ایرج راد: درجه امید را بالا ببریم
فرهنگی هنری
بزرگنمايي:
آریا بانو - جام جم / بای بسما... در دل توفان کرونا تصور کنید میزی کوچک را با دو صندلی با سپهری دوستانه با امنیتی از جنس همدلی و همزبانی؛ در دل توفان کرونا این برگه، همان فضای مهرانه است تماس پس از تماس از خرداد تا ... تا بالاخره با استاد ایرج راد چهره باوقار تئاتر و سینما توفیق سخن دست داد، کوشیدیم لحظاتی گرم و گرامی برایتان بیافرینیم، بلکه از دلناگرانی فراتر بروید بلکه این خواندنی برایتان خاطرهای شود ماندنی؛ از اینرو در فراز های آغازین این همسخنی سری زدیم به گفتوگوی هفده هژده سال پیشترمان در خانه تئاتر؛ جالب آن که آن همزبانی از عشق آکنده بود از همان گرامی افسانهای که درمان همه دردهاست حتی اگر کرونا ی بد شگون باشد!
گذران این روزها رو چه چیزی قابل تحمل میکنه؟
طبیعتا امیدواری.
روحتون چه وقت شعله میکشه؟
زمانی که بتونه از درون بجوشه.
چگونه جوششی؟
میتونه عاطفه باشه، دوست داشتن و عشق و کمک و مفید بودن.
«با گل سرخ آهسته» حرف میزنین یا بلند؟
با گل سرخ باید با طبیعتِ خود گل سرخ حرف زد.
شباهتش با گل سرخ شازده کوچولو؟
میتونه عینِ همون هم باشه.
از دست گل سرخ کلافه میشین؟
نه آدم از دست گل سرخ نباید کلافه بشه.
و ازش فرار میکنین؟
نه، چرا.
مث شازده کوچولو؟
بستگی داره توی چه موقعیتی باشه گل سرخ بعضی وقتها در موقعیت هاییه که به زیبایی و سرخی خودش نیست.
وقتی گل سرخ، اخم و پرخاش و بدخُلقی میکنه؟
بالاخره اونی که آدم براش ارزش قائله باید تحمل مشکلاتش رو داشته باشه دیگه.
اگه امکان آشتی نباشه؟
اینم بستگی داره که چقدر این آشتی ارزشمند باشه طبیعتا آدم خودش پا پیش میذاره.
بهانهای که سرصحبت رو با یه آدم دوست داشتنی باز کنین؟
با یه سؤال در حیطهای که اون توانایی و دانش داره.
به چشم شما خیلی زیباست؟
دوستداشتن واقعی.
کسی که دوستتون داره؟
منم دوستش دارم.
تصمیم برای تحویل نگرفتن کسی؟
نه! خیلی اینجوری با کسی برخورد نداشتم.
قهر و آشتی پیاپی؟
پیاپی! من خیلی قهر نکردم که پیاپی باشه.
کسی که شما رو برنجونه با اخم و...؟
چیز خیلی سادهایه میشه ازش عبور کرد.
وقتی قلب و روح و احساس شما رو بههم میریزه؟
سعی میکنم هرجور ممکنه ازش دوری بکنم.
به روی کسی نگاه نکردن و توجه نداشتن؟
من کمتر این کار رو کردم.
دوستی که شما رو میرنجونه، ولی زود آشتی میکنه؟
توی دوستی اتفاق میفته.
وقتی یه جریان کوچیکی باعث کدورت بشه؟
اگه بتونه بلافاصله برطرفش بکنه این کارش عالیه.
عشق در نهایت، هدیه انسانه بخودش (ژان آنویی):
درسته اما [انسان] همیشه در به دست آوردنش موثر نیست.
عشق به تعریف شما؟
بزرگترین ودیعهای که در وجود انسانه که زندگی بیاون بیمعنی میشه.
وقتی کسی که دوستتون داره بدون خداحافظی بره؟
شاید چون بعضی وقتها بهعنوان گسستنه اون نخواسته خداحافظی بکنه.
یعنی خداحافظی نباشه و...؟
سلام همچنان به جای خودش باقیه.
خوشبختی این روزهاتون به چیه؟
رضایت از خود، از زیستن خود.
[در زمانی دیگر] راضی هستین یا ناراضی؟
خیلی سؤال سختیه.
وقتی بهجای حمایت، حسادت میبینین؟
اونجاست که احساس نارضایتی دست میده، اما نه از خودش از برخی عوامل.
این که هنر میطلبه همه زندگیمون رو بهش بدیم و مهم نیست چی به ما میده:
این مث علاقه انسان به فرزندش میمونه زحمت میکشین براش بدون اینکه انتظاری داشته باشین.
آرزویی که بهش نرسیدین؟
بله بوده.
آدمهایی که در سرنوشتشون دخالتی ندارن؟
بعیده.
جایی که همه شادمانند؟
همه وجه مشترک داشته باشن و فردی نگاه نکنن.
کسی که حرفش رو تکذیب میکنه؟
آدم شجاعیه.
اگه بخواد واقعیتی رو پنهون کنه؟
آدم قابل اعتمادی نیست.
آینه باشین به آدمها چی نشون میدین؟
اونچه که واقعیته.
دشواری کار بازیگری در کجاست؟
در بازیگریه.
خاصیت تئاتر برای شما؟
تئاتر، زندگیه انرژیه فکره عشقه خیلی چیزها به آدم میده باعث تکامل میشه تفکر برانگیزه، درونش اندیشه است.
برای شما؟
برای من خیلی زیباست و همیشه جای خاص خودش رو داشته.
سالهای عمرتون صرف تئاتر شده ،ارزیابیتون؟
کاش میتونستم برگردم عقب و فرصتهای از دست رفته رو بازبیابم و کار [تئاتری] بیشتری بکنم.
شما (با تصور رانندگی) تئاتر رو میرانید یا تئاتر شما رو؟
هر دومون.
چه جوری هویت ایرونیتون رو توی تئاتر یافتین؟
اون فرهنگه مطالعه و تربیته جامعه و خانواده است.
اگه میشد جای کدوم شیء صحنه بودین؟
اونی که اگه نبود جایگاهش مشخص میشد.
از الگوهای تئاتری که توصیه میکنین به هنرجوها؟
اونی که درونمایهاش صداقته الگوی خوبیه.
با سینما قهرین؟
نه چنین چیزی نیست سینما و تلویزیون رو در موقعیت خودشون دوست دارم، اما از اینها مهمتر جایگاه تئاتره.
هنوز هم توی لوکیشن اجارهنشینها زندگی میکنیم یا وضعمون بهتره؟
بهتره.
اگه آقای توسلی اجارهنشینها رو ببینین بهش چی میگین؟
[نقش استاد در آن فیلم] میگم بالاخره خونهدار شو، یه جایی رو دست و پا کن.
تماشای عکستون رو جلد مجلات، اون اوایل؟
طبیعتا خوشم میاومد.
نقشی در نمایش یا فیلمی که دوستداشتین شما اجراش میکردین؟
بله. خیلی کارهای ایرونی و فرنگی بوده. که کاش من بازی میکردم (نه اینکه اون بازی نمیکرده و من بازی میکردم ها).
خستهکنندهترین لحظه نمایش؟
وقتی احساس میکنی تماشاگر، اون ارتباطی رو که باید با کار برقرار نکرده.
و شیرینترین لحظهاش؟
لبخند رضایت تماشاگر و احترامی که به خاطر کار به شما میذاره.
دردناکترین لحظه روی صحنه؟
فراموش کردن دیالوگ.
حتی اگه خیلی هم کوتاه باشه؟
اما به اندازه زمانی فوقالعاده طولانی به نظر میرسه.
ویژگی تماشاگری که آگاهانه به یک اثر نگاه میکنه؟
کار تئاتر جدا از اندیشه و تفکر نیست و اون تماشاگر ممتازی ست.
تماشاگر بیقابلیت هم داریم دیگه؟
بله، خیلی برای دیدن تئاتر نیومده گذری و عبوری اومده دقیقا مسالهاش دیدن تئاتر نبوده.
نشونهاش؟
برای دیدن یه بازیگر معروف اومده یا موقع اجرا با موبایلش بازی میکنه.
تماشاگری که توی جایگاه خوابش برده؟
تئاتر رو با خوابگاه عوضی گرفته به هرحال وقت خودش رو تلف میکنه.
اولین کاری که در تلویزیون از شما پخش شد؟
خودم رو نمیشناختم میگفتم این کیه، اون چیزی نبود که توی ذهنم بود.
تاریخ مصرف داشتن کار هنری؟
مربوط به همون زمان خودشه مث روزنومه، بعد از بین میره و توجهی بهش نمیشه.
مدل تفریحتون؟
دیدن یک کار خوب کتاب و مسافرت خوب یا ازخستگی، یه استراحت خوب.
کسی که با اسمتون شوخی کنه؟
اگه لذت ببرم که شوخی خوبیه.
کله کی بوی قرمه سبزی میده؟
اگه از حقیقت و واقعیت برخاسته بوی خوبیه.
وقتی که بوش خوب نیست؟
اگه از خودخواهیها برخاسته باشه.
حدستون درباره نوروز امسال؟
خدا میدونه امیدوارم هرچه زودتر شر کرونا کنده بشه.
آخرین فکر یک جوانمرگ کرونایی؟
به هرحال نگاهش این بوده که کاش این اتفاق نمیافتاد.
و یک محکوم به اعدام؟
بستگی داره.
اگه در شرایط فعلی باز شما رو به خدمت فرابخونن؟
اگه کاری از دستم بربیاد انجام میدم.
کسی که ادای هنرمندها رو درمیاره؟
به نظرم آدم خوبی نیست.
کسی که خوشحالمون میکنه؟
توی خاطرمون میمونه کارش ارزش داره.
ازدواجتون چند درصد عاقلانه بود چند درصد عاشقانه؟
هردوتاش با هم و بعضی وقتها یک بخش به بخش دیگه میچربیده.
کمک به کار منزل؟
آره. چرا نه. چه اشکالی داره.
اتفاق سرنوشتساز زندگیتون؟
برخورد با کسی که تاثیرگذار بوده توی روند انتخاب زندگی.
کسی که بهخاطر پیشرفتش با شما دوستی کرده؟
آدم خودش میفهمه قصدش چیه.
چه وقت اون رو میپذیرین؟
وقتی قابلیت کمک کردن رو داره.
آزاررسوندن به طبیعت در کودکی؟
هنوز هم از این قضیه اجتناب میکنم.
پایانناپذیره؟
چیزی که بهش اعتقاد دارین و براتون جایگاه ویژهای داره.
یک پیشگویی بکنین:
آرزو میکنم دنیا از این وضعی که هست در بیاد ما دنیا اومدیم که زندگی کنیم نه که همش با مرگ و دلهره و اضطراب و بدی و جنگ زندگی کنیم.
اگه درجه امیدتون بیاد پایین؟
تا جایی که میشه میبرمش بالا. چارهای نیست.
براتون مهم نیست؟
(خنده) نمیدونم چی برام مهم نیست.
ازش بهراحتی عبور میکنین؟
دارم فکر میکنم...
باهاش سروکار دارین؟
با کتاب، نمایشنامه و شعر.
درباره از کنترل خارج بودن؟
خیلی بده.
اتفاق افتاده؟
خود من بعضی وقتها. خیلی صبورم ولی اونجایی که خارج میشم خیلی بد خارج میشم و این بده.
چرا مهاجرت نکردین؟
هرگز نخواستم. همیشه امکانش رو داشتم، اما دوست نداشتم، جز در کشورم زندگی کنم.
براتون بیسابقه بوده؟
چیزهایی که باعث تاسف من شده.
دلمشغولی این روزهای خانهنشینی ناگزیر؟
خیلی کارها؛ کتاب و فیلم، نوشتن، فکرکردن و تمیزکردنِ خونه.
رازآلوده بودن رو دوست دارین یا صراحت؟
صراحت خیلی بهتر از رازآلودگیه که همیشه شما رو در یک ابهامی فرو میبره که آزاردهنده است .
صراحت؟
تکلیف شما رو با همه چیز روشن میکنه.
صداقت، مخفی بمونه و شناخته نشه چی؟
شما اگه با خودتون صادق باشین و باورداشته باشین به کار بالاخره مشخص خواهد شد.
عجیبترین روزهای عمر؟
زمانیه که به بطالت، بیهودگی و بیهدفی بگذره وضعیت نامشخصی باشه چطور بگم احساس کنیم مفید نیستیم.
ازش یواشکی و بااحتیاط دفاع میکنین؟
یواشکی دفاع نمیکنم از چیزی که باور دارم سعی میکنم واقعا دفاع بکنم با تعقل بیشتر.
توفیق کشف خود؟
نه هنوز.
در حدی قابل قبول چطور؟
چرا، کشف کردم اما در حدودی دیگر هنوز مشکله، آدم تا آخر عمرش دنبال کشف جهان اطراف و خودشه.
برخوردتون با ناشناختهها؟
هنوز نمیدونم چه جور برخوردی میکنم و چه تاثیری روم میذاره.
چه کسی رو تحسین میکنین؟
صادق باشه و احساس مسؤولیت بکنه در موردی که مربوط به خودشه.
ازش حرفشنوی دارین؟
کسی که حقیقت و واقعیت رو بیان بکنه.
تکیهکلام مشهور؟
بعضی وقتها به من میگن وسط حرفهات میگی: درحقیقت.
درباره وقار همیشگی شما که بر نقشهاتون هم سایه انداخته؟
من سعی میکنم همون جوری باشم که فکر میکنم و به نظرم درست میاد. به هرحال ادا در نمیارم همون جوری رفتار میکنم که واقعیته و با صداقت احساس میکنم، سعی میکنم خودم باشم.
دردسرسازی شهرت؟
به هرحال پیش میاد، اما اون ویژگیی که درش نهفته، باعث میشه دردسر رو احساس نکنین.
در رستوران وقت صرف غذا میان عکس بگیرن و سؤال کنن یا عجله دارین و...؟
خیلی سخته بهش بگی عجله دارم... اینها پیش میاد ولی مسائل مهمی نیست.
توصیه به نگاه کردنش دوباره و چندباره؟
همه تجربههای گذشته رو باید نگاه کنه و سعی کنه اشتباه رو تکرار نکنه.
توصیه میکنین سراغش نریم؟
عدم صداقت و دروغگویی و تظاهر به غیر خودبودن.
توصیه میکنین دوستش داشته باشیم؟
کار و مسؤولیت و وظیفهتون رو با عشق و علاقه انجام بدین.
خوشنامی چه جوری به دست میاد؟
با صداقت و پرهیز از تظاهر از دروغگویی.
و ایرج راد؟
خیلی سخته جواب دادن.
هوای تازه
«امروز با این وضعیتی که داریم (به شکلی قرنطینه بودن و کرونا و همه گیرشدن ویروس و این مسائل) همه در یک نوع اضطراب و نگرانی به سر میبرند نه تنها بخاطر خودشان بلکه نگرانی برای همه، برای مردمی که در دنیا هستند؛ تا بالاخره کی به بهترین شکل بتوانیم بدون لطمات و صدمات فراوان از شر این وضعیت خلاص بشویم! کمتر میشود به فکر موضوعات دیگری بود گرچه باید به هرشکلی زندگی کرد و با برنامه پیش رفت، اما در وضعیت اضطراری و عجیب و غریبی هستیم که خیلی برنامهها که قرار بود انجام بدهیم فعلا معوق مانده تا ببینیم چه خواهد شد».
در این هوافضا کوششمان این است که لحظاتی دلنشین و خوب برایتان نقش بزنیم امید که این فرازها چنین تاثیر و خاصیتی داشته باشند استاد ایرج راد با این یادآورد که موقعیت، روی پاسخگویی تاثیر میذاره چنین سخن زد:
در موقعیت فعلی که مثل همه در وضعیتی هستی که خبرهای تاسف بار میشنوی آرامشی نداری و نگرانی؛ فرق میکنه با زمانی که در وضعیت خیلی متعادل با روحیه باز، فوق العاده و خوب باشی که همه چیز دوست داشتنیه.
سعی کردم صادقانه جواب بدهم نه که چگونه پاسخی بدهم.... بهش (=جوابها) باور دارم... به اعتقاد من بازبینی و اصلاح [پاسخ ها] لزومی نداره زیرا اون چیزی که آدم در لحظه جواب میده مهمتر از اینه که بعدا دربارهاش فکر کنه و مصلحتجویانه... (و خنده) که من آدم اونجوری نیستم!
فراز بعدی قطعهای از نِکراسُف است (اثر ژان پل سارتر پدر اگزیستانسیالیسم) که این هفته مرکزِ فکر استاد بوده و به گفته خودشان: اتفاقا برام خیلی عجیب غریب بود!
«چهار سالم بیش نبود که پدرم گفت همه چیز جهان لغو است، جز پول و سرمایه. اندرز حکیمانهاش بیثمر نبود و به کارش بستم. فردای همان روز پولی از خود او دزدیدم و در بُستان به زیر خاک پنهان کردم هم از آن ساعت به سکه صدادار محبتی پیدا کردم که با جان به در رود. (خیلی تکاندهنده است میگه) جهان منجلابی را مانَد و دوستان جز فریبکاری ندارند، دلتان به دست آرند تا همه چیزتان بربایند.» و این هنرمندِ آشنا چنین ابراز احساسات کرد: این در جهان امروز متاسفانه قابل لمسه.
-
پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۷:۱۵
-
۶۰ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/277623/