمک کنیم.
در نقطهای که سایت عملیات انرژیهای نو سازمان انرژی اتمی است، برای شروع اجرایی کار، برنامه داشتیم. آقای امراللهی و آقای احمدی و مهندس ذیربط گزارش دادند. براساس اسناد و قراین، یکی از منابع، وفور گرما در اعماق مناسب زمین است و نقاط دیگری در دماوند و سبلان شناخته شده و پیشبینی شده، در عمق دو هزار متری به حرارت دویست درجه برسیم.اولین حفاری با حضور ما آغاز شد و مقداری از مایعات مصرف حفاری بر لباس و صورتهایمان پاشید که بعد از ظهر، به ناچار لباسها را عوض کردیم.
عبایم هم دیروز در مراسم استقبال روستای بارون که تلاش داشتند، دستم را ببوسند و نمیگذاشتم، پاره شده بود. اهالی منطقه جمع شده بودند. برایشان صحبت کردم. به سوی سلماس پرواز کردیم. در اجتماع مردم سلماس سرود، خیرمقدم [آقای محمد غفاری]، امامجمعه و سخنرانی مفصل من بود. رفتیم بیمارستان 128 تختخوابی و درمانگاه کوچک تأمین اجتماعی را افتتاح کردیم. به سوی نقده پرواز کردیم. یک ربع به ساعت دوازده رسیدیم. اجتماع عظیمی داشتند. سرود، خیرمقدم امامجمعه و سخنرانی دلگرمکننده من و وعدههای عمرانی بیشتر انجام شد.
نماز و ناهار و استراحت، در فرمانداری بودیم. سپس به محل سد حسنلو پرواز کردیم. سد جالبی است که در محل یک تالاب موجود اطراف سولدوز [= نقده] به ارتفاع هفت متر میسازند. نود میلیون مترمکعب آب از رودخانه گدارچای را برای 14 هزار هکتار ذخیره میکند. مهندس مشاور، در مورد دو سد طراحی شده روی رودخانه گدار، یکی در اشنویه و دیگری در نقده و اصلاح اشتباههای مشاور قبلی از یوگسلاوی توضیح داد و من هم صحبت تشویقآمیز کردمو کلنگ زدیم. آقای زنگنه، [وزیر نیرو]، دیر رسید. روستاییان اطراف جمع شده بودند. خواستم برایشان صحبت کنم، از بس احساسات و بیقراری داشتند که منصرف شدیم؛ بعداً پشیمان شدم.
به سوی فرودگاه ارومیه پرواز کردیم. برنامه زنده و پخش مستقیم تلویزیون برای مراسم طرحهای توسعه فرودگاههای ارومیه، شیراز، سیرجان و رفسنجان و ساری داشتیم. در همه جا، مدیرمسئول و استانداریها و مجریها صحبت میکردند و من هم تشویق میکردم. از آنجا به افتتاح بیمارستان سیصدتختخوابی ارومیه رفتیم. پس از بازدید و استماع گزارش، برای بازدید نمایشگاه صنایع و کشاورزی و معادن استان در ارتفاع پارک زیبای شهر رفتیم.
بعد از نماز مغرب تا ساعت ده و نیم شب بازدید کردیم. خیلی خسته شدم. انصافاً پیشرفت صنایع استان، فوق حد انتظار است؛ باذوق ابتکار و اختراع. در تمام مسیرهای شهر، جمعیت انبوهی از مردم، بدون برنامه ساعتها منتظر عبور ما بودند و احساسات خودجوش و دوستانهشان، باعث تعجب همراهان است. برای شام و خواب، به استانداری آمدیم. تا ساعت دوازده شب، گزارشها را خواندم و خاطرات را نوشتم.
سال 1375
اول وقت هلىکوپترهاى متعلق به معدن طلاى شرکت آنگلوامریکن آمدند و با جمعى از همراهان به سوى معدن پرواز کردیم. آقاى [محسن] نوربخش، [رییس کل بانک مرکزی]، به خاطر بریدگى در دست که چرکى شده بود، در بیمارستان تحت مراقبت قرار گرفت و با ما نبود. اصلاً این روز را به خاطر دیدن این معدن به برنامه اضافه کردیم.
در مسیر از پرتوریا و عبور از ژوهانسبورگ و حومه، آقاى مهدوى توضیح داد. همه مسیر یا شهر و یا روستا و یا مراکز صنعتى و یا معادن آباد است و همه جا انبوهى از خاکهاى بهجا مانده از پالایش معادن طلا و باطلههاى معدن به چشم مىخوردند که به تدریج روى آنها را با خاک زراعى مىپوشانند و درختکارى مىکنند که در آینده تبدیل به تپههاى سرسبزى خواهد شد.
تفاوت چشمگیرى بین مناطق سیاهنشین با مناطق سفیدنشین، از لحاظ شرایط محیط زندگى دیده مىشود و شبکه بزرگراهها و خطوط آهن و سرسبزى منطقه جالب است. با چهل دقیقه پرواز، کنار معدن فرود آمدیم. وزیر معادن که یک نفر سیاهپوست است، اخیراً به جای آقاى یوتا که سفیدپوست است، آمده.
مدیران معدن استقبال کردند. در اتاقى راجع به معدن توضیح دادند. رگههاى طلا تا عمق 3700 مترى زمین کشف شده و تونلهای استحصال تا آخرین نقطه رسیده و از این به بعد به صورت افقى، رگهها را دنبال مىکنند. پانزده سال، طلا استخراج کردهاند و سالیانه حدود 16 تُن طلا و مقدارى فلزات دیگر به دست آوردهاند. هفت هزار معدنکار در سه شیفت دارند. سهام معدن در بورس است و امروز 600 میلیون دلار ارزش دارد؛ به قیمت سهام و حدود 300 میلیون دلار سرمایهگذارى.
85 مگاوات برق مصرف دارند و روزانه 7000 تُن سنگ طلا استخراج مىکنند. براى استحصال هر تُن سنگ، چهار تُن آب مصرف مىشود. حقوق کارگران، بین 200 تا 800 دلار در نوسان است. حقوق مهندسان به 3500 دلار هم مىرسد. براى تحصیل هر اونس طلا، 300 دلار هزینه مىشود؛ 80 دلار به عنوان سود مىماند که نیمى از آن را مالیات مىدهند.
لباسها را عوض کردیم و با لباس مناسب اعماق معدن، با کلاهى که بالاى آن چراغ قوه بود، براى استفاده در تاریکىها که کمتر به درد خورد، ابتدا با آسانسور به عمق هزار مترى رفتیم. مقدارى در تونلها قدم زدیم. رگههاى طلا و نحوه تهویه و آبرسانى و حمل و نقل مواد را توضیح دادند. سپس به عمق 2500 مترى به یک سینهکار رفتیم که با شیوه سوراخکردن سنگها با مته و سپس استفاده از مواد منفجره، محصول را با چرخهایى به واگن قطار منتقل مىکردند. اطراف سینهکار را با جکهاى هیدرولیک و ستونهاى چوب محکم مىکردند که با لرزهها فرو نریزد.
در راه مراجعت، از مراکز موتورخانه و اتاق فرمان آسانسورها بازدید کردیم که عظیم است. سه شفت دارند و هر مرکز براى شفت، حدود 15 میلیون دلار هزینه برده؛ با موتورهاى بسیار قوى که هر یک، دو مگاوات برق براى حرکت مىخواهد. کابلهاى فلزی، نقاله را براى بالا و پایین بردن آسانسورها مىکشند و هر آسانسور حمل بار، حدود 12 تُن ظرفیت دارد و با سرعت یک کیلومتر در دقیقه حرکت مىکند. هزینه مرکز پمپاژ آبها را که از عمق 3700 مترى آب را تا سطح زمین پمپاژ مىکنند و پنج ایستگاه که هر ایستگاه پنج موتور پمپ دارد و هر پمپ براى کار دو مگاوات برق مىخواهد، پرسیدم و با سئوالات زیاد، مدیران همراه را کلافه کردم.
به دفتر برگشتیم. دوش گرفتیم و لباسهاى خودمان را پوشیدیم. در اتاق فرمان و مرکز کنترل، در مورد زلزلههاى ناشى از انفجار و فشار زمین توضیحات شنیدیم. تکنسین اتاق فرمان یک نفر بسیار چاق سفیدپوست بود. با ما عکس گرفت. گفت 185 کیلو وزن و 54 سال سن دارد.
پس از ناهار، مدیر معدن هدیهاى از نمونههاى سنگ معدن داد. براى کارخانه ذوب و ریختهگرى طلا، وقتى نگذاشته بودند. به مقرمان برگشتیم. استحمامى کردم و لباس را عوض نمودم و بعد از کمى استراحت، خاطرات امروز را تا ساعت چهارو نیم بعد از ظهر نوشتم. تلویزیون را که پنج کانال دارد، تماشا کردم؛ چهار کانال ورزش و یک کانال فیلم است.
آقاى ماندلا امروز براى عمل جراحى زانو در بیمارستان بسترى شده است. مىخواستیم عیادت کنیم؛ گفتند بىهوش است. سرشب با بدرقه وزیر امورخارجه و وزیرى دیگر به سوى تهران پرواز کردیم. آقاى [سیدمحمود] دعایى تأخیر داشت که معطل شدیم؛ بالاخره پیدا شد. بعد از شام تا صبح در هواپیما خوابیدم که براى نماز بیدارم کردند.
سال 1376
ساعت چهار صبح بیدار شدم. براى زیارت رفتم. پس از صبحانه، براى بازدید دانشگاه علوم پزشکى رفتیم که آستانقدس در 40 هکتار زمین مىسازد؛ جاى خوب، 45 هزار مترمربع بناى بیمارستان، به علاوه 13 هزار مترمربع براى دانشکده و پنج هزار مترمربع براى آمفىتئاتر. من هم کمک زیادى کردهام. سالهای قبل ارز گرفته و تجهیزات را خریدهاند و منتظر تکمیل بنا هستند که هنوز چند سال دیگر طول مىکشد.
براى دیدن آرامگاه فردوسى، به شهر قدیمى توس رفتیم. بخشهاى مختلف آرامگاه و رستوران و موزه و فضاى سبز را دیدم. جمعى از مردم که آنجا بودند، ابراز احساسات گرمى داشتند. سپس محل قبر [امام محمد] غزالى را که از اخیراً کشف شده و خرابههاى ارگ و حصار قدیمى شهر مرو و بقعه هارونیه را دیدیم. مأموران میراث فرهنگى توضیحات کافی دادند.
به کارخانههاى تولید ربگوجه فرهنگى و کنسانتره آب سیب، آب انگور و آب آلبالو رفتیم و از کارخانه نان رضوى، متعلق به آستانقدسکه همگى موثر است و نمایشگاه تولیدات دامى و کشاورزى و باغى و صنعتى آستانقدس را دیدیم؛ وسیع است. آقایان [علی] کریمى، [قائم مقام آستان قدس رضوی]، [عبدالله کوپایی]، استاندار، [عباس واعظ] طبسى و مدیران توضیح مىدادند. ناهار را در آستان خوردیم و خوابیدم.
عصر در صحن امام، اجتماع باشکوهى بود. آقاى [واعظ] طبسى، [تؤلیت آستان قدس رضوی]، خیرمقدم گرمى گفتند و از کمکهاى فراوان من به آستانقدس قدردانى کردند. من هم سخنرانى مفصلى درباره انقلاب و امام رضا (ع) و حضرت زهرا(س) و پیشرفتهاى خراسان و طرحهاى عمده و خدمات آستانقدس ایرادکردم.
بعد از نماز به مرکز ورزشى آستان قدس رفتیم. استخر و سونا و... را دیدیم و مقدارى شنا کردیم. براى شام و استراحت به اقامتگاه مراجعت کردیم. شب اولین قسمت سریال تنهاترین سردار را دیدم؛ درباره امام حسن(ع) است.
-
چهارشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۴:۰۷
-
۳۸ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/403619/