داستانک/ بهلول و آرزوی امیر
گوناگون
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / اسحاق بن محمد بن صباح امیر کوفه بود. زوجه او دختری زایید. امیر از این جهت بسیار محزون و غمگین گردید و از غذا و آب خوردن دست کشید. چون بهلول این خبر را شنید، نزد وی رفت و گفت:«ای امیر این ناله و اندوه برای چیست؟» امیر جواب داد:«من آرزوی اولادی ذکور را داشتم، اما متاسفانه زوجه ام دختری آورده است.» بهلول جواب داد:«آیا خوش داشتی که به جای این دختر زیبا و تام الاعضاء و صحیح و سالم، خداوند پسری دیوانه مثل من به تو عطا می کرد؟» امیر بی اختیار خنده اش گرفت و شکر خدای را به جای آورد و طعام و آب خواست و اجازه داد تا مردم برای تبریک و تهنیت به نزد او بیایند .
داستان های بهلول دانا
-
شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۵:۴۵
-
۲۲ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/288802/