خاطره های بامزه خانومانه
اجتماعي
بزرگنمايي:
آریا بانو - خراسان / اگر مخاطب همیشگی ستون بانوان باشید، میدانید که هرازگاهی و در همین ستون از خاطرههای بامزه خانمها مینویسیم. در خور ذکر است که شما هم میتوانید خاطرههای بامزه و تجربههای شیرینی را که در زندگی برایتان پیش آمده در تلگرام به شماره 09354394576 بفرستید تا در ستون بانوان به نام خودتان چاپ کنیم.
1- دفعه اولی بود که به خانه خانواده شوهرم میرفتیم. در حقیقت یک جور مراسم پاگشا بود. من هم استرس زیادی داشتم و البته بهترین لباسهایم را پوشیدم. اگر درست یادم باشد، در فاصله بین در تا ورودی خانهشان یک راهرو بود که پاگرد کوچکی داشت. وقتی به پاگرد رسیدم، با یک گل در دستم به خانم روبهرویم نگاه کردم و گفتم: «سلام، قابل شما رو نداره». یک لحظه هیچ صدایی نیامد و یکهو شوهرم زد زیر خنده و گفت: «با کی سلام علیک میکنی؟» سرم را که بالا آوردم، متوجه شدم به خاطر استرس زیاد در حقیقت به خودم در آینه پاگرد خانه، سلام کرده ام! این خاطره همیشه به عنوان یکی از خندهدارترین صحنهها در تمام مهمانیها توسط شوهرم مطرح میشود و خودم هم هنوز بابت آن اتفاق، خندهام میگیرد.
2- تولد دوستم بود و همه مهمانها خانم بودند. چون به تازگی موهایم را کوتاه کرده بودم، تصمیم گرفتم از موی مصنوعی استفاده کنم. وسط مهمانی وقتی چراغها خاموش شد، حس کردم با موی اضافه اذیت هستم، برای همین موهایم را برداشتم و روی مبل کنار دستم گذاشتم. بعد از چند دقیقه با صدای جیغ و غش کردن یکی از مهمانها درجا خشکمان زد. بعد از گذشت چند دقیقه و دادن آب قند و به هوش آمدن، آن خانم به مبل اشاره کرد و با لکنت زبان گفت: «یک سر پر مو روی مبله، قتل اتفاق افتاده!» در آن لحظه همه به سمت مبل خیره شدند و من داد زدم که «نگران نباشین، سر منه» و تا روشن شدن چراغها، همه از ترس جیغ میزدند!
3- چند سال پیش یکی از دندانهایم به شدت درد گرفت و برای من که از ترس دندان پزشکی همیشه خیلی مراقب دندانهایم بودم، یک کابوس بزرگ بود. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم به کلینیکدندان پزشکی بروم. دکتر بعد از معاینه گفت بهتر است برای بررسی بیشتر در اتاق بغل از دندانهایتان عکس بگیرید. وقتی وارد اتاق شدم، پرستار یک قطعه که مخصوص گرفتن عکس دندان بود در دهانم گذاشت و گفت: «دستتون رو بگیرین پشتش» و از اتاق بیرون رفت اما من از استرس به اشتباه شنیدم «دستتون رو بگیرین پشت تون» و دستم را روی کمرم گرفتم و به یک نقطه خیره شدم. بعد از چند دقیقه با صدای خنده بیرون اتاق به خودم آمدم. پرستار داخل شد و گفت: «خانمی، اینجا رو با آتلیه اشتباه گرفتی! خیلی خوب فیگور میگیری اما دستت رو پشت این قطعه بگیر نه پشت کمرت!»
-
چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۶:۴۷
-
۳۳ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/279975/